• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5176 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۴ فروردين

خطاب به مخالفانِ رضا براهنی و روشنفکری چپ

عقده‌‌گشایی‌ها و ترهات «روانگردان»

محمد زارع شیرین کندی

مرگ رضا براهنی و مخالفت‌ها و موافقت‌ها با شخصیت و اندیشه او، نکوهش‌ها و ستایش‌ها و حمله‌ها و دفاع‌های چند روز اخیر یکی از رویدادهای تفکرانگیز  و عبرت‌آموز فرهنگی و سیاسی روزگار ما در این جامعه می‌تواند به شمار آید. مقصود من هرگز احصا و گزارش آنها نیست. در این میان رای و دیدگاه کسانی در ذهن انسان  پرسش و تردید برمی‌انگیزد که در آن براهنی در کنار همه چپ‌های تاریخ جدید ایران، از جمله آرانی و ملکی و آل‌احمد و شریعتی و نخشب، از عاملان بدبختی  و فقر و فلاکت مردم ایران  تلقی می‌شود. در طول این مدت که از درگذشت براهنی می‌گذرد این پرسش برایم اهمیت پیدا کرده که چگونه عده‌ای روشنفکر که وسیله‌ای جز قلم و سخن در دست ندارند، می‌توانند باعث تباهی و ویرانی و فقر و فساد در جامعه‌ای شوند؟ مگر روشنفکر آزادی و برابری و همبستگی و انصاف و ترقی و علم  و در یک کلمه جامعه سالم و سازگار نمی‌خواهد؟ پس چگونه است که از آنان با تعابیری حاملِ معنای منفی مانند شورشی و یاغی و عامی و ساده‌دل و مانع و مخالف‌خوان یاد می‌شود؟ اگر در جامعه‌ای تبعیض و بیداد و نابرابری  و خفقان و استبداد و استثمار و سلطه و سرکوب نباشد مگر جماعتی به اسم روشنفکر دیوانه شده است که فریاد بکشد، به زندان بیفتد، جلای وطن کند، در به در و شکنجه و جوانمرگ شود؟ چرا چپ‌های غربی، مثلا در فرانسه و آلمان و امریکا، عاملان سیه‌روزی و شوربختی مردمان‌شان نشده‌اند و نیستند اما چپ‌های ما، بنا به تعریف و تصورِ دشمنانِ براهنی و سایر چپ‌ها، حاصل و میراثی جز تباهی و تخریب به‌جا نگذاشته‌اند؟ چپ‌های غربی شدیدترین و تندترين انتقادها را از نظام‌های مستقر در اروپا و امریکا کرده‌اند اما هیچ‌گاه موجب زوال جامعه و سقوط و انحطاط نظام‌های سیاسی نگشته‌اند. پرسش آن است که چرا لیبرال‌های وطن عزیز ما عللِ شکستِ مشروطیت و ناکامی آرمان‌ها و نابودی اصول و مبانی آن را تشریح و تبیین نمی‌کنند تا ما را از شرایط و موانع بنیادی در جامعه آگاه کنند؟ مگر منورالفکران مشروطه در تبلیغ و ترویج مبادی و مفاهیم و ارزش‌های لیبرالیسم نمی‌کوشیدند، چرا صد و پنجاه سال پیش جامعه ایران از تحقق و فعلیت یافتن آن ایده‌ها و ارزش‌ها سر باز زد و مسیری دیگر برگزید که به انقلاب ۵۷ انجامید؟ چرا  صد و پنجاه سال پیش لیبرالیسم و کاپیتالیسم در ایران ریشه ندوانید تا بعدها با نقد و اعتراض چند روشنفکر چپ به سهولت از پا در نیاید و چون درختی تناور بایستد؟ مخالفانِ روشنفکری چپ در ایران بايد به این سوال‌ها پاسخ دهند اگر در کار و بار خویش در پی حقیقت‌اند و اگر اندکی صداقت و شجاعت و مروت در وجودشان هست. اگر پرسش مذکور به ‌درستی طرح و از جنبه‌های مختلفِ دینی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کاویده و سنجیده شود آن وقت نقش روشنفکران چپ هم روشن‌تر و عیان‌تر می‌شود، نقش مردم و باورهای‌شان نیز آشکارتر می شود و دیگر نیازی نیست به ترهات «روانگردان» و عقده‌گشایی‌هایی همچون «بهترین کار فلانی مردن‌اش بود» یا خیانت انتشار بهمان کتاب با خیانت عهدنامه ترکمانچای مساوی بود و یا عمل زشتی نظیر شادمانی و دست افشانی کردن از سیلی خوردن فلان روشنفکر در پنجاه سال پیش. اگر مبارزه با ابزار قلم و بیان و سخن می‌تواند بنیادهای یک نظام را بلرزاند و بنیان‌هایش را فرو بپاشاند، مسلما دستگاه مذکور سراپا تضاد و تناقض و ضعف و کمبود و نقص بوده که نتوانسته در برابر آگاهی بخشی روشنفکران به مردم ایستادگی کند، چراکه در جامعه‌های استوار و پایدار مدرن، لیبرال دموکراسی و نظام سرمایه‌داری مخالفان و ناقدانی بسیار نیرومندتر از روشنفکران چپ ایرانی داشته اما همه آنها را در درون خود جذب و هضم کرده و با قوت و قدرت تمام  نویسندگان و روشنفکران چپ غربی، گردن کلفت‌هایی مانند مارکس و مارکوزه و  آدورنو و سارتر و کامو و ژیژک و آگامبن و فوکو و چامسکی  را در خود بلعیده است. چرا باور نمی‌کنند که تاریخ تجددمآبی (مدرنیزاسیون) ما سراپا فراز و فرود و پستی و بلندی بوده و چنان ضعیف  که گاه با نسیمی می‌لرزیده است؟ اگر جریان تجددمآبی ما از آغاز روی سنگ‌ها و ستون‌هایی مستحکم شکل گرفته بود  آیا «مخالف‌خوانی» چند روشنفکر می‌توانست کمترین آسیبی به آن برساند؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون