اوكراين و جنگ جهاني سوم
محسن بهاروند
جنگ روسيه در اوكراين در واقع يك جنگ جهاني است. اگر قرار بود يك جنگ جهاني رخ دهد همين بود كه اكنون در جريان است. عدم بسيج نيروي زميني كشورهاي غربي و ورود رسمي در جنگ به علت بازدارندگي سلاح هستهاي است. از منظر حقوق بينالملل كشوري در يك مخاصمه مسلحانه بيطرف محسوب ميشود كه چند اقدام زير را انجام ندهد: ۱. نيروهاي نظامي آن كشور در جنگ به نفع يكي از طرفين وارد كارزار نشوند. ۲. قلمرو آن كشور به محلي براي حمله به يكي از طرفين تبديل نشود. ۳. به هيچ يك از طرفين كمكرساني نكنند. به خصوص كمك تسليحاتي نشانه روشني از طرفيت در جنگ است. ۴. در دريا نسبت به كشتيهاي تجاري يا نظامي يكي از طرفين مزاحمت و ممانعت ايجاد نشود. ۵. اقدامي نكند كه در سرنوشت جنگ تاثيرگذار باشد. امريكا، انگليس و ساير كشورهاي اروپايي همه اقدامات فوق را كه ناقض بيطرفي آنهاست در جنگ روسيه و اوكراين انجام دادهاند. لذا از نظر حقوق بينالملل به خصوص حقوق لاهه و عرف بينالمللي طرف مخاصمه محسوب ميشوند. حتي كمكهاي تركيه به اوكراين و مزاحمتهاي گاه و بيگاه آن براي كشتيهاي روسي جزيي از همين جنگ جهاني است. به نظر من آنچه مجموع اين كشورها انجام ميدهند حاكي از هماهنگي در قالب ناتو و زير چتر اين سازمان است. اما ظاهر امر اين است كه ناتو به صورت رسمي ورود در جنگ را اعلام نميكند.اعلان رسمي جنگ در تشخيص وضعيت جنگي تاثيري ندارد. در زمان معاصر نيز كشورها براي آغاز يك جنگ اعلان رسمي نميكنند و حتي وجود آن را منكر ميشوند. براي تشخيص يك وضعيت جنگي ملاك اقداماتي است كه در روي زمين و ميدان نبرد رخ ميدهد.نيروهاي رسمي كشورهاي غربي در اوكراين مشغول آموزش نيروهاي اوكراين براي كاربري سلاحهاي پيشرفته هستند. نيروهاي غيررسمي آنها در جبهه حضور دارند. كمكهاي تسليحاتي و مالي كشورهاي غربي به اوكراين موضوع محرمانهاي نيست. تحريم روسيه و بلوكه كردن داراييهاي آن هم اقدامي است كه در سرنوشت جنگ نقش مهمي دارد. نتيجه منطقي اين وضعيت اين است كه نيروها، تاسيسات و تجهيزات هر يك از اين كشورها در هر نقطهاي از جهان در زمين، دريا و هوا به صورت بالقوه يك هدف مشروع براي نيروهاي روس محسوب خواهند شد. ولي ظاهرا روسيه تمايل دارد فعلا جنگ را در قلمرو اوكراين محدود كند.از طرفي امريكا به لحاظ تجارت بينالملل و تكنولوژي پيشرفته از چين يك احساس خطر واقعي دريافت ميكند. با روشهاي معمول در تجارت بينالملل به خصوص پس از تاسيس سازمان تجارت جهاني و اجراي قواعد آن در اين عرصه، امريكا قادر نخواهد بود از پيش افتادن چين از خود جلوگيري كند. لذا براي جلوگيري از اين كار ناچار است رقابت خود با چين و روسيه را به حوزههاي استراتژيك و نظامي هدايت كند كه در آن مزيت و برتري نسبي دارد. امريكا هنوز توان و تجربه مديريت يك جنگ كلان را دارد در حالي كه حداقل در چين هنوز اين آمادگي ايجاد نشده است. رقابت استراتژيك با امريكا و آمادگي براي يك جنگ احتمالي دو لطمه به چين وارد ميكند. اول اينكه هزينه زيادي به چين تحميل ميشود كه صرف توليد جنگافزار و تكنولوژي جنگي خواهد شد. بخش قابل توجهي از بودجه چين ناچار صرف آمادگي براي يك مخاصمه مسلحانه ميشود و در توليد به كار گرفته نميشود. دوم اينكه تمركز چين از توليد و تجارت به سوي امنيت خود جلب خواهد شد. اين دو فاكتور توسعه چين را كند خواهد كرد. به اين دليل امريكا در حالي كه با انواع كمكها و ترفندها اوكراين را در مقابل روسيه تقويت ميكند تايوان را نيز در مقابل چين علم كرده و بخشي از ناوگان خود را براي تحريك چين به سمت شرق آسيا درياي چين جنوبي و تنگه تايوان اعزام كرده است.از هر زاويه كه بنگريم يك جنگ جهاني در جريان است و شرق و غرب در اوج رقابت براي شكلدهي نظم نوين جهاني هستند. در جنگهاي جهاني اول و دوم ايران ديرهنگام اعلان بيطرفي كرد. در هر دو جنگ هم قرباني بود. اكنون بيطرفي نيز نياز به اعلان ندارد، رفتار كشورها نشاندهنده طرفيت آنها در يك مخاصمه است. جهان امروز بسيار متفاوتتر و مدرنتر از جنگهاي پيشين است. اين وضعيت در حال گذار ميتواند تهديد يا فرصت باشد. سياست خارجي هوشمند وضعيت را تشخيص ميدهد و با چالاكي ميتواند آن را تبديل به يك فرصت براي خود كند. به نظر من سياست خارجي و ديپلماسي ايران اكنون فرصتي دارد كه اختلافات خود را با غرب حل و فصل و روابط خود را با شرق تقويت كند. البته بايد بداند كه فرصتها مانند ابر به سرعت از بالاي سرش عبور خواهند كرد اگر آنها را مغتنم نداند.