• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5299 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۱۷ شهريور

چه جوري دلتنگي كنم گل قشنگم؟!

اميد مافي

سيمين گفته بود: غصه يعني سرطان! غصه نخوري يكوقت، معروفي! و او غصه خورده بود. آن سوتر از ديوار خراب شده برلين هنوز كسي نمي‌دانست چه ساعتي از روز است كه او با چشمان شبنمي از جماعت چشم آبي پرسيده بود: سمفوني مردگان پر از بوي تن آدميزادي است. مي‌دانيد؟! و هيچ كس جواب نداده بود! 
او ناخن‌هايش را جويده بود و وقتي هوشنگ گلشيري از آن سوي سيم براي حنجره لرزان عباس تب كرده بود، خالق سطرهاي سكرآور شمرده گفته بود: نام تمام مردگان اين سال‌ها يحياست، تو به نعش خسته من فكر نكن هوشنگ! 
و شاعر همچنان كار خودش را كرده بود. غروب سرد يك روز برفي در آن سوي راين سپانلو به او گفته بود: وقتي روبه‌روي آفتاب، واژه‌ها را رج مي‌زني عطر ياس را به ياخته‌هايت بسپار... و عباس پوزخندي زده و در چشم‌هاي سپانلو خيره شده و گفته بود: تا كجا با مني آونگ خاطرات گل‌بهي؟! 
هنوز خرچنگ‌ها سلول‌هايش را تسخير نكرده بودند كه بامداد در مراتع سبز آن سوي وين دست در گردن عباس انداخته و در علفزاري آكنده از بوي اسب‌ها خوانده بود: 
تو را دوست دارم
و اين دوست داشتن
حقيقتي است كه مرا
به زندگي دلبسته مي‌كند... 
كلام آخرِ احمد كه منعقد شده بود، بغض راه نفس عباس را بسته و چشم به راه گردون خاموش خويش گفته بود: 
اگر ازت دور نباشم
چه جوري برايت دلتنگي كنم؟
گل قشنگم!
اگر كنارت نباشم
بوي گل و طعم بوسه‌هات
يادم مي‌رود... 
اينها را گفته بود و سر روي شانه تكيده بامداد زار زار گريسته بود. 
ديگر خرچنگ‌ها مجوز نفس كشيدن را از او گرفته بودند كه آيدا در اسكايپ، دستي بر علفزار خيس آن سوي برلين كشيده و از عباس خواسته بود فانوس‌ها را كمي بالاتر بگيرد و شعري عاشقانه بگويد تا مرگ در حسرت دق الباب خانه‌اش، دق كند و دم نزند. عباس اما با آن چشم‌هاي محزون و آن كالبد منكوب از هزاران كيلومتر آن سوتر بي‌روح و بي‌رمق چنين نجوا كرده بود: 
بي‌هيچ نشانه‌‌اي
بريده از دنيا
دلگير، دلگير، دلگير
مگر مي‌شود؟
... و چند روز بعد شاعر با تمام كلمات لاهوتي‌اش در چند قدمي پاييز تبخير شده بود. نه اما به همين راحتي!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون