• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5409 -
  • ۱۴۰۱ دوشنبه ۳ بهمن

سقوط سلطنت پهلوي (1‌)

مرتضي ميرحسيني

حسين فردوست، رييس سازمان بازرسي شاهنشاهي براي نقشي كه در روزهاي پيش و پس از انقلاب بازي كرد، از سوي هواداران سلطنت به خيانت متهم شد و هنوز هم در روايت‌هاي سلطنت‌طلبانه، از همين صفت براي توصيف آنچه او كرد استفاده مي‌شود، اما خودش -كه اتفاقا يكي از دوستان نزديك محمدرضاشاه هم بود- مي‌گفت با يا بدون من، انقلاب حتمي بود. مي‌گفت از اواسط پاييز 1357 مطمئن بودم كه سلطنت پهلوي دوام نمي‌آورد و فروپاشي حكومت قطعي است: «واقعيت اين بود كه من از روز روي كار آمدن ازهاري سقوط رژيم را به خوبي مي‌ديدم و به روشني دريافتم كه هيچ قدرتي قادر به جلوگيري از خشم ملت نيست. اين وضع ادامه داشت تا به‌تدريج صحبت مسافرت 2 يا 3 ماهه محمدرضا براي استراحت مطرح شد. من محمدرضا را به خوبي مي‌شناختم و مي‌دانستم كه ديگر مراجعتي در آن نيست. نطفه‌هاي نارضايتي در مردم به انفجار رسيده بود و ارتش، كه تنها پايگاه محمدرضا بود، به ‌تدريج تضعيف مي‌شد و هر روز تعداد بيشتري از سربازان فرار مي‌كردند و به صفوف ملت مي‌پيوستند. بلاتكليفي در رده‌هاي بالا نمايان‌تر مي‌شد و در عمليات واحدها ايجاد ترديد مي‌كرد. اين وضع ادامه يافت و به نقطه‌اي رسيد كه ديگر مشخص شد محمدرضا نمي‌تواند روي ارتش حساب كند.» البته برخي از سران ارتش تا به آخر معتقد بودند كه با نشان دادن قاطعيت و سركوب شديدتر مي‌شود جلوي انقلاب را گرفت، اما گويا خود شاه هم مثل فردوست مي‌ديد كه نمي‌تواند «روي ارتش حساب كند.» البته گارد جاويدان برايش باقي مانده بود كه «آن‌هم براي مقابله با انقلاب كافي نبود و پس از حادثه (در پادگان) لويزان اعتماد به گارد نيز سلب شد.» از نظر فردوست، محمدرضاشاه انتخاب ديگري جز خروج از كشور نداشت و شايد حتي اين عاقلانه‌ترين تصميم ممكن براي او بود، «زيرا حداقل جان او را نجات مي‌داد.» فردوست اضافه مي‌كند؛ «مدتي پس از اقامت امام در پاريس دوران محمدرضا را خاتمه يافته دانستم و مطمئن بودم كه او در موقع خطر كشور را ترك خواهد كرد و اهل مقاومت نيست. او در 25 مرداد (سال 1332) چون مصدق مسوول كشور بود، سريع‌تر از موقع كشور را ترك كرد و اين‌بار بايد مسووليت را، ولو به‌ طور صوري هم كه باشد، به فردي بسپارد و برود تا شايد بعدها مانند 28 مرداد سرويس‌هاي غربي زمينه بازگشت او را فراهم كنند.» تا زماني كه شاه در ايران بود، فردوست و بسياري ديگر از مردان طبقه حاكم، مثل گذشته كاري را كه به عهده داشتند انجام مي‌دادند و نگاه‌شان به تصميم‌ها و دستورات دربار بود. به تعبيري، كنش و واكنش‌هاي شاه، كل آن نظام را سرپا نگه مي‌داشت. بعد از خروج شاه همه‌ چيز تغيير كرد؛ «با رفتن محمدرضا وضعم عوض شد و مجبور بودم طبق عقيده خود عمل كنم و لذا نظر شخصي خود را ابراز مي‌داشتم. نظر شخصي من طي اين دوران شكل گرفته بود و همان اعتقاد به پايان كار محمدرضا بود. دليلي نمي‌ديدم كه جز اين فكر كنم و دليلي نداشتم كه به ديگران دروغ بگويم و آنها را دلداري دهم. در بازرسي، در دفتر، در كلوب ايران جوان، با هر فردي كه به ديدن من مي‌آمد و هر فردي كه نظر مرا سوال مي‌كرد، احتياج به فكر كردن نداشتم و صريح مي‌گفتم كه محمدرضا و ديگر اعضاي خانواده او ديگر مراجعت نخواهند كرد، حال هر چه به مصلحت خودتان است انجام دهيد. هر كس مي‌پرسيد: آيا بايد به خارج رفت؟ پاسخ مي‌دادم: البته! جالب اين بود كه همه به سراغ من مي‌آمدند، گويي به دليل موقعيت من مهر تاييد را مي‌خواستند از من بگيرند، درحالي كه قبلا تدارك فرار از كشور را ديده بودند و من لذت مي‌بردم كه هر چه مي‌گويم انجام مي‌شود.» (ادامه دارد) 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون