اسم اعظم
گر چه بر واعظِ شهر اين سخن آسان نشود تا ريا ورزد و سالوس مسلمان نشود
رندي آموز و كرم كن كه نه چندان هنر است حيواني كه ننوشد مي و انسان نشود
گوهرِ پاك بِبايد كه شود قابلِ فيض ور نه هر سنگ و گِلي لولو و مرجان نشود
اسمِ اعظم بِكند كارِ خود اي دل، خوش باشكه به تلبيس و حيل، ديو مسلمان نشود
حافظ