ما و مطالباتمان
فاطمه باباخاني
يكي ميگويد شما زنان كه به آنچه ميخواهيد برسيد، رسيدهايد! اما آنچه اينروزها اتفاق ميافتد، همهچيزي است كه زنان در ايران ميخواهند؟ ياد گزارشي ميافتم كه چند سال پيش درباره زناني نوشتم كه در حوزه حفاظت از حياتوحش فعاليت ميداني انجام ميدادند. در آن گزارش يكي از زنان گفته بود در جريان يك سفر وقتي به شهري رسيدند، او را كه يك دختر مجرد بود در هتل پذيرش نميكردند و در مقابل همكار ان مرد او به راحتي ميتوانستند اتاق بگيرند. (البته در سالهاي اخير به نظر ميرسد اين مشكل برطرف شده باشد)، ياد كارشناس حياتوحش ديگري افتادم كه از اين ميگفت كه اقامتش در پاسگاه براي يك زن تنها چندان آسان نيست. اينكه بايد حواسش به پوشش خودش باشد مبادا كه پروژهشان تحتالشعاع اندازه مانتويش قرار بگيرد. يكي ديگر كه در حوزه محيطزيست دريايي فعاليت ميكرد نگران خيس شدن مانتويش بود. اگر مانتو خيس ميشد همين امر مشكل برايشان ايجاد ميكرد، در حالي كه همكاران مردش شلوارها را بالا زدند و در شرجي گرماي جنوب، پاهايشان را خنك ميكردند و سبكبال به كارشان ميرسيدند.
همان وقت كه اين دوست اين جمله را ميگويد من تمام اين حرفها را در ذهن مرور ميكنم، گفتههاي زناني كه مضاعف تلاش ميكنند تا به جايگاهي دست پيدا كنند كه همكاران مردشان به آنها دسترسي دارند. كساني كه در تلاشند هيچ گونه بهانهاي دست كسي ندهند تا بتوانند فعاليتشان را داشته باشند. در ادامه ياد دوستاني ميافتم كه در حوزههاي مختلف در تمام اين سالها كار كردهاند و گامي جامعه را رو به جلو بردهاند. زناني كه به واسطه ممارست و پشتكارشان در هر حوزهاي شناخته شدهاند، فرق نميكند در كدام حوزه، سياست يا محيطزيست، اقتصاد يا علوم اجتماعي. با حرف او ياد بهاره ميافتم، ياد نيلوفر، ياد سپيده، ياد شرمين، ياد خانم ارشد، ياد مينا و ... به اين فكر ميكنم نه اين دوست درست نميگويد. ما زنان مطالبات زيادي داريم كه به آنها نرسيدهايم همچنان كه امروز سحر نامش به واسطه تماشاي يك بازي فوتبال با دختر آبي گره خورده است، همچنان كه نام و ياد رومينا با ماست، همچنان كه ما براي انجام يك كار ساده دست و دلمان ميلرزد و با هزار ترس و اضطراب راه ميرويم و فكر ميكنيد به آنچه ميخواهيم واقعا رسيدهايم؟!