• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5211 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۹ ارديبهشت

كلاف

سروش صحت

ديروز كه آمدم تاكسي سوار بشوم، ديدم يك نفر كه قيافه‌اش با من مو نمي‌زد، بدو بدو دويد و جلوي تاكسي نشست. تاكسي جا نداشت، به مردي كه عين خودم بود گفتم: «ببخشيد، من داشتم سوار تاكسي مي‌شدم كه شما دويديد سوار شديد.» مرد گفت: «شما برو سوار يه تاكسي ديگه بشو.» گفتم: «من كار دارم، بايد زودتر سوار تاكسي بشم كه مطلبي را براي روزنامه بنويسم.» مرد گفت: «نگران نباشيد مطلب را من مي‌نويسم.»
 گفتم: «شما؟... مگه مي‌شه؟» مرد گفت: «چرا نشه؟... حرف‌هاش را زديم خواننده‌ها از مطلب‌هاي تو خسته شدن، قرار شد يه تنوعي ايجاد بشه. براي همين از اين به بعد من مي‌نويسم.» گفتم: «خواننده‌ها قبول نمي‌كنن.» مرد گفت: «خواننده‌ها از كجا مي‌فهمن؟» گفتم: «شما اسمتون چيه؟» مرد گفت: اسم و فاميلمون يكيه.» گفتم: «مگه مي‌شه؟»
 گفت: «معلومه كه مي‌شه.» مرد اين را گفت و تاكسي راه افتاد و رفت و من خودم را ديدم كه با راننده حرف مي‌زنم و دور مي‌شوم. به مسوول صفحه زنگ زدم و شرح ماوقع را گفتم. مسوول صفحه گفت :«تو كه مطلبت را فرستادي. اتفاقا همين چيزهايي كه مي‌گي را هم نوشته بودي، ما هم كمي گيج شديم ولي فرستاديمش براي چاپ.» به مسوول صفحه گفتم: «من هنوز مطلبم را نفرستادم.» 
مسوول صفحه گفت: «اتفاقا اين را هم نوشته بودي و كلي خنديديم.» تلفن را قطع كردم. من كي هستم؟ اين مطالب را چه كسي مي‌نويسد؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون