• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5344 -
  • ۱۴۰۱ دوشنبه ۱۶ آبان

اين عجز توهمي بيش نيست

محمد خيرآبادي

 درست در شروع جواني، ۱۷-۱۸ سالگي، كتابخواني جدي‌ام را با آثار كامو و سارتر شروع كردم. در آن روزها و شب‌ها يكي از كامو مي‌خواندم يكي از سارتر؛ از «بيگانه» شروع كردم، بعد «تهوع» را خواندم، رفتم سراغ «طاعون» و «دست‌هاي آلوده» و «سقوط» و «راه‌هاي آزادي» و «كاليگولا» و «ديوار»‌و‌«افسانه سيزيف» و‌«انسان طاغي»‌و....كامو هميشه برايم نويسنده‌اي متفاوت بود، چه وقتي مقاله‌هاي فلسفي‌اش را مي‌خواندم، چه زماني كه رمان‌ها و داستان‌هاي كوتاهش را دست مي‌گرفتم و چه گهگاه كه سرگرم نمايشنامه‌هايش مي‌شدم، در هر صورت نگرش متفاوت، عميق و انسان‌محور او را كه گاه با كمي تندي و تيزي و همچنين صراحت و آرمانگرايي آميخته بود، در پشت كلمات و صفحات آثارش حس مي‌كردم. در اين سال‌ها مدام به كامو رجوع مي‌كردم و در اين روزهاي پرتلاطم هم چند بار به كتاب «در دفاع از فهم/سخنراني‌هاي آلبركامو»، ترجمه محمدمهدي شجاعي، نشرچشمه برگشتم. كامو در يكي از سخنراني‌‌هايش گفته بود: «مي‌دانم مصيبت‌هاي بزرگ تاريخ با چهره هولناك‌شان مردم را مبهوت خود مي‌كنند و مردم در برابر اين مصيبت‌ها فلج مي‌شوند و كاري از دست‌شان برنمي‌آيد جز انتظار. منتظر مي‌مانند و آن غول بي‌شاخ و دُم روزي آنها را مي‌درد. اما برعكس مي‌خواهم باور خود را با شما سهيم شوم: اين جادو مي‌تواند از بين برود، اين عجز توهمي بيش نيست و قوت قلب و هوش و اميد كفايت مي‌كند براي شكست سرنوشت و گاه تغيير آن. فقط بايد خواست، نه كور و بي‌هدف، بلكه با اراده‌اي استوار و مستحكم.» انديشه كامو شايد خيلي بلندپروازانه و خوشبينانه به نظر برسد. اما اگر با او آشنا باشيد، مي‌دانيد كه او به هيچ‌وجه خوشبين نبود. «بيگانه» را اگر خوانده باشيد، ديده‌ايد كه چقدر دنيا در نگاهش پوچ و تيره بود. «افسانه سيزيف» نشان مي‌دهد كه سرنوشت انسان در نگاه او تا چه اندازه تراژيك بود. با اين حال او باور نداشت كه همه درها قفل است، عجز را قبول نمي‌كرد و انسان را دست بسته نمي‌ديد. او براي عشق و عصيان و اميد، قدرت قائل بود. نه قدرتي توهمي و مثبت‌انديشانه براي رسيدن به دستاوردهاي روانشناختي و آسودگي خيال، بلكه به منزله قدرتي واقعي روي زمين، قدرتي براي معنابخشي به زندگي، قدرتي براي فهم انسان و قدرتي براي تغيير. او به انسان باور داشت و به كمك چنين باوري عشق و عصيان و اميد را در جهانِ پر از جهل و ظلم و جنگ، ارزشمند و معنابخش مي‌دانست. به اعتقاد او با تمام تلخي‌ها، نااميدي‌ها و چشم‌اندازهاي تيره و تار، اگر انسانيم نبايد ميدان را خالي كنيم. كامو هميشه شجاعتِ عصيان‌ ورزيدن را به انسان يادآوري مي‌كند. او معتقد است ما نبايد خيلي راحت تسليم سرنوشت شويم. نبايد خيلي راحت بپذيريم كه خون مي‌تواند تاريخ را پيش ببرد. او در اينجا تمام و كمال مخالف جبرگرايي تاريخي است. مي‌گويد: «شايد اين سرنوشت (مصيبت‌هاي بزرگ، آن غول‌هاي بي‌شاخ و دُم و سيطره جنگ و خون در طول تاريخ) واقعيت داشته باشد. اما وظيفه انسان‌ها نه گردن نهادن به آن است و نه پذيرفتن قانون‌هايش.» در رمان طاعون از زبان تارو و از زبان بسياري از ما مي‌نويسد: «من در دنياي امروز جايي ندارم. هنگامي كه قاطعانه از كشتن سر باز زدم، خود را به انزوايي محكوم كردم كه هرگز پاياني ندارد.» بله هيچ كس صداي ما را نمي‌شنود، اما «وظيفه صاحبان فرهنگ و ايمان اين نيست كه ميدان‌هاي مبارزه‌هاي تاريخي را خالي كنند، اين نيست كه تسليم بي‌رحمي و امور غيرانساني اين مبارزه‌ها شوند. بايد بايستند و انسان را در برابر ناملايمات ياري كنند.»

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون