روايت خبرنگار «اعتماد» از خوي؛ شهري كه چندباره لرزيد
زمين لرزيد و ما بيدار بوديم
خوي؛ شهري كه بايد از نو ساخته شود
زهرا مشتاق
قدر مسلم زلزله خوي، به اندازه زلزله بم يا كرمانشاه مهيب نبوده است. آمار هشت كشته و تعداد مجروحانش در مقايسه با ديگر زلزلههاي رخداده در ايران، شايد آن را از حالت دردناك و دستهبنديهاي فوق اضطراري خارج كند. به خصوص آنكه زلزلههاي به وقوع پيوسته اخير در سوريه و تركيه و شدت مرگبار تخريبهاي ايجاد شده، ميتواند معياري براي درجهبندي و مقايسه باشد. اما در هر زلزله آسيبهايي ايجاد ميشود و مردم بهطور مستقيم دچار تغيير در روند عادي زندگي خود ميشوند. گاهي اين آسيبها به شكلي است كه حضور صليبسرخ، هلالاحمر، سازمانهاي مردمنهاد و كنشگران محلي و كشوري، ميتوانند به حل مشكل پيش آمده كمك كنند. اما وقتي حجم يك اتفاق وسعت پيدا ميكند، گروههاي ياد شده به تنهايي نميتوانند كافي باشند. حضور آنها، اغلب تسكيني مقطعي است و كار بزرگ و اساسي به عهده نهادهاي دولتي است كه بودجههاي فربهي براي حوادث غيرمترقبه و چنين پيشامدهايي در اختيار دارند.
شايد در بدو ورود به خوي، ويراني ديده نشود. در نقاط بسياري از شهر، ساختمانها بر جاي خود ايستادهاند و بيشترين چيزي كه به چشم ميآيد، چادرهاي برپا شده شخصي يا چادرهايي با نشان هلال احمر است. زلزله، نه تمام شهر، بلكه بخشهاي زيادي از شهر را ويران كرده است. اما درجهبندي و تعيين ميزان خسارت و امكان تعمير يا عدم ترميم، به عهده كارشناسان اين حوزه است. اما براي مثال محله پاسداران كه محله بزرگي در شهر خوي است، انبوه خانهها ويران شده است و سقف و ديوارها فروريختهاند وكوچه به كوچه آوار است كه به چشم ميخورد.
همچنانكه خرابي در روستاي «فيرورق» نيز كاملا مشهود است، خانههاي ريخته شده، با سقفهاي چوبي يا آهني بر زمين ريخته و ويراني كاملا قابل مشاهده است.
اما براي مثال در روستاهاي قاشقابلاق، پسك، سعلكده، وار، قوروق، قشلاق و پيرموسي زلزله شكل و شمايلش عوض ميشود. خانهها كمتر، بهطور كامل تخريب شده است. در عوض تركهاي عميق بر ديوارها و سقف كاملا ديده ميشود. مثل تكه پنير بزرگي كه از وسط قاچ شده، اما كامل از هم جدا نشده باشد. اما بنا كاملا سست است و به اندك لرزشي ميريزد. پس خانهها به ظاهر سرجايشان است و شايد كسي كه آگاهي كافي نداشته باشد، فكر كند با پر كردن فاصله قاچ ايجاد شده، بنا به شكل اول خود برميگردد، اما چنين نيست. خانه از پايبست دچار آسيب جدي شده و همين است كه روستاييان جرات نميكنند حتي پايشان را داخل خانهها بگذارند. سرمايي از چند درجه زير صفر تا پنج درجه بالاي صفر را تحمل ميكنند، در عوض زنده ميمانند. هيچكدام آنها دلشان نميخواهد زيرآوار بميرند. براي همين است كه خوي تعطيل است. بسياري، زن و بچههاي خود را به اروميه، مرند، تبريز يا هر جاي ديگري كه فاميل داشتهاند، فرستادهاند. اما مردها براي محافظت از بقاياي خانه و اثاثيه ماندهاند. زن و بچه شهريها بيشتر رفتهاند تا روستاييان. درروستاها، زنان و بچهها هنوز هستند، چون اغلب آنها گاو و گوسفند و خروس و مرغ و بوقلمون و الاغ و حيواناتي دارند كه بايد مواظب آنها باشند. روستا را نميشود به امان خود رها كرد، حتي اگر ديگر خانه سالمي آنجا نمانده باشد. همين كار را دشوارتر ميكند. از اواخر اسفند و با شروع بهار، كشاورزي آغاز ميشود و آنها بايد زمينهاي بيدار شده از خواب زمستاني را شخم بزنند، در آن بذر بكارند و زندگي روستايي خود را از سر بگيرند. اما چگونه ميشود بدون سرپناه زندگي را از سرگرفت؟!
وام اهدايي دردي را دوا ميكند؟
رييسجمهور در ديداري سرزده از خوي مردم را از تصميم خود باخبر كرد؛ شصت ميليون تومان وام بلاعوض، ۳۰۰ ميليون تومان براي خانههاي شهري و ۲۵۰ ميليون تومان وام قرضالحسنه براي خانوادههاي روستايي. گرچه زمان پرداخت اين وام مشخص نشده و معلوم نيست با گراني شديد مصالح و نرخ گران ساخت خانه آيا با چنين مبلغي، روستاييان امكان ساخت خانههاي خود را خواهند داشت يا نه و اتفاقا مشكل درست از همين جا دوباره آغاز ميشود. وقتي خانهاي، به اندازه توان و بودجه شخص سازنده روستايي يا شهري بنا ميشود، متاسفانه آنچه مورد غفلت جدي قرار ميگيرد، استحكامبخشي و توجه به استانداردهاي لازم است، به خصوص در شهر زلزلهخيزي چون خوي. مهندسان ناظر، اگر نگوييم رشوه ميگيرند، اغلب چشمپوشي ميكنند و امضاي خود را پاي مجوز ساخت و پايان كاري ميگذارند كه ميدانند اصول مهندسي در آن رعايت نشده است. زنجيرهاي معيوب كه خيلي چيزها را هدر ميدهد؛ پول، نيروي انساني، منابع و مصالح ساخت و ساز و بدتر از همه آنكه جيب و دست شهري و روستايي به خصوص هربار خالي و خاليتر ميشود.
در زلزله خوي بايد به يك نكته مهم نيز توجه كرد. آيا مجموعههاي مسكوني و خانههاي آپارتماني، مثل مسكن مهر، مسكن فرهنگيان يا ديگر آپارتمانها كه ستونهاي اصلي سازه در زلزله آسيب عميق ديده است، با وامهاي اينچنيني قابل تعمير است؟ چون به نظر ميرسد اين ساختمانها بايد تخريب و از نو ساخته شوند و قدر مسلم برپايي دوباره اين شهركها نيازمند تجهيزات و سرمايهاي كلان است كه حتي بخش دولتي هم با توجه به شرايط امروزي كشوري كه درگير انواع مشكلات جدي به خصوص در حوزه اقتصاد است، به تنهايي قابل انجام نيست. حتي اميدي به سرمايهگذاري خارجي نيز نيست. پس چه بايد كرد؟ تكليف مردم زلزلهزده چه ميشود؟ آياچنانكه مردم محلي گاهي در گوشي و به نجوا و گاه با صداي بلند و بيپروا بيان ميدارند، قصد نهايي، خسته شدن مردم و تخليه شهرخوي است؟
به جاي كانكس، پولي براي اجاره خانه بدهيد
بعضي گروهها با فراخوان خريد كانكس، سعي در ايجاد سرپناهي مقبولتر از چادر دارند تا تكليف مردم روشن شود. اما شايد بتوان بهطور مشخص با ارجاع به زلزله شهر بم در سال ۱۳۸۲ اين پيشنهاد را از اساس غلط تلقي كرد، چون پس از اين همه سال، هنوز مردماني هستند كه در كانكسها زندگي ميكنند. يعني زندگي و سرپناه موقت، موجب زندگي دايم آنها در خانههاي كانكسي شده است. چه بسا همين سرپناههاي موقت كه از سر دلسوزي براي آنها فراهم شده بود، موجب شانه خالي كردن و سست شدن اراده دولتي براي تسريع در ساخت سرپناه دايمي شده باشد. اين شيوه زندگي را براي مثال، ميتوان در محله وسيع سيد نصرالدين كه اغلب مردم حتي از داشتن حمام و توالت نيز بيبهرهاند، مشاهده كرد.
همچنين تجربه مدارس كانكسي در استان سيستان و بلوچستان نيز، هيچگاه تجربه موفقي نبوده است. كانكسهايي كه گرما و سرما رابه آساني از خود رد ميكند. كولر كه روشن ميشود، آنقدر سرد ميشود كه بايد آن را خاموش كرد. همچنانكه روشن كردن بخاري نيز در آن فضاي كوچك، درس خواندن را براي دانشآموزان دشوار ميكند. بهطوري كه كلاسهاي زيادي در منطقه باز روستا و بيرون ازكانكسها برگزار ميشود. اين در حالي است كه خريد كانكس، در پايينترين قيمت ممكن، حداقل از ۴۰ تا ۵۰ ميليون تومان شروع ميشود. كانكسهاي خام، نه كانكسهاي مجهز به سرويس بهداشتي و حمام و آشپزخانه و فضاهاي ديگر. اگر خيريني هستند كه قدرت خريد اين كانكسها را دارند، آيا نميتوان با پرداخت همين پول به خود زلزلهزدگان، براي آنها خانهاي اجاره كرد؟
اسكان موقت در خانههاي استيجاري حسن بزرگي دارد. داشتن سقفي واقعي و خانهاي گرم، آنها را به لحاظ رواني در شرايط بهتري براي تصميمگيريهاي بعدي كه شكلي منطقيتر داشته باشد، ياري ميدهد. ضمن آنكه وديعه آن خانه، ميتواند پشتوانهاي نيز براي روزهاي آتي آنها باشد.
نكته بسيار با اهميت ديگر، تفاوت ساختاري بافت فرهنگي جامعه شهري و حتي روستايي شهرستان خوي با استانهايي چون سيستان وبلوچستان و كرمان است. اگر در اين دو استان، مردم روستايي، با فقر و تنگدستيزاده شده و با مشكلات عديده خو گرفته و زندگي را هر طور كه هست، پيش ميبرند؛ در شهر خوي كه در استان آذربايجان غربي قرار دارد، شرايط زندگي به هيچوجه چنين نيست. مردم خوي خيلي متمول نيستند. اما اغلب زندگيهاي رو به راهي داشتهاند. اين را ميتوان از لباسهاي مردم و اثاثيههايي كه از ميان آوار پيداست، متوجه شد. معناي ديگر آن است كه جنس فقري كه در استانهايي چون هرمزگان و روستايي چون بشاگرد ديده ميشود، درروستاهاي شهرستان خوي وجود ندارد. كم آبي هست، اما خشكسالي نيست. در روستاها علاوه بر وجود دامداري و كشاورزي، باغداري نيز از جمله انبوهي از باغات گيلاس، آلبالو، سيب و انگور، باغداري را رونق بخشيده است. بسياري محصول گيلاسهاي خود را صادر ميكنند و شايد بشود گفت زندگي به مردم خوي روي خوشتري به نسبت جاهاي ديگر نشان داده است. اما در اين ميان يك نكته ظريف وجود دارد؛ آنچه دارند، تمام داشتههايشان و حاصل يك عمر زحمت است. يعني اين طور نيست كه حالا كه زلزله شهر و روستايشان را از هم پاشيده، يك قلمبه پول در جيبشان داشته باشند و بروند تلويزيون و مبل و گاز و يخچال بخرند يا از نو خانههاي قشنگ دو طبقه و سهطبقه بسازند. نه. اين تمام پولشان بوده و همين است كه آنها را سردرگم كرده و بعضي را دچار چه كنم چه كنم كرده است. گرچه مردماني بسيار خويشتندار، مهربان و حتي در اين شرايط مهماننوازند.
زلزله خوي يك بار ديگر خلأ و نقايص جدي مديريت بحران را آشكار ميسازد. منتقدان ميگويند در كشوري كه مدام دستخوش انواع بحرانهاست، اين اندازه ناكارآمدي جاي پرسشگري و مطالبهگري دارد. براي مثال، هلالاحمر كه رسيدگي به بحرانهايي چون سيل و زلزله از اوليهترين و مهمترين وظايف اين سازمان است، ميتوانست با توزيع سريع دفترچههاي مخصوص و تهيه فهرست از شهروندان روستايي و شهري آسيبديده، نسبت به تهيه و توزيع اقلام مورد نياز، نظارت موثرتري داشته باشد. برپايي نانواييهاي سيار و رايگان و نيز محلهايي براي نصب توالت و حمام صحرايي از جمله بديهيترين اصول به هنگام وقوع زلزله و در جهت ايجاد آسايش بيشتر براي حادثهديدگان است. علاوه براين مردم زلزله زده هم ميگويند در جايي كه هواي سرد، بسيار آزاردهنده است، ميشد از هياتهاي مذهبي، براي پخت غذاي گرم كمك گرفت. هياتهايي كه در ماههايي از سال موكبهاي خود را در كشور عراق برپا ميكنند، قدر مسلم بايد براي هموطنان خود با مسووليتپذيري بيشتري برخورد ميكردند، نه برپايي ايستگاههايي چون امامرضاييها كه فقط چاي توزيع ميكردند.
البته در تمام بحرانها، ميتوان ضمن بازنگري به عملكرد گروههاي مشاركتكننده، اعم از نهادهاي دولتي تا سمنها و فعالان اجتماعي، به آسيبشناسي كارها و فعاليتهاي انجام شده پرداخت. از خيرين و نيز كنشگران مدني به پشتوانه سالها تجربه، انتظارميرود، به جاي رفتارهاي آني، احساساتي، دچار هيجان و شتابزده، درستترين تصميم ممكن را بگيرند.
درگيركردن احساسات يعني آنكه هر چادر تبديل به يك سوپر ماركت شود. درست مثل آنچه در زلزله كرمانشاه و سيل سال ۹۸ بسيارقابل مشاهده بود. بسياري مثلا كنسرو تن ماهي خود را با چيزهاي ديگر تاخت ميزدند و كساني بودند كه به جاي كمك براي خارج كردن خانههاي خود از انبوه گل و لاي، حتي با پرداخت دستمزد روزانه، ترجيح ميدادند كنار جاده يا چادرهاي خود بايستند و به جمعآوري كارتهاي پولي كه رانندگان ماشينهاي شخصي از تمام ايران براي آنها هديه آورده بودند، بپردازند.
يا كساني كه به هيچ روي اهل و ساكن مناطق دچار حادثه نبودند و به پيشنهاد اقوام يا دوستان خود، در محل حادثه با برپاكردن چادر سعي در گرفتن امكاناتي داشتند كه به واقع براي آنها نبود. افرادي كه به دروغ و به شكلي ناشايست خود را زلزلهزده يا سيلزده معرفي ميكردند، در حالي كه چنين نبود.
بايد اذعان داشت رفتار آدمهاي يك جامعه، حتي در مواقع بحران، برخاسته از جايگاه و حد و اندازه فرهنگ، آگاهي و عزت نفس دروني آنهاست. مدتي قبل، در پي وقوع توفاني سخت در يكي از ايالتهاي امريكا، فيلمي در شبكههاي اجتماعي منتشر شد كه بسيار قابل تامل بود. در يك گوشه از فروشگاهي بزرگ، انبوهي از پتوهاي نو كه در كاورهاي خود قرار داشتند، در يك سمت چيده شده بود. جالب بود كه كسي به آن همه پتو حتي نگاه هم نميكرد، چون حادثهديدگان، به مقدار نياز خود پتو برداشته بودند.
در پايان بايد يادآور شد كه بيشترين توصيه و رويكرد اين نوشته لزوم بازنگري در شيوه و چگونگي كمكها به درستترين، منطقيترين و موثرترين شكل ممكن است.