ادامه از صفحه اول
حذف ديگران يا حذف خود؟
تجربه زيانباري از تحميل انسجام سطحي و ناپايدار بود كه جامعه به ظاهر متحد و منسجم، به يك باره فرو پاشيد و مردم آن بدترين جنايات را عليه يكديگر به نمايش گذاشتند. اوكراين امروز هم نمونه ديگر آن است. دو الگوي كلي همبستگي اجتماعي داريم و در طول تاريخ از الگوي اول به سمت الگوي دوم در حركت هستيم. الگوي اول همبستگي براساس مشابهت و يكساني افراد است. يعني هرچه افراد به يكديگر شبيهتر باشند، همبستهتر هستند. اين الگو به جوامع بدوي و اوليه اختصاص دارد و بازتابي از وضعيت تقسيم كار اجتماعي آنها است. در اين جوامع تقسيم كار بسيار اندك است. اكثريت كمابيش حرفه مشابهي دارند. جايگاه آينده هر كس از بدو تولد او روشن و آينده شغلي و حتي خانوادگي او پيشاپيش شناخته شده است. در چنين جامعهاي هر كس كه خارج از چارچوبهاي عرفي و ارزشي جامعه حركت كند، مجازات ميشود. مجازات ميتواند به حذف او از جامعه منجر شود زيرا چنين فرد غير متعارفي همبستگي جامعه را در خطر قرار ميدهد. نوع مجازاتها نيز خشن، بدني و حذفي است. تفاوتها ميان اعضاي جامعه چندان به رسميت شناخته نميشوند. ولي به موازات بزرگ شدن جامعه و افزايش جمعيت كمكم تقسيم كار رخ ميدهد. اهميت تقسيم كار در اين است كه افراد را از يكديگر متفاوت ميكند. منافع و ارزشها و اولويتهاي آنان با يكديگر متفاوت ميشوند. ولي در نقطه مقابل و بر خلاف جامعه بدوي، آنان به يكديگر وابستهتر هم ميشوند، زيرا نيازهاي خود را بدون وجود ديگري نميتوانند تامين كنند. در اين مرحله جامعه مدرن شكل ميگيرد و همبستگيها نه براساس مشابهت كه براساس تفاوت و احترام به متفاوت بودن شكل ميگيرد. حيات جامعه نه بر مشابه بودن كه برمبناي تفاوتهاي كاركردي است. هر كس به نحوي يك قطعه از اين پازل حيات اجتماعي را تكميل ميكند. اثر اين وضعيت در قانون مجازات خود را نشان ميدهد كه مجرم را حذف نميكنند، بلكه ميكوشند حتيالمقدور او را مجبور به جبران آنچه گذشته كنند. مجازاتها غير جسمي و به نسبت انسانيتر ميشود. جوامعي چون ايران در مرز گذار تبديل كميت به كيفيت هستند. عبور از اين مرز نه تنها سخت و عذابآور است بلكه زمان زيادي ميطلبد. بازتاب اين دو نوع همبستگي را در قدرت و ساخت سياسي نيز ميبينيم. قدرت ميل به وحدت دارد و درست هم هست قدرت بايد متحد و منسجم باشد. ولي مشكل در تعريف همين وحدت است. در جامعه توسعهيافته كه تقسيم كار پيشرفته است، عناصر تشكيلدهنده قدرت از طريق احتياج به يكديگر و مفهوم منافع ملي كنار هم قرار ميگيرند و وحدت سياسي را ايجاد ميكنند. در اين جامعه تقسيم بر دو معنا ندارد. ميان نيروها، قانونمندي و با داوري بيطرف حاكم است و رقابت مدني حرف آخر را ميزند. كسي نميتواند ديگري را حذف كند، چه با اسلحه و چه با توسل به شبهقانون. اقليت و اكثريت سيال است و امكان جابهجا شدن دارند. در اين چارچوب هر گونه كوششي براي تقسيم بر دو كردن نيروها نتيجهاي جز تباهي ندارد. عدم توجه به تفاوتها و كوشش براي يكدست كردن جامعه و قدرت بينتيجه است. تلويزيون را ببينيد. هميشه ميكوشد تصويري يكدست از مردم و فرهنگ و حتي مجريان خود ارايه دهد و متفاوتها را حذف كند. نتيجه از دست دادن مخاطب و غيركاركردي شدن رسانه است. در انتصابات و انتخابات نيز همين است و نتيجه هميشه بر عكس است و شكاف ميان مردم و ارزشهاي رسمي بيشتر و كارايي سيستم كمتر شده است. بنابراين چارهاي نيست جز اينكه بايد الزامات پيشرفت و تقسيم كار و متفاوت بودن را پذيرفت و هر فرد و گروهي فقط در اين چارچوب نقش خود را تعريف و ايفا كند. حذف ديگران در نهايت جز حذف خود نتيجه ديگري ندارد.
داستان راديو و حكايتها تا به امروز
4) با اين وصف، با نگاهي به اسامي اولين افرادي كه در راديو مشغول به كار شدند ميتوان نام فرهيختگان بزرگ و فرهنگيان بسياري را مشاهده كرد. اين امر نشاندهنده استقبال اديبان و فرهيختگان ما از هر فرصتي براي ارتقاي فرهنگ ايرانزمين بوده است. متاسفانه به مرور از همان زمان، اين امر كمرنگ شده و حتي به نوعي منجر به رانده شدن و قهر تعدادي از فرهيختگان از اين عرصه شده است. متاسفانه، امروز خبري در خصوص احتمال قطع همكاري با سروش صحت ديدم. به نظر ميرسد رسانههاي ما همچنان از اين وضعيت در رنج هستند...
5) بهرغم گسترش تلويزيون، راديو با توجه به خصوصيات ذاتي خود، هيچوقت از ميدان به در نرفت و از ارزشها و جذابيتهاي آن كاسته نشد. ارزان، كوچك و قابليت حمل، دسترسي آسان و گرم بودن اين رسانه از عوامل ماندگاري راديو حتي در عصر شبكههاي اجتماعي است. همه ما، به خصوص نسلهاي پيشين سرشار از خاطرات با راديو هستيم. پايان قصه شب راديو، ساعت خواب بسياري از ايرانيان به خصوص كارگران بود.
بچههاي دهه سي و چهل با پايان قصههاي صبح خانم عاطفي راهي مدرسه ميشدند. صداي زنگ و ضرب «شيرخدا» زنگ صبحگاه ايرانيان بود. «جاني دالر» حيدر صارمي، «صبح جمعه با شما» به خصوص با طنازيهاي نوذري، گلهاي رنگارنگ و طنين موسيقي اصيل ايراني و فضايلي كه «راشد» با برنامه مذهبياش به خانهها ميآورد، قصههاي ظهر جمعه صبحي و يادش به خير غروب چهارشنبهها، روز آرزوهاي خوشبخت شدن طبقات تهيدست و مهاجرين شهريشده با قرعهكشي بليتهاي اعانه ملي با اجراي كمالالدين مستجابالدعوه و فروزنده اربابي و... همه و همه تداعيگر خاطرات جمعي و به يادماندني ايرانيان از راديو است. راديو با تداوم برنامههاي ماندگار و تاثير هنرمندان به رسانهاي پرقدرت و خاطرهانگيز تبديل شد. هرچند در دهههاي اخير، شاهد برخي برنامههاي شاخص و قوي بودهايم اما مشكل در عدم تداوم، دخالتها و رفتارهاي سليقهاي است كه سبب عدم ماندگاري بيننسلي اين برنامهها شده است. راديو و حتي تلويزيون بايد علاوه بر نياز خبري، نيازهاي اطلاعاتي و همچنين نياز به مهارتهاي مختلف زندگي، تفريح و سرگرمي مردم را پاسخ دهد.
بررسيها نشان ميدهد به رغم تلاشهاي صورتگرفته و به علل پيشگفته، وجه خبري و آنهم با گرايشي سياسي غلبه داشته و كاركردهاي ديگر اين رسانهها بهشدت كاسته شده است. چهارم ارديبهشت، سالروز تاسيس راديو را به همه راديوييها تبريك ميگويم.
(۱) «عصر ماركوني» تعبير «مارشال مك لوهان» در تبيين سير تحول ارتباطات و نظريه «دهكده جهاني» است.