ادامه از صفحه اول
حزبالله در دو ساختار رسانهاي
كلكسيوني عجيب و غريب از بحران را در آنجا شاهد بودهايم. حتي پيش از اينها نيز بازتاب ناصريسم در لبنان و دخالت نظامي امريكا به نفع كاميل شمعون، نشان داده است كه بند ناف لبنان را با بحران تمام نشدني بريدهاند، پس چرا بهرغم تنوع مذهبي و سياسي شديد، همچنان نوعي از وحدت را در اين كشور شاهديم؟ قطعا اين مساله تكعاملي نيست، به ويژه وضعيت جغرافيايي آن مهم است، ولي اين براي وحدت كافي نيست. به نظر من ويژگي مهم و منحصربهفرد لبنان آزادي مطبوعات و رسانه آن است و اين ويژگي نيز همزاد با همان بحران هميشه بوده و هست و اكنون نيز كماكان ميتوان گفت كه آزادترين نظام رسانهاي را در كل منطقه خاور ميانه و شمال آفريقا دارد. اين ويژگي رسانهاي دو اثر مهم دارد؛ اول، فراهم كردن گفتوگو در عرصه عمومي ميان همه نيروهاي سياسي موجود است. آنان در حالي كه يكديگر را ميكشتند، همزمان و در عمل با يكديگر گفتوگو ميكردند. سنت گفتوگوي حضوري و رسانهاي در آنجا قوي است. اين سنت به تنهايي موجب كاهش كدورتها ميشود.
اين سنت اثر مهم ديگري هم دارد. در جامعهاي كه آزادي رسانه هست، چيز چنداني براي تاريخ باقي نميماند كه هرروز كسي بخواهد آن را نبش قبر كند و گروههاي اجتماعي را به جان هم بيندازد. تقريبا همه آنچه در اين تاريخ پرتلاطم ميگذرد شفاف است، حتي اگر در طول زمان هم برخي اطلاعات جديد به دست آيد، آنچنان نيست كه تصوير قبلي را مخدوش كند. بنابراين در نظامي كه رسانه آزاد دارد، تاريخ، صندوق مهر و موم شدهاي نيست كه هر از گاهي كسي بخواهد آن را باز كند و سندي و خبري از آن درز دهد. تاريخ به گذشته مربوط است و نظام رسانهاي آزاد، مردم را مشغول سياستورزي براي حال و آينده ميكند.
با اين ملاحظات به گمانم روشن است كه چرا حزبالله و سيدحسن نصرالله مجبورند يا به تعبيري مسيري را براي سياست انتخاب ميكنند كه خير و صلاح مردم و طرفداران آنان را تامين ميكند. آنان هر روز و هر ساعت در رسانهها و در مجلس لبنان و در دولت لبنان در حال تعامل و تفاهم و گفتوگو با احزاب و گروههاي ديگر و حتي با خودشان هستند. هر لحظه زير ذرهبين خبرنگاران و رسانهها و نهادهاي مدني هستند. از اينرو اختلافات عميق خود را در ذيل چارچوبي وحدتبخش حل ميكنند. اگر جامعه لبنان را مثل يك انسان در نظر بگيريم، چه خواهد شد؟ از ۱۹۵۸ كه امريكا در لبنان دخالت كرد تاكنون ۶۴ سال ميگذرد. يك انسان ۶۴ ساله كه اين همه ناملايمات ببيند، اكنون بايد ناتوان و زمين خورده باشد، ولي به نظر ميرسد كه لبنان چنين نيست. هنوز سر پا ايستاده است، زيرا رسانه آزاد دارد. فرق ميان حزبالله هنگامي كه تحت رسانه آزاد زندگي كند با زماني كه زير نظر بوق تنفس كند، زياد است. اين را تاثر ساختاري مينامند كه فراتر از افراد است.
غمزدايي از تيم ملي فوتبال
در شرايط عادي هم پيروزي در مقابل تيم قدرتمند انگليس چندان مورد انتظار نبود ولي اگر خداي ناكرده تيم ما باخت بدي در اين مسابقه داشته باشد بازتاب روحي و رواني داخلي آن بهشدت منفي خواهد بود و بازي در مقابل امريكا كه جنبه سياسي و حيثيتي هم دارد بازي بسيار سختي خواهد بود. اگر كمي به اطراف اين موضوع بنگريم ماجرا را كوچك نخواهيم يافت و بايد براي آن حسابي ويژه باز كنيم. پرواضح است كه بايد شور و نشاط را به تيم ملي بازگرداند و اين حاصل نميشود مگر اينكه از طرف همه ايرانيان وطندوست مورد حمايت و تشويق جدي قرار گيرند. اما شايد براي مردم هم چنين امكاني مثل مصافهاي قبلي تيم ملي وجود نداشته باشد. ما وقت زيادي نداريم، طي دو هفته آتي ميشود خبرهاي خوب به گوش نمايندگان ايران در اين مسابقات بسيار مهم برسد تا ورق كاملا برگردد و مثل بازي حماسهگونه ملبورن، جوانانمان از جان مايه بگذارند و تغييري در اذهان محزون به وجود آورند. اگر قرار است گشايشي در امور كشور ايجاد يا افق تازهاي جلوي ملت باز شود وقتش همين حالا است. اگر ارادهاي در اين زمينه ميان تصميمگيران كشور شكل بگيرد راهها و روشهاي دلجويي از همه آسيبديدگان 50 روز گذشته باز است و ميتواند موجآفريني اميدآسا را آغاز كند، در شطرنج بازي سياست كه جلو مسوولان قرار دارد، گاهي نقش يك پياده از رخ يا وزير مهمتر ميشود و زمان هم از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است. برجام ميتواند تلاطم خطرناك بازار ارز را آرام كند، تورم را پايين بياورد و شدت نگرانيها را از اوج به زير آورد. اعلام تصميمات مهم و مثبت در زمينههاي مختلف و نشان دادن تغيير در روشها و روندها همه معترضان وطندوست را به آرامش فرا ميخواند. اگررسما اعلام شود كه گشت ارشاد (گشت ارشادي كه خود ميگويند نيست) برچيده شده است و ديگر هيچ مهسايي با سرنوشت تلخي روبرو نخواهد شد ابتداي پيروزي ملت و دولت است. اگر اعلام شود كه نه تنها با اعتراضها برخورد نميشود بلكه امنيتشان تضمين خواهد شد باز هم احساس پيروزي در ملت و اقتدار در حكومت نمايان ميشود. به هر حال تصميمگيران بهتر از ما ميدانند كه چگونه خبرهاي خوش و واقعي را به گوش تيم ملي برسانند تا خداي ناكرده شكستهاي بد تيرگيها را افزايش ندهد و مستقلا غمي بر غمها و مسالهاي بر مسالهها نيفزايد. نفس شكست يا پيروزي در بازيهاي جام جهاني در شرايط عادي چندان مهم نيست مهم وضعيت خاصي است كه در آن قرار داريم و ميتواند به جابهجايي فرصتها و تهديدها كمك كند.
گسست نسلي كار خودش را كرد!
اينكه گفته ميشود زبان نسل جديد را نميفهميم همگي ناشي از گسست نسلي و شكل نامناسب انتقال تجربه به نسل جديد بوده است. به گمانم اگر مسوولان دولتي و حاكميتي ارتباط بيپرده خود را با اين نسل بيشتر كنند و پذيراي انواع دغدغههاي نسل جديد يا همان دهه هشتاديها باشند شايد همين اتفاق، طليعه گفتوگوي ملي و ارتباطات موثر ميان فردي بين حاكميت و طبقه مردم باشد. به اميد چنين روزي و چنين گفتوگويي...