• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5223 -
  • ۱۴۰۱ جمعه ۱۳ خرداد

ريچارد نيكسون در ايران/بخش سوم

مرتضي ميرحسيني

خانم نيكسون ساعت 10 و نيم حضور علياحضرت شهبانو رفت. قرار بود اول آنجا برود، بعد به اتفاق شهبانو به كتابخانه كودك پارك نياوران و بعد به پرورشگاه كورش برود. هر دو در راه است. متاسفانه در راه، قبل از آنكه به كاخ برسد، او را به مهد كودك بردند. بازهم شهرباني - قسمت راهنمايي - اشتباه كرد. من نمي‌دانم اين احمق‌ها كي بايد تنبيه بشوند؟ حالا فكر مي‌كنم ما چطور با اين دستگاه‌ها جشن‌هاي شاهنشاهي را با آن نظم و دقت برگزار كرديم، شكر خدا را به جا مي‌آورم. باري هرطور بود به خوشي گذشت. شاهنشاه يك‌ساعت‌ونيم، بازهم تنها با نيكسون مذاكره فرمودند -  فقط كيسينجر مشاور نيكسون حضور داشت. سر ساعت 12 سر ناهار رفتيم، در كاخ سفيد. اينجا مهمان نيكسون بوديم. عده خيلي كم و 24 نفر بودند. ناهار بسيار خوبي بود. صحبت‌هاي مختلف بود، من‌جمله اينكه در امريكا دانشگاه‌ها به چه صورت مضحكي افتاده‌اند و مصالح كشور را رعايت نمي‌كنند. نيكسون مي‌گفت: اين بدخواهان را بايد قبلا اعدام و بعد محاكمه كرد. در تل‌آويو چند نفر ژاپني كه طرفدار فلسطيني‌ها بودند به قسمت پذيرايي فرودگاه وارد شده و مردم بي‌گناه را به مسلسل بسته بودند - بيست و سه نفر كشته شده و هشتاد نفر زخمي شده‌اند. صحبت بر سر اين مساله بود. من كنار خانم نيكسون نشسته بودم. به من گفت: در كشورهاي كمونيستي هيچ از اين حرف‌ها و از اين بمب‌ها خبري نيست. من گفتم: لازمه زندگي كشورهاي آزاد همين است كه ما داريم و كشورهاي كمونيستي، چنان كه شوهرتان مي‌گويند، خرابكاران را قبلا اعدام و بعد محاكمه مي‌كنند. به خانم نيكسون گفتم: از مقاومت شوهر شما در ويتنام ماها خيلي راضي هستيم، و الا فاتحه كشورهاي آزاد خوانده مي‌شد. اين حرف البته از روي عقيده است. براي تملق‌گويي نبود. ولي او خيلي خوشحال شد.
نيكسون نطقي كرد و خيلي خصوصي و دوستانه بود. تعجب است كه رييس كشوري به خود جرات بدهد و سر ناهار تقريبا رسمي، گو اينكه عده محدود بود، بگويد با آنكه كرملين يك قصر است، ولي هشت روز توقف در آنجا خفقان‌آور است و من اينجا دارم نفس مي‌كشم؛ آن‌هم در خانه شخصي شاه هستم، پس ما خانه يكي هستيم و خود را در خانه خود احساس مي‌كنيم. شاهنشاه هم جواب گرمي به او دادند. به علاوه هم اقدامات او را پشتيباني كردند. اين هم براي من تعجب‌آور بود. با آنكه به قول معروف در اتاق بسته بود، ولي از حزم و احتياط شاه اندكي دور مي‌نمود. بعدازظهر ساعت يك‌ونيم براي رفتن به فرودگاه از طريق شاهراه ونك راه افتاديم، راه از كنار خوابگاه دانشجويان دانشگاه تهران مي‌گذرد... از آنجا دانشجويان به اسكورت موتورسوار سنگ پرتاب كردند. خوشبختانه اتومبيل اعليحضرت همايوني و نيكسون و علياحضرت و خانم نيكسون گذشته بودند كه سنگ‌پراني‌ها شروع شد. يك سنگ به اتومبيل من خورد. بازهم پليس غفلت كرده و اين كار را پيش‌بيني نكرده بود. باري به خير و خوشي گذشت. به فرودگاه رسيديم و آنها در ساعت 2 بعد از ظهر پرواز كردند و من نفس راحتي كشيدم...
پنجشنبه يازدهم خرداد 1351: صبح شرفياب شدم. ديشب خوب خوابيده بودم. سرحال بودم. شاهنشاه مختصري از مذاكراتي كه با نيكسون فرموده بودند، براي من شرح دادند. فرمودند: اولا همه‌چيز كه خواستم، دادند. عرض كردم موضوع صدور نفت به امريكا چطور؟ فرمودند: اين هم يك مطلب طبيعي است و به خودي خود پيش مي‌رود، چون آنها احتياج به اين امر دارند. امريكا ناچار است گاز و نفت بيشتري وارد بكند تا منابع خودش بيشتر عمر بكنند- يعني از آنها كمتر استخراج بشود... فرمودند: (نيكسون) مسووليت ما را در خليج فارس خيلي ارج مي‌گذارد، به علاوه ثبات ما را در اين قسمت دنيا خيلي ارج مي‌گذارد...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون