• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5371 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۱۷ آذر

سه يار دبستاني

محمود فاضلي

 16 آبان سال 32 كابينه زاهدي و دولت انگلستان براي تجديد روابط ايران و انگلستان كه در جريان ملي شدن نفت قطع شده بود، مخفيانه شروع به مذاكرات كردند. در 24 آبان اعلام شد كه نيكسون معاون رييس‌جمهور امريكا از طرف آيزنهاور به ايران مي‏آيد. دانشجويان مبارز دانشگاه نيز تصميم گرفتند كه هنگام ورود نيكسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه كودتا نشان دهند. بي‌ترديد آنچه جانمايه ‌حركت 16 آذر را به وجود ‌آورد، اعتراض گسترده ‌نسل جوان به نمايندگي از ملت ايران درقبال عملكرد رژيم كودتايي است كه با كمك امريكا و انگليس بر سر كار آمده است و موجب حيات و حضور دوباره‌ استعمار در ايران، به دادگاه بردن مظهر مبارزات ضداستعماري و ضداستبدادي در ايران (مصدق) و بالاخره اعتراضي است كه جامعه نسبت به ورود نيكسون از خود نشان مي‌دهد. البته گروهي از پژوهشگران سياسي ايران معتقدند اعتراض دانشجويان ربطي به سفر نيكسون به تهران نداشته است.  در 21 آبان 1332 در اعتراض به محاكمه دكتر مصدق و يارانش، نهضت مقاومت ملي و حزب توده تظاهراتي انجام دادند كه منجر به درگيري با نيروهاي فرمانداري نظامي و اوباش شد كه تعداد زيادي مجروح و تعدادي دستگير شدند. به‌ دنبال اين اعتراضات روز 14 آذر 1332 دانشجويان دانشگاه تهران در اعتراض به برقراري رابطه مجدد با انگليس و ورود دنيس رايت كاردار جديد سفارت انگليس اقدام به برگزاري تظاهرات نمودند. همزمان با دانشگاه تهران در چند دبيرستان پايتخت و بازار نيز تظاهراتي صورت گرفت كه جمعي از دانش‌آموزان دبيرستان‌ها ازجمله دارالفنون هم دستگير شدند. روز 15 آذر تظاهرات به خارج از دانشگاه كشيده شد و منجر به زد و خورد و دستگيري تعدادي از دانشجويان گرديد. در تظاهرات 16 مهر ماه 1332 به نشانه اعتراض به تجديد روابط سياسي ايران و انگلستان، حبس و محاكمه دكتر مصدق، شايگان و رضوي و همچنين بستن ده‌ها نشريه شعار «مصدق پيروز است» اقدام به راهپيمايي نمودند كه منجر به درگيري با نيرو‌هاي انتظامي و دار و دسته اوباش گرديد. روز شانزدهم آذر همزمان با سفر ريچارد نيكسون معاون وقت و رييس‌جمهوري امريكا به تهران فرمانداري نظامي به تعداد نيروهاي خود در دانشگاه افزود و قبل از ظهر درگيري ميان دانشجويان دانشكده‌هاي حقوق و علوم و مامورين فرماندار نظامي به وقوع پيوست. شهيد چمران در سال 1341 خاطره خود را از چگونگي اين حادثه چنين شرح مي‌دهد: «دانشجويان مبارز دانشگاه نيز تصميم گرفتند كه هنگام ورود نيكسون، ضمن دمونستراسيون عظيمي، نفرت و انزجار خود را به دستگاه كودتا و طرفداري خود را از دكتر مصدق نشان دهند. تظاهرات عليه افتتاح مجدد سفارت (انگليس) و اظهار تنفر به دادگاه «حكيم فرموده» همه جا به ‌چشم مي‌خورد و وقوع تظاهرات هنگام ورود نيكسون حتمي مي‌نمود. ولي اين تظاهرات براي دولتيان خيلي گران تمام مي‌شد، زيرا تار و پود وجود آنها بستگي به كمك امريكا داشت. اين بود كه دستگاه براي خفه كردن مردم و جلوگيري از تظاهرات از ارتكاب هيچ جنايتي ابا نداشت. دولت بغض و كينه شديدي به دانشگاه داشت، زيرا دانشجويان پرچمدار مبارزات ملي بودند و با فعاليت مداوم و موثر خود هيات حاكمه را به خطر و سقوط تهديد مي‌كردند.»  پوران شريعت رضوي خواهر يكي از قربانيان 16 آذر آغاز درگيري در دانشگاه را چنين شرح مي‌دهد: «زمزمه‌هاي سفر نيكسون به ايران باعث شده بود كه حكومت براي ايجاد خفقان در جامعه و از همه مهم‌تر در دانشگاه كه آن‌ روز بستر تشنج بود، دانشگاه را از سه، چهار روز قبل به نيروي نظامي مجهز كند تا اينكه روز دوشنبه 16 آذر 1332 زنگ تفريح، سه تن از دانشجويان به تمسخر عده‌اي از سربازان پرداختند و همين امر نيز باعث شد كه سربازان در ابتدا به كلاس آن چند دانشجو وارد شدند و تقاضا كردند كه آنها را به بيرون از كلاس بفرستند كه امتناع استاد مربوطه باعث شد آنها در دفتر رييس دانشگاه حضور يابند و از او بخواهند كه اين سه تن را تحويل دهد. اما رييس دانشكده نيز از تحويل سه‌ دانشجو خودداري كرد و معاون نيز بي‌هنگام زنگ را به صدا در مي‌آورد. در اين هنگام دانشجويان از كلاس‌ها خارج شده و شروع به شعار دادن مي‌كنند و بعد هم تير و خون و...»  دانشجويان از كلاس خارج شده و به حضور نظاميان در دانشگاه اعتراض كردند. نيروي‌هاي فرمانداري نظامي به تعقيب دانشجويان پرداخته و با مسلسل آنها را به رگبار بستند كه در اثر اين اقدام سه تن از دانشجويان به نام‌هاي مصطفي بزرگ‌نيا، مهدي شريعت رضوي و احمد قندچي شهيد و تعدادي نيز مجروح شدند. برخورد آنچنان شديد بود كه دكتر علي سياسي رييس وقت دانشگاه تهران هم اعتراض نمود. اخبار اين كشتار در ايران و جهان منتشر گرديد و سبب همدردي و همبستگي تعداد كثيري از دانشگاه‌هاي جهان شد.   يك روز بعد شاه، تيمسار مزيني را براي دلجويي به دانشگاه مي‌فرستد تا خودش را از اين گناه و تقصير تبرئه كند. او با خانواده‌هاي شهدا ملاقات مي‌كند و در دانشگاه به ظاهر از اساتيد و روسا عذرخواهي مي‌كند. دو روز بعد از واقعه 16 آذر، نيكسون به ايران آمد و در همان دانشگاهي كه هنوز به خون دانشجويان بي‌گناه رنگين بود دكتراي افتخاري حقوق دريافت كرد.  علي‌رغم اقدامات فرمانداري نظامي مراسم سومين روز شهيدان در امامزاده عبدا... برگزار شد و پس از آن دانشجويان به‌ مدت 15 روز به عنوان اعتراض از حضور در كلاس‌ها خودداري نمودند. فرماندار نظامي تهران هفدهم آذر 1332 كه دانشگاه تعطيل بود 25 تن از دستگير‌شدگان را به جزيره خارك تبعيد كرد. در پي اين رويداد دولت وقت از شوراي دانشگاه خواست كه هواداران جبهه ملي را از رياست و معاونت دانشكده‌ها عزل كند و به مدرسان مخالف دولت اخطار دهد و بگويد كه دانشگاه و مدرسه جاي درس و مشق است، نه سياست!
 برادر شريعت رضوي مي‌گويد: «بعد از شهادت اين سه تن به ما اجازه برگزار كردن شب سوم در خانه‌هاي‌مان را هم ندادند؛ ولي در مراسم چهلم به خاطر پافشاري زيادي كه كرديم فقط 300 كارت كه مهر حكومت نظامي روي آن خورده بود به من دادند. هر كس مي‌خواست به ‌طرف امامزاده عبدالله برود كارتش را كنترل مي‌كردند.» به گفته پوران شريعت رضوي «به مناسبت بزرگداشت چهلمين روز شهادت اين سه دانشجو از طرف حكومت اجازه داده شد كه اين سه خانواده مراسمي در محل دفن آنان (امامزاده عبدالله شهرري) برگزار كنند به شرط اينكه آرامش برقرار باشد و ضمنا هر خانواده مي‌تواند تعدادي ميهمان داشته باشد. اين مراسم با استقبال گسترده‌ دانشجويان همراه بود.»
 علي شريعتي كه برادرزنش، مهدي شريعت رضوي يكي از شهداي 16 آذر است احساس خود را از اين روز چنين بيان مي‌كند: «اگر اجباري كه به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش مي‌زدم، همان‌جايي كه بيست و دو سال پيش، «آذر»مان، در آتش بيداد سوخت، او را در پيش پاي «نيكسون» قرباني كردند! اين سه يار دبستاني كه هنوز مدرسه را ترك نگفته‌اند، هنوز از تحصيل‌شان فراغت نيافته‌اند، نخواستند (همچون ديگران) كوپن ناني بگيرند و از پشت ميز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خويش فرو برند. از آن سال، چندين دوره آمدند و كارشان را تمام كردند و رفتند، اما اين سه تن ماندند تا هر كه را مي‌آيد، بياموزند، هركه را مي‌رود، سفارش كنند. آنها هرگز نمي‌روند، هميشه خواهند ماند، آنها «شهيد»ند. اين «سه قطره خون» كه بر چهره دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است... اما نه، بايد زنده بمانم و اين سه آتش را در سينه نگه دارم.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون