چاره بحران آب چيست؟
مهرداد احمدي شيخاني
در دو يادداشت قبليام با موضوع «آب» كه عناوين «چرا با افغانستان فرق داريم؟» و «مشكل آب در كجاست؟» ابتدا از اين گفتم كه توسعه سياسي اقتصادي يك جامعه، قبل از هر چيز وابسته به انباشت سرمايه است و بدون انباشت سرمايه، امكان عبور از دوره فئودالي به سرمايهداري صنعتي امكانپذير نيست و توسعه سياسي مربوط به جوامعي است كه اين اتفاق در آنها رخ داده باشد و طبيعي است كه وقتي كشوري از حداقلي از نزولات جوي برخوردار نباشد، انباشت سرمايه در آن رخ نميدهد كه گامهاي ابتدايي در راه توسعه را بردارد و براي همين، در هيچ كشوري كه دچار كمبود نزولات جوي است و خشكسالي و كمآبي از خصوصيات آن است، توسعه سياسي رخ نميدهد و اينطور نيست كه وجود ثروت نفتي باعث استبداد و عدم توسعه سياسي در اين كشورها شده باشد بلكه نفت باعث تداوم استبداد است و هيچ كشور فقيري كه دچار خشكسالي است، توسعه سياسي اقتصادي را تجربه نكرده است و نمونهاش يمن و افغانستان و همه كشورهاي بياباني ديگر است و البته نزول حداقلي از باران، شرط لازم و نه كافي براي تحقق اين توسعه است. در يادداشت دوم هم گفتم كه مشكل بحران آب در كشور ما از سه حوزه صنعت، مصارف شهري و كشاورزي؛ حاصل مصرف آب در حوزه كشاورزي است، چرا كه 90 درصد از آب كشور در حوزه كشاورزي و فقط 10 درصد ديگر در دو حوزه شهري و صنعتي مصرف ميشود و اصلا كاهش مصرف در دو حوزه شهري و صنعتي، بحران آب كشور را حل نميكند، هر چند ممكن است كه مصارف صنعتي در بعضي از مناطق، يكي از دلايل بحران آب در همان مناطق باشد ولي باز هم در آن مناطق، دليل اصلي بحران را بايد به نوع مصرف در حوزه كشاورزي جستوجو كرد و اين بخران حل نميشود، مگر اينكه الگوي كشت و الگوي مصرف آب كشاورزي به شكلي اساسي تغيير كند، اما آيا چنين تغيير الگويي در كشور ما امكانپذير است؟ براي اين تغيير الگو، ضروري است كه سه اتفاق رخ دهد. الف) هدفگذاري، به اين معنا كه چه سياستگذاران و چه كشاورزان بر اين اعتقاد باشند كه بحران آب مربوط به بخش كشاورزي است و هدف بايد تغيير الگوي اين حوزه باشد و با همديگر براي اين تغيير الگو تلاش كنند ب) برنامه، به اين معنا كه بدانيم و بپذيريم كه اين تغيير الگو احتياج به يك برنامه جامع و كشوري دارد و داشتن برنامه نيازمند پرهيز از روياپردازي و اصل قرار دادن واقعيات است و اين جز با استفاده از كارشناسان خبره و تن دادن با نظرات آنها امكانپذير نيست و حتما بايد از اعمال نفوذ و نظرات غيركارشناسي، سليقهاي، باندي و گروه كه حتما تلاش در تغيير برنامه كارشناسي را دارند جلوگيري كرد ج) اجرا. اين سختترين بخش كار است چون قطعا و حتما بايد كشاورزان را با آن همراه كرد والا هر برنامهاي بدون همراهي كساني كه قرار است آن برنامه را اجرا كنند، محكوم به شكست است. دو نمونه را مثال ميزنم كه در ماجراي بحران آب خوزستان و اصفهان رخ داد. در خوزستان، براي نمونه، دامپروري گاوميش با مشكل اساسي روبرو بود و همچنان هم هست. پرورش گاوميش نيازمند آب فراوان است و بدون وجود آب، پرورش گاوميش منتفي است. حال بايد ديد پرورش گاوميش در سرزميني كه دچار خشكسالي است، امري منطقي است يا خير؟ در اعتراضات خوزستان، شعار معترضان اين بود كه «ما تشنهايم» و در پاسخ به اين شعار، «جنبش آب معدني» در ميان نخبگان شهري استانهاي ديگر راه افتاد كه بطريهاي آبمعدني به خوزستان ارسال كنند، درحالي كه مساله مردم خوزستان، تشنگي خود مردم نبود بلكه بحران نگهداري از گاوميشها بود. نتيجه هم آنكه حاكميت با آنكه ذخيره سدها رو به اتمام بود، آب را رها كرد تا اعتراضات خاتمه يابد. در اصفهان هم همينطور بود. تجمعي كه با حمايت نهادهاي حكومتي برگزار شده بود، با اعتراض كشاورزان از دست خارج شد و وقتي كار به درگيري رسيد خط لوله انتقال آب به استان يزد با حمله معترضان تخريب شد و باز هم حاكميت در مقابل، عقب نشست.
در تمام موارد كه دو مورد بالا نمونهاي از آن است، حاكميت به دلايلي از موضع خود عقب مينشيند. اول اينكه جنس اعتراضات كشاورزان با اعتراضات شهري بسيار متفاوت است و به سرعت، هم گسترده و هم خشن ميشود، ثانيا بخش بزرگي از صاحبان قدرت، خاستگاهي از دل همين بخش دارند و براي همين در همه اين 44 سال، هم سياستهاي كلان و هم سياستهاي خرد را در جهت خواستههاي اين بخش پيش بردهاند كه آخرين نمونهاش اتفاقي است كه براي درياچه اروميه رخ داده كه محصول سياستگذاري به نفع كشاورزان بوده.
اما براي آنكه آن سه اتفاقي كه بايد در تغيير الگوي كشت و مصرف آب رخ دهد تا بتوان بحران را مديريت كرد، لازمهاش قبل از هر چيز، ايجاد اعتماد است و ايجاد اعتماد همان چيزي است كه به نظر ميرسد در اولويتهاي سياستگذاران كشور نيست. در قسمت چهارم و پاياني اين مجموعه يادداشت به اين خواهم پرداخت كه اگر ايجاد اعتماد را ضروري تشخيص داديم، آنگاه چه بايد بكنيم؟