• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5349 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۲ آبان

نگاهي به فيلم «پرستار خوب» به كارگرداني توبياس ليندهولم

من نمي‌توانم، نمي‌توانم...

رضا بهكام

توبياس ليندهولم (Tobias Lindholm) فيلمنامه‌نويس و كارگردان شهير دانماركي، اينك پس از پشت سر گذاشتن افتخارات فيلم اخيرش «يك دور ديگر» ((Another Round در حوزه فيلمنامه‌نويسي سراغ درامي بيوگرافيكال رفته است تا با بهره‌گيري از واقعيات شخصيت چارلز كالن (Charles Cullen) بيمار رواني و قاتل زنجيره‌اي ايالات متحده، كارگرداني فيلم جديدش را عهده‌دار شود.
فيلمنامه‌اي كه كريستي ويلسون كاينز (Kristy Wilson-Cairns) اسكاتلندي بر اساس كتاب «پرستار خوب: يك داستان واقعي از دارو، جنون و قاتل» (The Good Nurse: A True Story of Medicine, Madness, and Murder) نوشته چارلز گري‌بر (Charles Graeber) ژورناليست و نويسنده امريكايي عهده‌دارش بوده است.
فيلمساز دانماركي تلاش كرده تا با بهره بردن از نماهاي دور و نزديك و گاهي اكستريم كلوزآپ (نماهاي بسيار نزديك) از دو شخصيت اصلي فيلم، مخاطب را از منظر روانشناختي با فيلمش همراه كند، از اين‌رو او با سينماتوگرافي جودي لي ليپز (Jody Lee Lipes) امريكايي كه فيلم درام روانشناسانه «منچستر از طريق دريا» Manchester by the Sea)) و سريال موفق «مي‌دانم كه اين بسيار درست است» (I Know This Much Is True) در كارنامه‌اش دارد مبنا و چارچوب محكمي را براي فيلمش پايه‌ريزي كرده است. او با انتخاب نماهاي Low Angle و گاهي زاويه High Angle مخاطب را با شخصيت‌ها در وضعيت‌هاي تنها شده‌اي از موضع ضعف و قدرت قرار مي‌دهد همچنين فيلمبردار با استفاده از ارتفاع دوربين در موقعيت Eye Level مخاطبش را جريان روايت تصويري اثر قرار مي‌دهد. در يكي از سكانس‌هاي پاياني وقتي «ايمي» و «چارلز» در اتاق ملاقات زندان قرار مي‌گيرند وقتي به ارتفاع دوربين دقت مي‌كنيد متوجه ضعف شخصيت چارلز در موقعيت تنها و عاجزانه‌اش مي‌شويد. همچنين فيلمساز به سبب احاطه ژانر درام روانشناسانه و بيوگرافي اثر در پاره‌اي از موارد براي آنكه تنهايي كاراكترهايش را به بهترين شكل به تصوير بكشد از لنز تله (Tele) استفاده كرده است تا شخصيت را از محيط پيراموني جدا كند و تمركز تماشاگر را روي او قرار دهد. از اين‌رو مي‌توان به پلان‌هاي لحظات تنهايي «ايمي» در به تصوير كشيدن درد و رنجش بر اساس بيماري قلبي‌اش اشاره كرد يا به پلان درخشان فريادهاي «چارلز» در سكانس بازجويي در پرده آخر فيلم در بازداشتگاه كه مي‌گويد: «من نمي‌توانم من نمي‌توانم نمي‌توانم...» بر حركات بدني‌اش با دستان بسته و ميميك صورتش خيره شد و اوج درخشان فيلمبرداري كار را مشاهده كرد. 
فيلم به وضوح به نقش تروماي (آسيب‌هاي رواني) مجرم نمي‌پردازد و بناي تحليل شخصيتي او را ندارد زيرا در مستندات شخصي «چارلز» به آن اشاره مي‌شود كه مظنون حرفي از گذشته خود نمي‌زند و تمايلي براي باز كردن حقايق تلخ در زندگي گذشته‌اش ندارد اما صحنه آماده كردن قرباني اول در سردخانه بيمارستان براي تحويل به خانواده‌اش توسط «چارلز» مخاطب را در مسير حادثه تحقيرآميز رفتار سهوي بيمارستان نسبت به مادرش قرار مي‌دهد، يا آنكه او از ديدن فرزندانش توسط همسرش محروم شده است همين خرده اطلاعات با در نظر گرفتن اينكه فيلم فاقد هر گونه فلاش بكي از شخصيت «چارلز» است مخاطب را به سير خطي داستان و پلات بيروني روايت ترغيب   مي‌كند.
اثر زندگينامه محور «پرستار خوب» در ميان دو شخصيت «ايمي» و «چارلز» گير كرده است و چالشي نفسگير را به نمايش مي‌گذارد. فيلم كه روايتگر برشي از زندگي پرستاري از بيمارستان «پاركفيلد مموريال» از شهر «نيوجرسي» است به واقع جنگ بين دو بازيگر قدرتمند هاليوود است؛ بازي درخشان «جسيكا چستين» در نقش «ايمي» از سويي در نقش پروتاگونيست داستان و در مقابل «اِدي رِدماين» در نقش «چارلز كالن» آنتاگونيست اثر، شاه پيرنگ فيلم «پرستار خوب» را مي‌سازد اگرچه كه نمي‌توان از خرده روايات پليسي و خانوادگي همچون نقش مدير دايره ريسك و پرستاران بيمارستان پاركفيلد و تيم حقوقي و وكيل خبره بيمارستان و تيم كارآگاهان در اين كشمكش و قوس داستاني نامي به ميان نياورد. دوربين در مقام راوي كل به خانه «ايمي» مي‌آيد تا تصويرگر زندگي شخصي و پرمشقت او باشد. اويي كه دو فرزند دارد و با نبود بيمه درماني مسير سختي تا بازنشستگي دارد. بدني بيمار و رنجور و شغل سخت پرستاري‌اش كه تا حد زيادي به توانايي فيزيكي و بدني وابسته است او را در ميانه راهي سخت قرار داده است. عدم بيمه مناسب شغلي و گراني خدمات درماني و همچنين عهده‌داري مسووليت اقتصادي و اخلاقي خانواده در فقدان پدر خانواده، «ايمي» را در وضعيت تقديس شده‌اي قرار مي‌دهد. جسيكا چستين (Jessica Chastain) از سويي نقش مادري دلسوز و فداكار را بازي مي‌كند كه همسرش را از دست داده است و به تنهايي بار بزرگ كردن دو دخترش را به دوش مي‌كشد و از سوي ديگر نقش پرستاري پركار را بازي مي‌كند كه با انواع بيماران در بخش مراقبت‌هاي ويژه بيمارستان روبه‌رو است در اين بين اما «چارلز كالن» پرستار با سابقه از راه مي‌رسد و زنگ خطر را براي زندگي «ايمي» و اطرافيانش به صدا در مي‌آورد. همذات‌پنداري هوشمندانه «چارلز» با «ايمي» مسير آشنايي و نزديك شدن چارلز به «خانواده ايمي» را هموار مي‌كند، اما رفته‌رفته با قرباني شدن بيماران بيمارستان و بروز برخي نشانه‌هاي خطاي سيستمي دستگاه پخش دارويي راز جنايات را براي «ايمي» و كارآگاهان پليس ايالتي كه در گارد بسته عدم اطلاعات‌دهي مسوولان بيمارستان قرار دارند، آشكار مي‌كند.
مي‌توان فيلم «پرستار خوب» را نماينده‌اي جسور از صداي حقيقت خفته در بين بيمارستان‌هاي ايالات متحده ناميد. بيمارستان‌هايي كه با قوانين سخت استخدامي به نوعي به بهره‌كشي از پرستاران و بهياران خود پرداخته‌اند و در مواقع بحراني نداي وجدان انساني در بزنگاه‌هاي مهم و عطف‌دار تاريخي خود شانه خالي كرده‌اند و به قاتلين رواني و زنجيره‌اي چون «چارلز كالن» كمك كرده تا بال و پر گرفته و به جرم و جنايات جنون‌آميز خود ادامه  بدهند. 
از سويي مسوولان بيمارستان و تيم وكلاي حقوقي آنها با در اختيار گرفتن پرونده قربانيان و اختفاي آن و بعضا امحاي عامدانه، راه را براي جنايتگران اجتماعي باز مي‌گذارند تا نقش بيمارستان‌ها بسان دولت‌هاي كوچك و خودمختار سايه شومي بر سر بيماران و مردم اعم از طبقات اجتماعي متوسط و ضعيف ايالت‌هاي مختلف كشور امريكا قلمداد شوند. در درام‌هاي زندگينامه محور و تبديل آن به فيلمنامه سينمايي قاعدتا فيلمنامه‌نويس به دو عطف دراماتيك نيازمند است تا قصه‌اش را گسترش دهد و البته كه از بيان پيام حقيقت و همچنين هويت شخصيت‌ها نيز نمي‌تواند فاصله بگيرد، لذا فيلمنامه‌هاي بيوگرافي از موقعيت نوشتاري مهم و ظريفي در خط روايت داستاني وام مي‌گيرند و بهره‌مندي قلم نويسنده در ساختار انتزاعي روايت داستاني تا حدودي محدود مي‌ماند، اما نقش نويسنده و قلمش در تاثيرگذاري بر مخاطبان فيلم مهم است و مهم‌تر از آن نقش كارگردان فيلم‌هاي زندگينامه محوري چون «پرستار خوب» است تا بر اساس ژانر انتخابي تاثيرات لازم را بر تماشاگران فيلم بگذارد. اگر مي‌خواهيد نقطه درخشاني از قلم فيلمنامه‌نويس اين اثر را مرور كنيد به ديالوگ محوري بين «تيم براون» در نقش كارآگاه و البته بازجو و جوابيه موجز و عميق «چارلز» مراجعه كنيد، «تيم» مي‌گويد: «براي چي اين جنايات رو ادامه دادي؟» و «چارلز» تحت فشار مي‌گويد: «كسي نبود كه من رو متوقف كنه!»، از اين‌رو زوج هنري فيلمنامه‌نويس اسكاتلندي و كارگردان دانماركي به خوبي از وظيفه ژانر اصلي اثر بر آمده‌اند و مخاطب را در دو نقطه عطف اوليه ورود «چارلز» به داستان و عطف ثانويه برملا شدن چهره واقعي قاتل زنجيره‌اي ايالت نيوجرسي و نُه شهر ديگر كه در ديالوگ‌ها عيان مي‌شود، قرار داده‌اند در اين بين اما نمي‌توان از بازي درخشان ادوارد جان ديويد ردمين (Edward John David Redmayne) مشهور به «Eddie Redmayne» انگليسي يادي نكرد، او در نفسگيرترين لحظات وقتي در برابر دوربين فيلمساز قرار مي‌گيرد در نماهاي كلوزآپ و اكستريم كلوزآپ بازي بي‌نقصي را از خود به نمايش مي‌گذارد و نقطه اوج بازي‌اش را مي‌توان در اتاق بازجويي در برابر تيم كارآگاهان «دني بالدوين» و «تيم براون» دانست كه با موجزترين ديالوگ‌ها نقش قدرتمند و رواني محول شده «چارلز كالن» را به بهترين شكل به عرصه ظهور مي‌رساند تا بتوان «اِدي رِدماين» را يكي از كانديداهاي جدي جوايز بازيگري در فصل جديد جشنواره‌هاي بين‌المللي دانست. 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون