• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5349 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۲ آبان

به بهانه پايان سريال «بهتره با ساول تماس بگيري»

ريسك ديوانه‌وار بازي در سطحي فراتر

سينا رايت

مدتي از دوراني كه به عصر طلايي تلويزيون معروف شد، مي‌گذرد؛؛ دوراني كه استارتش با «سوپرانوز» و «واير» زده شد و با شاهكارهايي مثل «گيم آف ترونز»، «مد مِن»، «ترو ديتكتيوز»، «هاوس آف كاردز»، «شرلوك» و «فارگو» ادامه پيدا كرد. به مديومِ شوهاي تلويزيوني حالا ديگر خيلي جدي‌تر نگاه مي‌شد. ديگر فقط محلي براي روايت قصه‌هاي سطحي و گذراندن وقت سر ميز شام و سرگرمي نصفه‌نيمه نبودند. قابليت جديدي درون‌شان ديده شده بود. فهم جمعي به اين رسيد كه به جاي دو ساعت زماني كه قالبِ رايج فيلم‌هاي سينمايي داستاني براي پرداخت شخصيت و روايت قصه و جمع‌بندي در اختيارمان قرار مي‌دهد، مي‌توانيم ساعت‌هاي بسيار بيشتري را صرف اين امور كنيم. البته كه كاربلد و كارنابلد همزمان به آن روي آوردند و مثل همه‌ مديوم‌ها و ژانرها و قالب‌ها، كارهاي بي‌ارزش، بسيار بيشتر از شاهكارهاي خلق‌شده بود اما در مواجهه با آثاري كه در اين عصر خلق شد، ديگر نمي‌توانستيم با الفاظي مثل «خوب»، «جالب»، «سرگرم‌كننده» و ... از كنارشان رد شويم. اينها هنر بودند. آثاري خلق شده بودند كه در كنار بهترين‌هاي تاريخ سينما مي‌نشستند. شخصيت‌هاي به يادماندني كه به جاي دو ساعت، در هشت تا هشتاد ساعت پرورانده شده بودند. قصه‌هاي پيچيده و جذابي كه حالا فقط محدود به دو يا سه نقطه عطف نبودند بلكه گاهي تا صدها گره و نقطه‌عطف درون خودشان مي‌گنجاندند. روايت‌هاي تصويري جذاب و نفسگيري كه در بالاترين سطوح هنر به ياد داشتيم.  اما گل سرسبد همه‌‌ اين آثار، سريالي بود به نام «بركينگ بد». سريالي از سازندگاني ناشناخته از شبكه‌اي متوسط كه مسلما هيچ توقع بالايي را برنمي‌انگيخت اما بعد از مدت كمي كه از پخشش گذشت، توجه‌ها را جلب كرد. خيلي زود مشخص شد كه با يكي ديگر از سريال‌هاي تكراري مافيايي- پليسي طرف نيستيم، بلكه با قصه‌اي طرفيم كه ظهور و سرانجام يكي از مخوف‌ترين شخصيت‌هايي كه به ياد مي‌آوريم را روايت كرد. با حوصله و دقت. در كنار ده‌ها شخصيت ديگر كه هركدام به فراخور قصه به بهترين شكل پرداخت شدند. «بركينگ بد» قصه‌اي حساب‌شده و دقيق داشت. انگيزه‌هاي واقعي باعث شروع ماجراها و اقدام‌ها مي‌شدند. شخصيت‌هايي با منافع متضاد، حماقت افراد و اتفاقات تصادفي در راه گره‌افكني مي‌كردند؛ اما هيچ گرهي به‌طور اتفاقي و با شانس حل نمي‌شد و اين روند نه يك بار و دو بار بلكه در تمامي قسمت‌ها تكرار مي‌شد. شيوه‌ برخورد جزو به كل در تمامي وجوه روايت رعايت شده بود. از قصه كلي گرفته تا خرده‌پيرنگ‌ها و ورود به هر مسير. اين شيوه در كارگرداني اثر به كمال خودش رسيد؛ طوري‌كه حتي در شكل تك‌تك سكانس‌ها تكرار مي‌شد. بالاخره سريال با پخش فصل و اپيزود پاياني توانست جايگاه خودش را به عنوان بهترين سريال‌ عصر طلايي و به زعم من يكي از بهترين‌ آثار نمايشي تاريخ به دست بيارود. پاياني كه در قضاوت اثر بسيار حائز اهميت بود. اتفاقي كه به‌طور برعكس براي «گيم آف ترونز» افتاد.  ماجرا به اينجا ختم نشد. انگار سازندگان نابغه به كمالي كه در ساخت يك سريال بي‌نقص رسيده بودند راضي نبودند. راه بسيار ساده‌تر و معقول براي آنها انتخاب قصه‌اي جديد با شخصيت‌هايي متفاوت و سعي در تكرار آنچه يك بار به آن رسيده بودند، بود؛ اما نه! آنها تصميم گرفتند بازي را به سطح بالاتري ببرند. روايت شخصيت‌هايي كه ما تا همين‌جا هم فكر مي‌كنيم آنها را مي‌شناسيم. آن‌هم نه در ادامه ماجراي سريال اصلي، بلكه سال‌ها قبل از آن اتفاقات. ريسك ديوانه‌واري كه فقط مي‌تواند از اعتماد به نفسي عجيب برآمده باشد. يا شايد يك خودنمايي حرفه‌اي انگيزه آن بوده. در هر حال آنها تصميم گرفتند قصه تبديل شدن جيمي، كلاهبرداري خرده‌پا و بي‌سواد به ساول، وكيل باهوش و شيادي كه همگي مي‌شناختيم را تعريف كنند. در كنار آن تعداد زيادي از شخصيت‌هايي كه در «بركينگ بد» ديده بوديم، مي‌شناختيم و سرنوشت‌شان را دنبال كرده بوديم هم حضور دارند و اين‌دفعه مي‌توانيم آغاز ماجراي آنها را هم ببينيم. آغاز ماجراهايي كه همه ما مي‌دانيم قرار است به كجا ختم شود اما با هنر سازندگان، همچنان در نهايت هيجان و نگراني براي شخصيت‌ها دنبال مي‌كنيم. در ضمن موضوع اصلي اين‌بار تم جذاب كارتل مواد مخدر و آدم‌كشي نيست، بلكه دفتر وكالت و دادگستري و پرونده‌هاي شايد در نگاه اول خسته‌كننده ا‌ست؛ اما هنر اصلي در ساختن قصه‌اي اين‌چنين پيچيده و درهم‌تنيده است؛ به‌طوري كه هيچ تناقضي با ماجراهاي «بركينگ بد» نداشته باشد و اين سريال نه تنها چنين است بلكه روند تبديل شخصيت‌ها را به آنچه ما از آنها به ياد داريم هم در كمال دقت و ظرافت رعايت كرده است. اينجاست كه مي‌گويم وينس گيليگان و پيتر گولد بازي را به سطح بسيار بالاتري بردند و به كمال تازه‌اي دست پيدا كردند. در دو روزي كه با حال بد تمام سيزده اپيزود را ديدم و اپيزود پاياني آن را هم تماشا كردم، مي‌دانستم كه شايد تا مدت‌ها ديگر با چنين اثري مواجه نشوم و بر خودم واجب دانستم كه در ستايش اين حال و حس و زيبايي‌اي كه تجربه كردم و قطعا بسيار بر من تاثير گذاشته، متني بنويسم و تقدير كنم از هر آن‌كه بايد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون