• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5173 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۲۴ اسفند

يادداشتي براي سالمرگ ميكل‌آنژ

تجسم حماسه در برهوت عشق

نهال حق‌دوست

در موزه ملي فلورانس، مجسمه‌اي از مرمر هست كه ميكل‌آنژ بدان نام «مظفر» داده بود. اين مجسمه، جوان برهنه و خوش‌اندامي است كه گيسواني مجعد بر پيشاني كوتاه خويش آويخته دارد و با قدي افراشته، زانو بر پشت اسير ريشويي نهاده است. اسير سينه بر خاك داده و گاوصفت سر به جلو گرفته است ولي جوان مظفر بر‌بندي خويش نمي‌نگرد و در آن دم كه بايد آهنگ جانش كند، توان از كف مي‌نهد و دهان اندوهبار و چشمان نامصممش‌ را از او بر مي‌گيرد. بازويش بر شانه مي‌خشكد. خويشتن را به عقب مي‌افكند زيرا ديگر پيروزي نمي‌خواهد. پيروزي مشمئزش مي‌كند. به ظاهر فاتح ولي در حقيقت مغلوب است. اين پيكر كه سيماي قهرماني مردد و ظفرمندي بال و پر شكسته را مجسم مي‌كند و در ميان شاهكارهاي ميكل‌آنژ يگانه اثري است كه تا دم بازپسين حيات هنرمند، در فلورانس در اتاق كارش قرار داشت و دانيل دوولتر، محرم و رازدار او مي‌خواست آن را زينت‌بخش مزارش كند، در حقيقت خود ميكل‌آنژ و مظهر سراسر زندگي اوست. اين توصيف زيبايي است كه رومن رولان در مقدمه كتاب «زندگي ميكل‌آنژ» نوشته است. 
صحبت از ميكل‌آنجلو بوئوناروتي معروف به ميكل‌آنژ (1564-1475 ميلادي) پيكره‌ساز، نقاش، معمار و شاعر ايتاليايي است. او بورژوازاده‌اي از مردم فلورانس بود كه اعتقاد داشت هنر بايد در دست اشراف باشد نه در دست توده مردم. ميكل‌آنژ از مهم‌ترين چهره‌هاي دوران رنسانس، از پيشگامان مدرنيسم و يكي از نوابغ مسلم هنر جهان است. هنرمندي كه شايد كمتر كسي به اندازه او تاثيرگذار بوده است به حدي كه معاصرانش او را ميكل‌آنژ ملكوتي مي‌ناميدند. قدرتش به حدي بود كه او را مخوف هم نام نهاده بودند. ميكل‌آنژ كودكي‌اش را نزد زن سنگ‌‎تراشي گذرانده و اين باعث شكوفايي استعداد مجسمه‌سازي‌اش شده بود. او در مدرسه جز به نقاشي به درس ديگري نمي‌پرداخت با اين حال خود را مجسمه‌ساز مي‌خواند و نه نقاش و مجسمه‌سازي را هنري برتر از نقاشي مي‌شمرد. او معتقد بود كه پيكرتراش بهتر مي‌تواند صور مثالي را بدان گونه كه خداوند در ذهن هنرمند جاي داده، مجسم كند. با اين حال او بيش از هر نقاش معاصر خود به نقاشي پرداخت.  درباره نقاشي نظرش اين است كه «نقاشي خوب مقرب درگاه پروردگار و در حقيقت مظهري از مظاهر اوست ... نقاشي خوب نسخه‌اي از كمالات حق و سايه‌اي از قلم و موسيقي جان‌پرور اوست... از اين رو كافي نيست كه نقاش استادي زبردست باشد. به عقيده من بايد تا آنجا كه مي‌تواند به زندگي خويش سلامت و صفا بخشد تا روح‌القدس بر افكارش حكمفرما شود.» (رولان، 119) 
ميكل‌آنژ صناعت را از هنر جدا مي‌دانست. طرح او براي دهليز كتابخانه لُرنتسو در فلورانس در سال 1523 ميلادي را مي‌توان پيش‌درآمدي براي معماري منريست دانست. او طراحي‌هايي به شيوه جُتو و مازاتچلو انجام داد و برجسته‌نمايي پيكره‌هايش را از مازاتچلو وام گرفته بود. جست‌وجويي كه براي بيان والاترين عواطف آدمي به مدد كنش‌ پيكرها از جُتو آغاز شده و با مازاتچلو ادامه داشته در كارهاي او هم ديده مي‌شود. در توضيح مجسمه‌هاي او كه در ساخت آنها كوه‌ها را رام كرد، مي‌توان اينچنين گفت كه پيكره‌هاي ساخته ميكل‌آنژ اغلب تنومند، قوي و در سلامت كامل هستند و در اندام آنها نيروي پرتكاپوي زيستن در حال حركت است؛ درست برعكس خودش كه انسان ناتواني بود و اين ناتواني در تمامي حركات و سكناتش به چشم مي‌خورد. همان كس كه جورجو وازاري به گواهي تاريخ با صفت «محتاط» خطابش مي‌كند. ميكل‌آنژ تصوير صريحي از مسيح كشيد. در اين نقاشي مسيح از صليب رها شده است و نشان مي‌دهد كه اگر دو فرشته زير بازوانش را نمي‌گرفتند، چون جسد بي‌جاني در پاي مادر مقدسش به زمين مي‌افتاد. حضرت مريم با ديدگاني اشكبار و چهره‌اي ماتم‌زده، زير صليب نشسته‌ و آغوشش باز و دست‌هايش به آسمان بلند است. دو اثر گرانبهاي «رستاخيز» ميكل‌آنژ يكي در «موزه لوور» و ديگري در «بريتيش ميوزيم» نگهداري مي‌شود. نقاشي لوور مسيح را با اندامي تنومند نشان مي‌دهد كه با قيافه‌اي خشم‌آلود، سنگ سنگين قبر را به يك سو افكنده و هنوز يكي از پاهايش در گودال قبر است؛ سر و دست‌هايش را بالا گرفته و مي‌كوشد تا با يك جهش تند كه انسان را به ياد نقاشي‌هاي «اسيران» موزه لوور مي‌اندازد، به آسمان پرواز كند. مسيح مي‌خواهد به سوي خداوند بازگردد! و اين جهان و مردم آن را كه بهت‌زده و هراسان بر پايش مي‌خزند، ترك گويد! او بدان‌ها نمي‌نگرد و مي‌خواهد خود را از پليدي‌ها وارهاند!... ولي در نقاشي «بريتيش ميوزيم» مسيح از قبر بيرون آمده است، پيكرش ميان زمين و آسمان معلق است و نسيمي ملايم آن را نوازش مي‌دهد و در حالي كه دست‌هايش از هم باز، سرش به پشت خميده و چشم‌هايش فرو بسته است، در نوري كه به پرتوي از خورشيد مي‌ماند، بالا مي‌رود. او در دهم مارس سال 1508 كار نقاشي‌هاي كليساي سيستين را آغاز كرد. بعد از اتمام اين كار سترگ براي اينكه ماه‌ها سرش را بالا گرفته بود به نقل از وازاري قوه باصره‌اش چنان دستخوش تباهي شده بود كه مدت‌ها پس از اتمام كار، وقتي كه مي‌خواست نامه‌اي بخواند يا به چيزي نگاه كند، اجبارا ‌بايد آنها را بالاي سرش نگه مي‌داشت. ميكل‌آنژ كامل‌ترين آثار خود را بعد از اين نقاشي‌ها عرضه كرد. آثاري چون موسي، بردگان را ساخت. از سال 1515 تا 1520 جز مجسمه مسيح چيزي نساخت. در مجسمه‌ها و نقاشي‌هاي پر قدرت او اثري از عشق نمي‌توان يافت. انديشه‌هاي تبلوريافته او در مجسمه‌هايش كاملا وجه قهرمانانه دارد. ميكل‌آنژ گويي شرم داشت كه ناتواني‌هاي دل را بدين آثار پرارج درآميزد. او اسرار نهان ضمير را تنها به آهنگ‌هاي جان‌پرور شعر مي‌سپرد.
گفتني است ميكل‌آنژ قديمي‌ترين شعر خود را حدود سال 1504 در فلورانس سرود. اشعار او تجلي ميزان رنج او در زندگي است. در فلورانس مجسمه مرمرين داوود نماد هنر فلورانسي است با اين وجود كه برهنگي داوود از نظر فلورانسي‌ها كه پايبند شرم و حيا بودند، ناخوشايند مي‌نمود به همين خاطر بارها سعي در تخريب آن داشتند. ميكل‌آنژ در رم مجسمه باكوس را تراشيد و دست به ساختن مجسمه باكره داغدار (پيه‌تا كليساي سان‌پيترو) زد. او افكارش را در مجسمه پي‌يتا معني عام نقاشي و مجسمه‌هايي كه حضرت مريم را در حالي كه براي مسيح اشك مي‌ريزد نشان مي‌دهند، تزريق كرد. پي‌يتا به معني ترحم و رقت است. اندوه وصف‌ناپذيري اين پيكره‌هاي زيبا را در خود فرو برده است. دلتنگي و گرفتگي خاطر ميكل‌آنژ آشكارا در اين آثار به چشم مي‌خورد.
 بدن‌هاي عريان و پر حركت يكي از طرح‌هاي بزرگ اندازه او براي ديوارنگاره تالار شوراي جمهوري فلورانس كه «نبرد كاشينا» نام داشت و بعدها از ميان رفت، بر هنرمندان جوان چنان اثر گذاشت كه مي‌توان شكل‌گيري منريسم را ناشي از اين تاثير دانست. تركيب‌بندي نااستوار، كژنمايي‌هاي بسيار، عدم تناسب، پيچ و تاب پيكره‌ها و حالت‌هاي عاطفي آنها در ديوارنگاره «داوري واپسين» هم سرمشقي براي منريست‌ها شد. البته كه شگردهاي خاص نقاشان منريست چون درازنمايي پيكرها، حركت‌هاي پرپيچ و تاب، اختلاف تناسب‌ها و مقياس‌ها، رنگ‌هاي ناملايم، شلوغي و عدم تقارن تركيب‌بندي يكسره با منطق زيبايي‌شناسي رنسانس در تعارض بودند. 
با آنچه گفته شد، بي‌ترديد ميكل‌آنژ تجسم نبوغ سرزمين نابغه‌خيز ايتالياست. او كه مظهر و آيينه تمام‌قد يك قرن افتخار به شمار مي‌آيد، هنر را معبود و قبله‌گاه خود مي‌دانست اما هيچ‌گاه تماما از يكي از آثار خود راضي نشد و همين‌طور هيچ‌يك از آثار گرانمايه‌اي كه بيش از همه مورد توجهش بود به سامان نرسيد. او دو روز قبل از مرگ در وصيتنامه‌اش جانش را به خدا و تنش را به زمين بخشيد و اينچنين بود كه عمر دنيوي هنرمندي كه بر اوج قله افتخار قرن خود ايستاد، پايان يافت. كسي كه منتهاي آرزويش اين بود كه پاي از دايره زمان بيرون بگذارد. آرزويش تحقق يافت؛ چرا كه او امروز هنرمندي بي‌زمان است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون