• 1404 پنج‌شنبه 19 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5194 -
  • 1401 دوشنبه 5 ارديبهشت

واكنش توده جهان اسلام در بلاد مختلف نسبت به ترور اميرالمومنين

شهادت علي(ع) در كوفه، يادآور رحلت پيامبر (ص) در مدينه

احمد فلاح‌زاده٭

 پس از شهادت امام علي(ع) جهان اسلام نسبت به اين موضوع واكنش‌هاي متفاوتي از خود نشان دادند. اگر دنياي اسلام آن روز به چهار بخش شامل قلمرو سرزميني هوداران امام(ع)، قلمرو معاويه (شامات)، مناطق حضور مخالفان (مكه و بصره) و مناطق بي‌طرف (جزيره و مناطقي از ايران) تقسيم كنيم، برآيند آن، رفتارهاي چند‌گانه‌اي خواهد شد كه در ادامه به آن اشاره خواهد شد.

واكنش كوفه
ماجراي شهادت امام علي(ع) تاثير زيادي بر جهان اسلام در آن زمان اعم از طبقات مختلف سياسي، اجتماعي، فرهيختگان و مردم عادي نهاد. از آنجا كه در آن دوره، خليفه از نظر مردم، جانشين رسمي پيامبر خدا(ص) شمرده مي‌شد، در واقع جامعه به صورت كلي به خليفه متكي بود و خليفه نقطه ثقل جامعه به شمار مي‌رفت. به عبارت ديگر خليفه نيروي كاريزماي جامعه بود كه توان نگهداري و هدايت جامعه را داشت. او رهبر اداره‌كننده جامعه بود كه همزمان داراي شأن قدسي نيز بود. اين تقدس، ابتدا يعني در عصر خلفاي سه‌گانه از طريق مفاهيمي برگرفته از آياتي كه به جايگاه همراهان پيامبر و صحابه اشاره كرده بود به مردم منتقل مي‌شد تا خليفه را تقديس كنند. اما پس از سركار آمدن امام علي(ع) اين تقدس ابعاد ديگري نيز يافت و نقل روايت‌هاي نبوي درباره آن حضرت نيز به اين «شأن قدسي» مي‌افزود، چراكه آن حضرت هم راوي سخنان خاص پيامبر بود كه ديگران نشنيده بودند و هم احاديثي از پيامبر درباره علي(ع) صادر شده بود كه فقط بزرگان صحابه آن را شنيده بودند. علاوه بر اين از نظر اجتماعي تبليغ دين از سوي خليفه به عنوان كسي كه اصلي‌ترين جايگاه ديني و منبر جمعه در پايتخت را در اختيار دارد نيز او را در نظر مردم به عنوان راهنماي جامعه و سخنگوي اصلي دين معرفي مي‌كرد. از اين رو كشته شدن خليفه، يعني فروافتادن ستون خيمه جامعه و خدشه‌دار شدن بنيان فكري و اجتماعي آن. برمبناي همين تفكر اجتماعي بود كه حضرت علي(ع) تكاپوي فراواني كرد تا مخالفان خليفه سوم او را نكشند. 
چنين نگاهي به خليفه از سوي عموم جامعه به امام علي(ع) وجود داشت ولي دست برتر ديگر ايشان اين بود كه آن حضرت در همان زمان از يك ويژگي خاص در ميان صحابه برخوردار بود و آن اينكه، ايشان خصوصي‌ترين و قديمي‌ترين يار پيامبر بود كه در دامن پيامبر پرورش يافته بود تا جايي كه او را برادر پيامبر مي‌دانستند. جدا از همه اين موارد، سخنان و رفتارهاي كرامت‌گونه‌ ايشان، هرگز از ساير صحابه سابقه نداشت و اين موضوع هم بر ويژه بودن آن حضرت در ميان مردم، تاكيد بيشتري مي‌نمود. افزون بر بعد علمي، شخصيتي و فكري، تنها اخبار فراواني كه ايشان از آينده مي‌داد، آن‌قدر زياد بود كه بعدها در قالب كتاب‌هاي ملاحم و فتن (پيشگويي حوادث آينده) در تاريخ ماندگار شد. نجاشي از علماي قرن پنجم هجري، در كتاب «رجال»ش، بيش از بيست نفر از علماي شيعه را نام مي‌برد كه هر يك كتاب ملاحم داشتند. بعدها نويسندگان طرفدار خلفا و حكومت‌هاي امويان و عباسيان تلاش كردند چنين كراماتي را نيز دست‌كم براي خلفاي سه‌گانه مطرح نمايند اما عملا موفق نشدند.

واكنش كوفه
با انتشار خبر ضربت خوردن حضرت علي(ع) در پايتخت خلافت (كوفه) نخستين رخداد رواني اين بود كه اين خبر شهر را در بهت و حيرتي سخت فرود برد. اينكه خليفه مسلمانان در مسجد در حال نماز ترور شود، موضوع بسيار شگفتي بود كه باور آن براي بسياري از مسلمانان دشوار بود. التهاب ناشي از اين خبر در جامعه چنان اثر گذاشت كه بلافاصله سپاهي كه به نُخيله -جايي در نزديكي كوفه- رفته بود تا براي جنگ با معاويه آماده شود، سراسيمه به كوفه بازگشت. با اين نابساماني، اكنون آشفتگي در كوفه به بالاترين سطح خود رسيده بود.
در كنار اين موضوع تشنج فكري ناشي از حملات لشكريان به قلمرو امام علي(ع) كه از زمان اعلام راي در جريان حكميت آغاز شده بود، پايتخت (كوفه) را بيشتر نگران مي‌كرد. ماجرا از اين قرار بود كه از زمان حكميت به بعد، شاميان معاويه را اميرالمومنين ناميدند و معتقد بودند طبق نظر داوران حكميت (ابوموسي اشعري و عمرو عاص) او خليفه است. از اين رو دست درازي به قلمرو خلافت امام علي(ع) در شهرهاي مختلف را آغاز كردند، غارت‌هايي كه معتقدان به خلافت امام علي(ع) را به سوي يك نگراني بزرگ از آينده نامشخصي سوق مي‌داد. در اين باره كتاب الغارات نوشته ابراهيم بن محمد ثقفى (ح 283-200 ق/816- 896 م) با ذكر چپاول‌ها و خرابكاري‌هاي معاويه در سرحدات حكومت علي(ع) سندي تاريخي از رخدادهاي پس از حكميت تا ضربت خوردن آن حضرت است. شايسته ذكر است امام علي(ع) خود نيز به همين موضوع در خطبه 27 نهج‌البلاغه اشاره كرد كه «[اي كوفيان] لشكريان معاويه از هر سو بر شما تاخته و شما را غارت مي‌كنند و [شما هيچ عكس‌العملي نشان نمي‌دهيد!]»

بحران امنيتي در كوفه
از سوي ديگر، ترور امام علي(ع) يك مشكل امنيتي بزرگ در كوفه ايجاد كرد و التهاب‌هاي فكري اين شهر را به فراترين سطح رسانيد. در اينجا توجه به جامعه‌شناسي رفتاري قبايل كوفي تصويري واقعي از قبايلي را به دست مي‌دهد كه گرچه خيلي زود پيرامون شخص يا موضوعي گرد مي‌آمدند، اما به همان سرعت هم پراكنده مي‌شدند. اين موضوع به خوبي در خطبه 27 نهج‌البلاغه در همان سالي كه حضرت به شهادت رسيد، اين‌گونه آمده است كه ايشان به منبر رفته، خطاب به كوفيان فرمود: «اي مردان نامرد، با عقل كودكانه به مصاف رويدادها مي‌رويد! كاش نه شما را ديده بودم و نه مى‌شناختم. اين آشنايي براي من، جز اندوه هيچ ثمره‌اي نداشت. مرگ بر شما كه دلم را مالامال از خون گردانيديد و سينه‌ام را از خشم آكنده ساختيد و با نافرماني‌هاي خود انديشه‌ام را تباه ساختيد. تا آنجا كه قريش گفتند: پسر ابو‌طالب مردي دلير است ولي از آيين لشكركشي و فنون نبرد نمي‌داند. خدا پدرشان را بيامرزد. آيا در ميان رزم‌آوران، رزم‌ديده‌تر از من مي‌شناسند، يا كسي را كه پيش از من قدم به ميدان جنگ نهاده باشد، ديده‌ايد. وقتي كه من به رزمگاه مي‌رفتم، هنوز به بيست سالگي نرسيده بودم و اكنون از شصت سالگي گذشته‌ام. آري، كسي را كه از او فرمان نمي‌برند چه مي‌تواند بكند!»  اما در آن سو، شاميان از نظر جامعه‌شناسي رفتاري، قبايلي بسيار به هم پيوسته و در انديشه و رفتار خود كاملا استوار و سرسخت بودند.

تاثير شهادت امام بر ياران‌شان در كوفه
گفتني است در شهر كوفه، ياران آن حضرت، به چند دسته تقسيم مي‌شدند: الف) برخي در عرصه سياسي و اجتماعي وارد شده، ب) گروهي اهل علم و دانش بوده، ج) برخي نيز مشغول امور عبادي خاص بودند. خبر شهادت آن حضرت بر هر دسته، تاثيري متفاوت از ديگران نهاد. گزارش‌ها نشان مي‌دهند در روز شهادت آن حضرت، مانند روز وفات رسول خدا(ص)، شهر بزرگ يكپارچه در حزن و اندوه فرو رفت. اين خبر آن‌قدر براي برخي از دلدادگان حضرت سنگين بود كه گويا دنيا براي آنها به پايان رسيده است؛ از اين رو پايان زندگي سياسي، اجتماعي آنان با اين خبر رقم خورد و ديگر عملا علاقه‌اي به مشاركت در امور نداشتند. اين موضوع در يك نگاه كلي، به هر حال به ضعف جبهه داخلي ياران علي(ع) انجاميد و شرايط را براي تحميل صلح معاويه فراهم نمود. براي اين طيف علي(ع) رمز زندگي و اسوه معنويت بود كه به‌شدت تحت‌تاثير شخصيت او قرار داشتند. 
مطالبي كه منابع تاريخي از روزهاي پاياني زندگي امام علي(ع) نقل مي‌كنند، به درستي تصوير چهره پشيمان كوفيان را از لابه‌لاي نقل اين مطالب به دست مي‌دهد كه چرا علي(ع) را ياري نكردند. او كه هنگام ضربت خوردن فرمود: «هذا ما وعد‌الله و رسوله و صدق‌الله و رسوله»؛ اين همان وعده خداي متعال و پيغمبر اوست و خداي متعال و پيغمبرش راست گفتند و وعده آنها تحقّق پيدا كرد [كه من به شهادت مي‌رسم]. همچنين نقل خوابي كه يك شب پيش از شهادت از قول امام حسن گفته شد كه امام علي(ع) فرمود: من صبح بعد از عبادت، خوابم برد، پيامبر به خواب من آمد. به ايشان گفتم: يا رسول‌الله! از امّت تو، من چه كشيدم؛ از سرپيچي‌ها و از دشمني‌هاي‌شان. ايشان فرمود: ‌اي علي، نفرين‌شان كن. گفتم پروردگارا! براي من كساني را برسان كه بهتر از اينها باشند و براي اينها كسي را برسان كه بدتر از من باشد!»
 اهل كوفه با گزارش اين مطلب كه آن حضرت وقتي مشغول خواندن آخرين نماز مستحبي در مسجد كوفه شد آيه «واقترب الوعد الحقّ فاذا هي شاخصه ابصار الّذين كفروا» را خواند -آيه‌اي اشاره به آمادگي ايشان براي شهادت داشت- تصويري عرفاني از امام به دست مي‌دادند. 
اين شواهد نشان مي‌داد آن حضرت براساس خبري از رسول خدا(ص) و براساس بينش دروني خود كاملا به امر شهادت خويش آگاه بوده است اما زمان آن به صورت دقيق از اين شواهد به دست نمي‌آمد. اين شواهد قرآني - نبوي جايگاه فردي آن حضرت را پس از شهادت در ميان طيفي از مردم كه چندان با وي آشنا نبودند بالا مي‌برد و زمينه پذيرش «شأن الاهي» ايشان را در ميان آيندگان فراهم مي‌كرد.
واكنش حجاز 
در چنين شرايطي حجاز كه از همان آغاز جبهه مخالفان علي (ع) را در خود جاي داده بود، با سراسيمگي به حوادث آينده مي‌نگريست، به ويژه شهر مكه كه چون مكان امن الهي بود و بنابر سياست امام علي(ع) در آزاد گذاشتن مخالفان، اين گروه در آنجا گرد آمده بودند، وقتي خبر شهادت، به اين شهر رسيد، عكس‌العمل‌هاي متفاوتي را از خود بروز داد؛ از يك‌سو آن دسته كه در جنگ جمل شكست خورده و به مكه رفته بودند، آشكارا به شادي پرداختند. از سوي ديگر كساني كه شم سياسي داشتند، دانستند كه تلاش آنان براي حذف علي(ع) اكنون به اين نتيجه رسيده كه بايد معاويه‌اي را بپذيرند كه هرگز براي او شأني از خلافت قائل نبودند. گرچه خبر شهادت علي(ع)، انديشه خلافت را در برخي مانند عبدالله بن زبير دوباره زنده كرد، ولي شرايط براي اين امر آماده نبود زيرا حجاز نه چندان تواني داشت كه با شام روبه‌رو شود و نه ظرفيت آن را دارا بود كه از سرعت رويدادها بهره خاصي ببرد. بدين‌سان حجازيان پس از سال‌ها مخالفت با علي(ع) اينك تنها نظاره‌گر رويدادهاي آتي شد و به سهم‌خواهي از معاويه بسنده كردند.

واكنش شام 
اما انتشار خبر شهادت علي(ع) در شامات، موجي از شادي را به همراه داشت زيرا بزرگ‌ترين رقيب آنان كه سال‌ها براي نابودي سيطره معاويه تلاش كرده بود، از دنيا رفته بود. براي شاميان خاطره تلخ جنگ صفين و كشته‌هاي فراوان‌شان فراموش‌نشدني بود. در صدر آنها، معاويه با شنيدن اين خبر، كاملا يقين كرد كه چند گام بلند تا خلافت فاصله ندارد زيرا تنها كسي كه مي‌توانست معاويه را از سر راه بردارد، ترور شده بود. 
به همين سبب معاويه با بررسي اوضاع به اين نتيجه رسيد كه آشفتگي اوضاع عراق مايه آن شده است تا وي بتواند با طرح سياستي نرم و با كمترين هزينه بتواند جهان اسلام را از آن خود كند. از اين رو در نخستين گام، شاميان را يكپارچه كرد تا به كوفه و حجاز ثابت نمايد كه قدرت نخست نظامي جهان اسلام است و آنها را از خطر مواجهه با خود بترساند و از سوي ديگر براي كسب خلافت در قالب جنگي نرم، چهره‌اي صلح‌طلب، فراگير و عرب‌گرا از خود نشان داد و با تحريك حس عربي عراقيان، تلاش كرد آنان را بار ديگر به سنت عربي «برتري عرب بر عجم» فرابخواند. چراكه از زمان خلافت امام علي(ع) يكي از چالش‌هاي امام با قبايل عربي اين بود كه آن حضرت زير بار تفكر جاهلي برتر بودن عرب بر عجم نرفت. بدين‌سان، از اين زمان به بعد به مدت چند ماه پيك‌هاي آشتي معاويه به سوي كوفه، حجاز و ساير سرزمين‌هاي اسلامي، پيام صلح و يكدستي را منتقل مي‌كردند تا بتوانند از طريق جلب نظر بزرگان و فرماندهان، خلافت اموي را پايه‌ريزي كنند. 
گفتني است معاويه از همان زماني كه شامات را در دست گرفت با طرح اين ديدگاه كه «ما اهل بيت و خاندان پيامبر(ص) هستيم» به شاميان باورانده بود كه خودش شايسته‌ترين فرد از نزديكان پيامبر براي حكومت است و با اين كار نظر آن دسته از كساني كه انتساب به پيامبر را تنها دليل حق حاكميت مي‌دانستند جلب كرده بود. (1) 

واكنش بصره 
بصره از شهرهاي بزرگ عراق بود كه هم‌تراز با كوفه، تا پيش از خلافت علي(ع) رقيب بزرگي براي شام شمرده مي‌شد اما پس از جنگ جمل و شكست خواركننده آن، اين شهر از نظر فكري به شام نزديك شد و در صف مخالفان علي(ع) قرار گرفت به‌طوري ‌كه در مورد اين شهر گفته شده «قطعه‌اي از شام است كه در عراق به وجود آمده است» (2).
 اين شهر كه تا پيش از اين يكي از اصلي‌ترين مراكز ارسال نيرو براي سركوب مخالفان بود، از اين زمان به بعد نه تنها با كوفه همراهي نكرد كه خود دشمني كينه‌توز شد و اين انتقام را زماني از كوفه گرفت كه به همراه سپاه مصعب در جنگ با مختار در سال 67قمري، كوفه را فتح كرد و هفت هزار نفر از اين شهر را اعدام كرد. طبيعي است كه رسيدن خبر شهادت امام علي(ع) به اين شهر، مايه شادماني قبايل بازنده جمل شده و آنها در كمك به معاويه براي شكست كوفه و تحميل صلح، نقش پررنگي ايفا كرده باشند. ناگفته نماند بعدها در جريان شكل‌گيري نحله‌هاي فكري در جهان اسلام، همچنان بصره از جمله مناطقي بود كه در صف مخالفان فكري علي(ع) قرار گرفت و با طرح انديشه‌هايي همواره در اين فكر بود كه به مخالفت خود با علي(ع) رنگ علمي ببخشد. 

واكنش جزيره
منظور از جزيره منطقه‌اي جغرافيايي واقع در بخشي از كردستان عراق و سوريه و تركيه است كه كوه‌هاي آناتولي و رودهاي دجله و فرات آن را احاطه كرده‌اند. با آغاز فتوحات اسلامي در منطقه جزيره، اين مناطق به تصرف درآمد اما به دليل جغرافياي كوهستاني آن، چندان دولت اسلامي در سيطره فرهنگي بر آن موفق نبود. اين منطقه در جريان شهادت علي(ع) چندان تحركي از خود نشان نداد زيرا گرچه اين مناطق بخشي از قلمرو خلافت اسلامي به شمار مي‌رفتند اما به دليل تفاوت فرهنگي، زباني و اعتقادي -هنوز عمدتا زرتشتي بودند- ارتباط خاصي با امام علي(ع) نداشتند و بر اين اساس عكس‌العمل خاصي از ايشان نقل نشده است. از نظر مردم چنين مناطقي، كشته شدن خليفه مسلمانان و تنش در پايتخت، بستر مناسبي براي شورش‌هاي محلي عليه فرمانروايان مسلمان با هدف بنيان‌گذاري حكومتي محلي بود.

واكنش ايرانيانِ ساكنِ عراق
با فتح ايران از عصر خليفه دوم، شهر كوفه در حالي ساخته شده بود كه بسياري از ايرانيان ساكن در قلمرو غربي دولت ساساني يعني تيسفون و اطرافش، وارد كوفه شده و در اين شهر مي‌زيستند. آنان در عصر علي(ع) به دستگاه خلافت نزديك شده و علاقه خاصي به علي(ع) پيدا كرده بودند زيرا روش او را در تقسيم مساوي بيت‌المال و تفاوت نگذاشتن ميان عرب و عجم، هم تازگي داشت و هم بسيار جذاب بود، از اين رو در مجالس امام حاضر مي‌شدند تا جايي كه شدت علاقه علي(ع) به ايرانيان مايه برانگيختن حسادت برخي از اطرافيان آن حضرت مانند اشعث بن قيس شد كه به امام فرمود: «چرا اينقدر اينها را به خود نزديك مي‌كني؟!» 
از سوي ديگر همين ايرانيان بيشتر بخش اقتصادي عراق به ويژه در كوفه را اداره مي‌كردند چنان‌كه بازاريان كوفه اكثرا ايرانى بودند(3). طبيعي است كه شنيده شدن خبر شهادت علي(ع)، سرمايه بازاريان را در برابر تهديدي بزرگ قرار دهد و آن تهديد احتمال غارت كوفه از سوي شاميان بود.

چرايي قبر امام علي(ع) در نجف
 از اين رو اين طيف تاجر، تلاش مي‌كردند تا غائله به گونه‌اي نسبت به خودشان و سرمايه‌شان ختم به‌خير شود، لذا صلح با معاويه از نظر اينان بهترين گزينه بود چراكه به دليل آشفتگي اوضاع كوفه در هنگامه شهادت علي(ع)، ديگر چندان اميدي به استقرار دوباره اوضاع نبود و جو كوفه چنان متشنج شد كه حتي امكان دفن پيكر مطهر امام علي(ع) به عنوان خليفه مسلمانان در پايتخت نبود، به همين سبب شبانه و مخفيانه پيكر ايشان را به مكان ديگري (نجف) بردند تا از دستبرد خوارج و امويان به دور بماند.
البته طيفي ديگر از ايرانيان كه در فعاليت‌هاي نظامي اين عصر حضوري داشتند نيز توان انجام كار بزرگي را نداشتند زيرا آنان حضوري دون‌پايه در نظامي‌گري داشتند يعني هرگز جزو فرماندهان رده بالا نبودند و چينش نظامي قبايل كوفي چنين اجازه‌اي را نمي‌داد. نهايتا آنان مي‌توانستند چون سرباز مشاركت كنند. به نظر مي‌رسد مخالفت صريح قبايل عرب با اعطاي فرماندهي به ايرانيان، آن حضرت را ناگزير كرده بود تا اين طيف را همچنان در همين سطح حفظ نمايد. بعدها همين طيف در سپاه مختار، جايگاهي يافته و رقيب پروپاقرص دشمنان مختار شده، بسياري از دشمنان امام حسين(ع) را هم، اينان كشتند. 

واكنش ايرانيانِ ساكنِ ايران
اما ايرانياني كه در داخل ايران رويداد شهادت علي(ع) را پيگيري مي‌كردند، به دليل اينكه هنوز چندان با فرهنگ اسلامي و زبان عربي آشنا نبودند و تحليل دقيقي از رويدادها نداشتند، اين امر در ميان آنها به تناسب تفاوت ديدگاه‌هاي‌شان، عكس‌العمل‌هاي متفاوتي را به همراه داشت. 
 الف) آن دسته از كساني كه هنوز به ساسانيان تمايل داشتند، اين زمانه را براي سربرافراشتن عليه خلافت مناسب مي‌ديدند.
 ب) طيفي كه عموما مردم تازه مسلمان بودند، به دليل فقدان رهبري ايراني و تصميم‌گير در ميان خود، تنها نظاره‌گر حوادث بودند. براي اين طيف، تجربه چهار سال و نُه ماهه حكومت علي و احترام او به ايرانيان و حذف انديشه برتري عرب بر عجم در عمل و تقسيم مساوي بيت‌المال، تجربه‌اي شيرين بود.
دو طيف ديگر نيز در ميان كساني كه خبر شهادت امام را دريافت كردند و عكس‌العمل خاصي نشان دادند، در ميان منابع تاريخي ديده مي‌شود كه در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد.

واكنش بني‌هاشم
بني‌هاشم به صورت كلي به دليل انتساب به پيامبر(ص) پس از كشته شدن امام علي(ع) دچار اندوه شديدي شدند. از يك طرف رياست آنها بر جهان اسلام دچار خدشه شده بود و از سوي ديگر اين خاندان يكي از شخصيت‌هاي بي‌نظيرش كه جايگاه رياست قبيله را نيز داشت، از دست داده بود. گرچه بني‌هاشم به صورت كلي تلاش كردند تا در كنار امام حسن(ع) دوباره شكوه اين خاندان را بازيابي نمايند اما پيوستن عبيدالله بن عباس به عنوان فرمانده سپاه امام حسن(ع) به معاويه، پاياني تلخ بر جايگاه سياسي اين خاندان بود. البته شماري از بني‌هاشم علاقه بسياري به امام علي(ع) داشتند و براي نمونه اين علاقه در عبدالله بن عباس، به اندازه‌اي بود كه وي در همان شب شهادت امام علي(ع) صاحب پسري شد و نامش را علي گذاشت. بعدها معاويه از او خواست نام اين فرزند را به معاويه تغيير دهد اما عبدالله زير بار نرفت(4). گفتني است از ميان بني‌هاشم، عقيل برادر آن حضرت، بعد از انتقال پايتخت به كوفه در مدينه ماند و در هيچ‌يك از جنگ‌هاي اميرالمومنين(ع) حاضر نبود. وي با مراجعه به معاويه و دريافت كمك مالي فراوان، ناخواسته مبلغ معاويه شد (5) و زمينه فكري براي پيوستن به معاويه را فراهم كرد چه آنكه از معاويه چهره‌اي بخشنده و فراگير نشان داد كه همين كافي بود تا ديگران نيز به او بپيوندند. از نظر نظامي نيز، بسياري با ملاحظه رفتار عقيل در كمك گرفتن از معاويه چنين پنداشتند كه در ماجراي جنگ ميان علي(ع) و معاويه مي‌توان بي‌طرف بود، چراكه مي‌ديدند ميان افراد نزديك به اين دو مناسبات بسيار نيكي وجود دارد. 

واكنش خوارج
خبر شهادت، گرچه براي عموم مردم كوفه روايتي از آينده‌اي نامعلوم و بيمناك را به دست مي‌داد اما براي خوارج، كاميابي بزرگي بود، زيرا سرسخت‌ترين دشمن آنان كه به عنوان بارزترين صحابه، مي‌توانست مردم را به مواجهه با آنان برانگيزاند، از دنيا رفته بود. جالب آنكه آنان به مثابه عابدترين مردم زمانه خويش با اسوه تقوا يعني علي(ع) درگير شده و او را كشته بودند و از اين كار هم خرسند بودند! در حقيقت برداشت نادرست خوارج از آيات قرآن كاملا شخصي و نارسا بود و هرگز چنين برداشتي را هيچ‌يك از صحابه، تاييد نكردند. به هر حال ترور امام به دست خوارج، آن‌هم با نام دين، نوعي چالش ذهني براي طيفي از مردم ايجاد كرد. سوال اصلي اين بود كه چرا مسلماناني كه از يك كتاب ديني بهره مي‌برند اينقدر تفاوت برداشت از متن ديني خود دارند كه مستند بر همين كتاب همديگر را مي‌كشند؟ اين جمله ابن ملجم كه هنگام ترور امام بخشي از آيه 57 سوره انعام را با مطالبي از خود آميخته و گفته بود «الحكم لله يا علي لا لك و لاصحابك» يعني «فرمانروايي از آن خداست نه تو ‌اي علي و نه يارانت» (5) كاملا برداشت نادرست خوارج از قرآن را به دست مي‌داد. اين درحالي بود كه علي(ع) به درازاي تاريخ اسلام از بعثت تا هنگام رحلت رسول خدا(ص) همواره در كنار پيامبر و در مسير آن حضرت گام برداشته بود و اساسا شماري از آيات الاهي در شأن آن حضرت نازل شده بود تاجايي كه در ميان صحابه معروف بود كه: «ما نزل في أحد من القرآن ما نزل في عليّ بن ابى‌طالب» يعني [ازميان صحابه] درباره هيچ‌كس به اندازه علي(ع) آيه نازل نشد. خوانش خوارج دقيقا مانند تيغ برنده سلفيه جهادي عليه شيعيان در روزگار معاصر، ناظران بيروني جامعه اسلامي را به تعجب وا‌مي‌داشت كه چرا طيفي از كساني كه خود را اهل قرآن مي‌دانند، گروه ديگري كه سرسپرده قرآنند‌ و باورهاي‌شان را بر پايه آن چيده‌اند، مي‌كشند! اما واقعيت اين است كه امروزه نيز تفكر خوارج همچنان در بستر جامعه اسلامي جريان دارد و مسلمانان بايد خطر اين جريان را به خوبي درك كنند.
٭پژوهشگر تاريخ اسلام و استاد حوزه و دانشگاه
فهرست ارجاعات 
1- ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق، ج 46، ص 160.
2- ابن سعد، الطبقات الكبري، ج 6، ص 232.
3- ثقفي، الغارات، ج 1، ص 110.
4- طبري، تاريخ‏ الطبري، ج ‏5، ص 146.
5- حسكاني، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل‏، ج 1، ص 54.


    با انتشار خبر ضربت خوردن حضرت علي(ع) در پايتخت خلافت (كوفه) نخستين رخداد رواني اين بود كه اين خبر شهر را در بهت و حيرتي سخت فرود برد. اينكه خليفه مسلمانان در مسجد در حال نماز ترور شود، موضوع بسيار شگفتي بود كه باور آن براي بسياري از مسلمانان دشوار بود. التهاب ناشي از اين خبر در جامعه چنان اثر گذاشت كه بلافاصله سپاهي كه به نُخيله -جايي در نزديكي كوفه- رفته بود تا براي جنگ با معاويه آماده شود، سراسيمه به كوفه بازگشت. با اين نابساماني، اكنون آشفتگي در كوفه با بالاترين سطح خود رسيده بود.
    از زمان حكميت به بعد، شاميان معاويه را اميرالمومنين ناميدند و معتقد بودند طبق نظر داوران حكميت (ابوموسي اشعري و عمروعاص) او خليفه است. از اين‌رو دست درازي به قلمروي خلافت امام علي(ع) در شهرهاي مختلف را آغاز كردند، غارت‌هايي كه معتقدان به خلافت امام علي(ع) را به سوي يك نگراني بزرگ از آينده نامشخصي سوق مي‌داد.
    گزارش‌ها نشان مي‌دهند در روز شهادت آن حضرت، مانند روز وفات رسول خدا (ص)، شهر بزرگ يكپارچه در حزن و اندوه فرو رفت. اين خبر آنقدر براي برخي دلدادگان حضرت سنگين بود كه گويا دنيا براي آنها به پايان رسيده است؛ از اين‌رو پايان زندگي سياسي، اجتماعي آنان با اين خبر رقم خورد و ديگر عملا علاقه‌اي به مشاركت در امور نداشتند. اين موضوع در يك نگاه كلي، به هر حال به ضعف جبهه داخلي ياران علي(ع) انجاميد و شرايط را براي تحميل صلح معاويه فراهم كرد. براي اين طيف علي(ع) رمز زندگي و اسوه معنويت بود كه به ‌شدت تحت تاثير شخصيت او قرار داشتند.
    اهل كوفه با گزارش اين مطلب كه آن حضرت وقتي مشغول خواندن آخرين نماز مستحبي در مسجد كوفه شد، آيه «واقترب الوعد الحقّ فاذا هي شاخصه ابصار الّذين كفروا» را خواند.
     آيه‌اي اشاره به آمادگي ايشان براي شهادت داشت- تصويري عرفاني از امام به دست مي‌دادند.
     حجاز كه از همان آغاز جبهه مخالفان علي(ع) را در خود جاي داده بود، با سراسيمگي به حوادث آينده مي‌نگريست، به ويژه شهر مكه كه چون مكان امن الهي بود و بنا بر سياست امام علي(ع) در آزاد گذاشتن مخالفان، اين گروه در آنجا گرد آمده بودند، وقتي خبر شهادت، به اين شهر رسيد، عكس‌العمل‌هاي متفاوتي را از خود بروز داد؛ از يك سو آن دسته كه در جنگ جمل شكست خورده و به مكه رفته بودند، آشكارا به شادي پرداختند. از سوي ديگر كساني كه شم سياسي داشتند، دانستند كه تلاش آنان براي حذف علي(ع) اكنون به اين نتيجه رسيده كه بايد معاويه‌اي را بپذيرند كه هرگز براي او شأني از خلافت قائل نبودند.
     انتشار خبر شهادت علي(ع) در شامات، موجي از شادي را به همراه داشت، زيرا بزرگ‌ترين رقيب آنان كه سال‌ها براي نابودي سيطره معاويه تلاش كرده بود، از دنيا رفته بود. براي شاميان خاطره تلخ جنگ صفين وكشته‌هاي فراوان‌شان فراموش نشدني بود. در صدر آنها، معاويه با شنيدن اين خبر، كاملا يقين كرد كه چند گام بلند تا خلافت فاصله ندارد.
     ايرانيان در عصر علي(ع) به دستگاه خلافت نزديك شده و علاقه خاصي به علي(ع) پيدا كرده بودند، زيرا روش او را در تقسيم مساوي بيت‌المال و تفاوت نگذاشتن ميان عرب و عجم، هم تازگي داشت و هم بسيار جذاب بود. از اين‌رو در مجالس امام حاضر مي‌شدند تا جايي كه شدت علاقه علي(ع) به ايرانيان مايه برانگيختن حسادت برخي اطرافيان آن حضرت مانند اشعث بن قيس شد. 
     به دليل آشفتگي اوضاع كوفه در هنگامه شهادت علي(ع)، ديگر چندان اميدي به استقرار دوباره اوضاع نبود و جو كوفه چنان متشنج شد كه حتي امكان دفن پيكر مطهر امام علي(ع) به عنوان خليفه مسلمانان در پايتخت نبود، به همين سبب شبانه و مخفيانه پيكر ايشان را به مكان ديگري (نجف) بردند تا از دستبرد خوارج و امويان به دور بماند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون