• ۱۴۰۳ شنبه ۲۲ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5214 -
  • ۱۴۰۱ دوشنبه ۲ خرداد

نگاهی به رویکرد اقتصادی در مدیریت هنرهای نمایشی

استراتژی کالایی‌سازی تئاتر؟

بابك احمدي

روند تاريخي رشد اقتصادي كشورهاي صنعتي در چهار مرحله تكامل به شكل استعاري «كيك تولد» بيان مي‌شود. در دوران اقتصاد كشاورزي، مادرها كيك تولد را با مخلوط ‌كردن مواد تشكيل‌دهنده آن از ابتدا مي‏ساختند و هزينه ناچيزي متحمل مي‌شدند. وقتي اقتصاد مبتني بر كالاها و محصولات صنعتي توسعه يافت، مادرها با پرداخت مبلغ بيشتري، پودرِ آماده كيك را خريدند و آن را در خانه پختند و وقتي اقتصاد خدماتي سر برآورد، والدين پرمشغله، كيك از قبل آماده‌شده را از شيريني‌فروشي با هزينه‌اي حدود 10 برابر پودر كيك خريدند. از دهه 1990 به بعد كه دوران مضيقه زمان است، والدين كيك تولد نمي‌خرند و جشن تولد نمي‌گيرند؛ درعوض با پرداخت مبلغي بسيار بيشتر، جشن تولد را «برون‌سپاري» مي‌كنند و برگزاري آن را به بنگاه‌هايي مي‌سپارند كه قول «تجربه به‌يادماندني» را به بچه‌ها مي‌دهند و كيك تولد به‌ صورت مجاني براي تبليغات هديه داده مي‌شود. اين آغاز دوره‌اي است كه اقتصاددانان با عنوان «اقتصاد تجربه» از آن نام مي‌برند. گفته‌هاي معاون امور هنري و مديركل هنرهاي نمايشي در ماه‌هاي اخير پيام روشني در زمينه ادامه حركت اقتصاد تئاتر به سمت و سويي خاص به دست مي‌دهد، برون‌سپاري جشن تولد! و منتفع شدن از عوايدش؛ غافل از اينكه تاريخ هنرهاي نمايشي جهان نشان مي‌دهد گروه‌هاي تئاتري كه با استفاده تجربه نخستين (طبخ كيك با تركيب مواد اوليه در منزل و با دريافت حمايت) اقدام به ساخت‌وساز كرده‌اند، آثار به‌مراتب ماندگارتر و اصيل‌تري در فرهنگ سرزميني و جهاني به يادگار گذاشته‌اند. ضمن آنكه بايد توجه داشت اگر مراحل بعدي طبخ «كيك تولد» (واسپاري به بنگاه‌ها) مدنظر آقايان باشد به بيراهه رفته‌اند، چراكه ايران تا تبديل شدن به كشوري صنعتي مسيري طولاني در پيش دارد و توهم وجود صنايع ورشكسته و رانتي خودروسازي نمي‌تواند شاهد مناسبي براي حركت به اين سو باشد، چراكه دو خودروساز بزرگ و فاميل! در غياب رقيب جدي يكه‌تاز صحنه‌اند و همه مي‌دانيم قرار نيست دخالت‌هاي دولت در امر توليد، موازي‌كاري با بخش خصوصي و افزايش هزينه و فشار بر گرده توليدكننده (هنرمند) تغيير چشمگير داشته باشد. اما دولتمردان (مشخصا در امر فرهنگ) با اظهارات‌شان نشان داده‌اند هم خدا را مي‌خواهند هم خرما را. حذف حمايت‌هاي ذاتي و موظفي دولت‌ از هنرمندان و سوق دادن‌شان به سوي تامين منابع مالي به هر طريق ممكن، براساس يك دستورالعمل نانوشته و مجبور كردن گروه‌هاي تئاتري براي تن دادن به نظارت حداكثري، همچنين پذيرش قيمت‌گذاري دستوري! نشانه‌هاي رويكرد آمرانه‌ مديريت هنرهاي نمايشي است. رفتاري كه براي دهه‌هاي متمادي در اقتصاد ايران رواج داشته و كار دولت را به جايي رسانده كه امروز ناچار است براي تامين كسري ناشي از اقتصاد بيمار و فاقد دادوستد بين‌المللي‌اش، دست به سوي داشته‌هاي مردم دراز كند. معاونت امور هنري و مديركل هنرهاي نمايشي ايران درحالي معتقدند گروه‌هاي تئاتري بايد مانند كارگردانان سينما به فكر جذب تهيه‌كننده باشند كه دولت (اداره كل هنرهاي نمايشي و انجمن هنرهاي نمايشي) بدون ارايه خدمات ويژه، فقط با دراختيار گذاشتن سالن تئاتري كه 60 سال قبل با بودجه عمومي و به‌نفع عام احداث شده، حدود 30 درصد از اندوخته و فروش گيشه گروه‌هاي تئاتري را به نفع خود بلوكه مي‌كنند. 
مديركل هنرهاي نمايشي روي موج خيال
كاظم نظري، مديركل هنرهاي نمايشي ايران در گفت‌وگويي به تاريخ ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ در پاسخ به پرسشي حول توليد تئاتر و عملكرد اداره زيرنظرش به عنوان تهيه‌كننده مي‌گويد: «گروه‌هاي نمايشي بايد بتوانند خودشان تهيه‌كننده بيابند و مدير توليد داشته باشند. ما بايد بسترهاي شكل‌گيري تئاتر حرفه‌اي را كه در خارج از كشور از طريق كمپاني‌ها انجام مي‌شود، فراهم كنيم. الان كه به دليل شرايط كرونا و وضعيت اقتصادي، تئاتر در سبد مصرف خانوار نيست، بايد اينجا وارد عمل شويم و كمك كنيم. اگر اين بستر فراهم شود و هنرمندان هميشه تلاشگر حوزه تئاتر همراهي كنند، يقين دارم كه اساسا نيازي به حمايت دولت نخواهند داشت، مانند بسياري از كشورها مي‌توانند با توليدات نمايشي، اقتصاد خود را فراهم كنند. يك محصول هنري كه هزينه زيادي براي آماده‌سازي آن صرف مي‌شود، بايد به خوبي عرضه شود. چرا نبايد در شهرهاي گوناگون و بازارهاي بين‌المللي عرضه شود؟ بنابراين اگر متن، گروه اجرايي، سالن و... را درست انتخاب كنيم، به ويژه كارگردان‌هاي جوان ما فقط براي دريافت بسته حمايتي كار نكنند بلكه به اقتصاد، سالن، محتواي كار، بسترهاي تبليغاتي در سطح شهر و رسانه‌ها و... فكر كنند، مي‌توانند درآمدزايي خوبي داشته باشند.»  اين اظهارات در شرايطي بيان مي‌شود كه تمامي كارگردانان، دست‌اندركاران و «مديران توليد» و «تهيه‌كنندگان» تئاتر يا به قولي دست‌اندركاران حقيقتا در صحنه هنرهاي نمايشي (برخلاف مديران) كاملا به اين موضوع واقفند كه دريافت مجوز از اداره كل هنرهاي نمايشي مثلا در پايتخت، به‌هيچ‌وجه برگه مجوز عبور اجرا در ديگر استان‌ها را دراختيار گروه‌ها قرار نمي‌دهد و هستند ايالت‌هاي خودمختار فرهنگي كه اساسا با بيان يك جمله «اينجا تهران نيست» در برابر تئاتر و مخاطبان و علاقه‌مندان كشوري‌اش مانع سيماني ايجاد كنند. مديركل هنرهاي نمايشي در چنين شرايطي از ايجاد «كمپاني» تئاتر دم مي‌زند، ايشان البته آگاهانه اشاره نمي‌كند كه گروه‌هاي تئاتري تبديل شده به كمپاني در سراسر جهان چگونه زير چتر حمايتي دولت و شهرداري‌ها (اعم از دريافت محل استقرار رايگان، برخورداري از انواع سوبسيدها، وام‌هاي كلان بدون بهره يا با بازپرداخت طولاني مدت) امكان حيات به دست آورده‌اند. اين مديران كافي است جهت تنوير افكار عمومي مثال بياورند كدام كمپاني تئاتري در جهان «مجبور» است درصدي از عايدي مالي خود را به صندوق دولت واريز كند؟ و چند كمپاني تئاتري در جهان مشمول معافيت مالياتي نشده‌اند؟ در ميان اظهارات خام‌دستانه ايشان، بياييد از كنار «عرضه توليدات تئاتر ايران در بازارهاي بين‌المللي» با يك لبخند تلخ عبور ‌كنيم؛ مگر آنكه بازارهاي بين‌المللي در نظر آنها حضور كشورهاي بياباني باشد و در نظر ما كشورهاي توسعه‌ يافته صاحب كمپاني‌هاي چندمليتي. 
معاون امور هنري و فقر آينده‌نگري
18 ارديبهشت 1401 معاون امور هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به خبرگزاري ايسنا رفت و درباره بعضي مسائل مدنظر خبرنگاران اين رسانه به گفت‌وگو پرداخت. محمود سالاري در اين نشست به پرسشي درباره شرايط نامساعد هنرمندان تئاتر در دوران كرونا و برنامه‌هايش براي ترميم وضعيت مالي اين قشر چنين پاسخ داد: «در اينكه اقتصاد بچه‌هاي تئاتر اقتصاد متوسط يا متوسط رو به پاييني است، من با شما هم‌عقيده هستم. در اينكه بالاخره كمك‌هايي كه از طرف صندوق هنرمندان شده هم كافي نبوده، با شما موافق هستم. اما واقعيت اين است كه بايد بررسي كنيم دولت چقدر در كشورهاي ديگر هنرمندان تئاتر را حمايت مي‌كند.» او ادامه داد: «من نمي‌دانم دولت تا كجا مي‌تواند پاي اين ماجرا بايستد. برخي دوستان تئاتري ما بايد به اين نتيجه برسند كه همه بضاعت دولت اين است كه ماهانه يك عدد خيلي قليلي را بين هنرمندان تقسيم كند. الحمدلله اقبال عمومي نسبت به هنرهاي نمايشي زياد، دانشگاه‌هايي كه از اين عطش دارند پول مي‌برند نيز زياد است. طبيعتا با اين تعداد، هنرجويان مشكل كاري و سالن پيدا خواهند كرد چون امكانات محدود است و وقتي امكانات محدود باشد، شما نمي‌توانيد پاسخگوي همه باشيد. هر دولت و هر اقتصادي كه باشد، شما با امكانات محدود نمي‌توانيد پاسخگوي همه باشيد؛ ولي اين به آن معني نيست كه نبايد تلاش كرد. ما همه تلاش‌مان را مي‌كنيم. خدمت آقاي رييس‌جمهور هم عرض كرديم كه به تئاتري‌ها توجه ويژه‌اي شود و ايشان هم قرار شد كارهايي انجام دهند. واقعيت اما اين است كه اينها همه مُسكن محسوب مي‌شوند و درمان نيستند.»
اينجا يك پرسش جدي به وجود مي‌آيد؛ دانش مديران فرهنگي در زمينه اقتصاد ملل و امكاناتي كه براي هنرمندان و استعدادهاي در راه فراهم مي‌كنند چقدر است؟ اصل پيش‌بيني وضعيت آينده و بستري كه بايد براي نسل بعد فراهم شود چقدر در برنامه‌ريزي‌هاي نسل تازه رسيده مديران فرهنگي ما جايگاه دارد؟ آيا آنها مديران چند روزه‌اند و جز گذران ساعتي امور براي فردا نيز فكري خواهند كرد؟ به عبارت ديگر، آيا ما با مديراني سروكار داريم كه مي‌گويند امروز ميانكاله را به سرزمين پتروشيمي‌ها و آلايند‌ها بدل كنيم، فردا را كه ديده؟!  از مجموعه اظهارات مديران هنرهاي نمايشي و معاونت امور هنري چنين برمي‌آيد كه آنها مديران گذران همين چند روزند و قرار نيست در لواي برنا‌مه‌هاي احتمالي‌شان، به نسل فردا خيري برسد. كمااينكه گروه‌ها امروز هم چندان دل خوشي ندارند و جسته‌گريخته مصاحبه‌هايي خطاب به وزير فرهنگ و ارشاد انجام داده‌اند. گفتار و رفتار مديران تازه رسيده به پدراني مي‌ماند كه اگر موفق شوند همين يك شب شكم خانواده را سير كنند، راضي‌اند و ديگر قرار نيست به فرداي تحصيل و دانشگاه و تشكيل خانواده و پيشرفت فرزندان فكر كنند. فردا خدا بزرگ است! و اين در يك جمله از اظهارات محمود سالاري به چشم مي‌خورد؛ «هر دولت و هر اقتصادي كه باشد، شما با امكانات محدود نمي‌توانيد پاسخگوي همه باشيد.» مصداق عيني و بارز توجيه و شانه‌ خالي كردن از زير بار مسووليت. چطور امكان دارد «هر دولتي، با هر اقتصادي»! نتواند از پس خواسته‌ها و نيازهاي فقط يك طيف هنري و دانش‌آموختگان دانشگاه‌هايش برآيد؟ آيا زاد و ولد در كشورهاي ديگر دنيا متوقف شده؟ يا دانشكده‌هاي تئاتر و سينما و نقاشي و مجسمه‌سازي و باله و اپرا و غيره را تعطيل كر‌ده‌اند؟ مديريت دولتي به‌جاي سفسطه بهتر نيست به فكر گسترش زيرساخت و نامحدود كردن اين «امكانات محدود» به گفته معاون هنري باشد؟ به اين اعتبار بايد پرسيد آيا دانش ساخت سالن تئاتر در كشور جان به جان‌آفرين تسليم كرده؟ يا جوانان مملكت كه در زمينه انواع دانش فني و مهندسي تحصيل كرده‌اند دچار مرگ مغزي شده‌اند؟ يا جرياني در كشور وجود دارد كه دلش نمي‌خواهد امكانات انگشت‌شمار به‌جا مانده از 60 سال قبل اندكي افزايش يابد؟ قرار نيست ما به آورده نسل‌هاي قبل چيزي اضافه كنيم؟
مشاوران مديركل و پروژه كالايي‌سازي تئاتر
مفهوم كالايي ‌شدن در افكار و انديشه‌هاي اقتصاددانان برجسته اواخر قرن هجدهم و اوايل قرن نوزده ريشه دارد و در كنار مفاهيمي مانند بت‌وارگي، شئ‌وارگي و طلسم‌انگاري به كار مي‏رود تا فرآيندي را توصيف كند كه در نظر آنها براي استيلاي نظام سرمايه‌داري بر منابع ثروت و قدرت جامعه ايجاد مي‌شود. طبق نظر آنها، در دنياي سرمايه‌داري، اقتصاد بورژوازي، ارزش كالاها را به‌طور ذاتي در خود كالاها تعريف مي‌كند و با اين كار قدرتي جادويي به آنها مي‌بخشد كه گويي ارزشي مستقل از روابط اجتماعي و اقتصادي دارند. براي نمونه ماركس اين نقد را در پاسخ به اقتصادداناني مانند آدام اسميت مطرح مي‌كند كه با تاكيد بر اصول اقتصاد ليبرالي و قوانين بازار آزاد، توهم ذاتي ‌بودن ارزش كالاها را ايجاد كردند. طبق نظر فيلسوف و اقتصاددان آلماني، اين باعث مي‌شود كالاهاي ساخته دست بشر به بت‌واره‌هايي بدل شوند كه مستقل از انسان حيات دارند و چه‌بسا درمقابل توليدكنندگان خود، برتري يابند. در حقيقت آنچه در نظريه او با عنوان «ازخودبيگانگي» پرولتاريا مطرح مي‌شود با بت‌انگاري توليدات كارگران تحقق مي‌يابد. پس از ماركس، نئوماركسيست‌هايي مانند لوكاچ، مفهوم شئ‌وارگي را دست‌مايه قرار دادند و در سطح وسيع‌تر اعلام كردند در نظام سرمايه‌داري معاصر، كالاها و نيز روابط انساني، نهادهاي اجتماعي، نظام سياسي و ساير وجوه زندگي، ماهيتي شئ‌انگارانه به خود گرفته‌اند. گئورگ لوكاچ از مفهوم «چيزوارگي» استفاده مي‌كند و از تجلي بارز «شكل كالايي» زندگي اجتماعي سخن مي‌گويد كه به ‌دليل آن، فعاليت‌هاي انساني نظير كار، همانند اشيا (كالا)، خريد و فروش (مبادله) مي‌شوند. با اين شرايط، بازيگران يا عاملان اجتماعي، دنياي ساخته خود را هويت عينيت‌يافته يا شئ‌گونه‌اي تلقي مي‌كنند كه از حيطه كنترل آنها خارج است و به اين اشيا يا كالاها قدرت انساني نيز مي‌بخشند.
با اين تعريف حالا كافي است به الگوسازي مديران تئاتري يا مشاوران‌شان دقت كنيم. براي نمونه «ح.پ» يكي از مشاوران (بدون حكم) مديركل هنرهاي نمايشي است كه البته سابقه دريافت پول‌هاي كلان از محمد امامي چهره محكوم در ماجراي فساد بانك سرمايه و صندوق ذخيره فرهنگيان را براي ساخت‌وساز نمايشي بي‌كيفيت و بي‌نسبت با جامعه ايران در كارنامه دارد، اين فرد طي همكاري با جريان‌هايي در بدنه دولت و همچنين سالن‌هاي خصوصي، مشغول توليد نمايش‌هايي است كه در اصطلاح عاميانه «بفروش» خطاب مي‌شوند. همين الگو حالا به مستمسكي در دست مديركل هنرهاي نمايشي بدل شده كه به تمامي گروه‌هاي تئاتري بگويد شما نيز مي‌توانيد با پيدا كردن تهيه‌كننده! خودگردان باشيد و بي‌نياز از حمايت‌هاي دولت. چنين تفكري غافل است از اينكه ريل‌گذاري را به سوي توليد جنسي غيرماندگار و مصرفي از تئاتر هدايت مي‌كند. اين افراد با گذاشتن شابلون توليد، مشغول ساختن تئاترهايي هستند كه همه از الگوهاي مشابه در ساختمان اصلي پيروي مي‌كنند، (دو اجراي ح‌.پ در تالار وحدت و هتل اسپيناس گواهي است بر اين مدعا) در نگاه كلي، حضور بازيگران چهره، هزينه‌هاي آنچناني ساخت دكور و تبليغات شهري شبيه آنچه در معابر و اتوبا‌ن‌ها براي بستني و كره و پنير اتفاق مي‌افتد، انتخاب نمايشنامه‌هاي بدون محتوا و صرفا كمدي يا موزيكال نيز شاكله اصلي چنين توليداتي را تشكيل مي‌دهد. اگرچه اخيرا حسب علاقه ظاهري مشاوران وزير ارشاد به فرهنگ كهن ايران، توليد نمايشي براساس «شاهنامه» فردوسي در دستور كار قرار گرفته، اما در هسته مركزي، حركتي خزنده‌ زير پوست هنرهاي نمايشي براي تهي كردن صحنه‌ها از كارگردانان و نويسندگان و هنرمندان اصيل تئاتري و جايگزين كردن تعدادي كالاي سرگرمي‌ساز و show با قدرت جريان دارد. اين خط‌‌مشي است كه اداره كل هنرهاي نمايشي به‌طور ويژه در پيش گرفته و با حذف حمايت‌ها، خواسته يا ناخواسته همه هنرمندان را به توليد كالاهايي مشابه و بي‌نسبت با جامعه تشويق مي‌كند، چيزي شبيه كارخانه كيك‌سازي! با خط توليد ثابت و اين شعار كه «مي‌فروشيد پس هستيد»! يا برگزاري جشن‌هاي خود را به ما واگذار كنيد.


در نگاه كلي حضور بازيگران چهره، هزينه‌هاي آنچناني ساخت دكور و تبليغات شهري شبيه آنچه در معابر و اتوبا‌ن‌ها براي بستني و كره و پنير اتفاق مي‌افتد، انتخاب نمايشنامه‌هاي خارجي و صرفا كمدي يا حركت به سوي موزيكال، شاكله اصلي چنين توليداتي را تشكيل مي‌دهد. اگرچه اخيرا حسب علاقه ظاهري مشاوران وزير ارشاد به فرهنگ كهن ايران، توليد نمايشي بر اساس «شاهنامه» فردوسي در دستور كار قرار گرفته اما در هسته مركزي، حركتي خزنده‌ زير پوست هنرهاي نمايشي براي تهي كردن صحنه‌ها از كارگردانان و نويسندگان و هنرمندان اصيل تئاتري و جايگزين كردن تعدادي كالاي سرگرمي‌ساز و show با قدرت جريان دارد. اين خط‌مشي خواسته يا ناخواسته با حذف حمايت‌ها همه هنرمندان را به توليد كالاهايي مشابه و بي‌نسبت با جامعه و وضعيت تشويق مي‌كند، چيزي شبيه كارخانه كيك‌سازي! با خط توليد ثابت و اين شعار كه «مي‌فروشيد پس هستيد»! 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون