ما از بازماندگان انقلابيم
براي بسياري از ما بازماندگان انقلاب، گذر از لبه تيغي كه يك سوي آن اميد و سرور و سوي ديگرش افسردگي و نااميدي است، گران بوده و هست.
همه انقلابها در تاريخ گام نهادن بر لبه تيغ بودهاند، گامي خونين و پرمخاطره به سوي دنيايي كه هم اميد زندگي ميدهد و هم هشدار مرگ. اما آنچه در حافظه تاريخي يك ملت ميماند همان اصل گام نهادن است، گام نهادن در راه تحقق روياهايمان. امروز همه بايد اميد، اين هديه بيدريغ انقلاب را پاس داريم و نگذاريم «آنكه بر در ميكوبد شباهنگام» به كشتن چراغ برخيزد. ببينيم و حس كنيم كه امروز روح معترض انقلاب كجاست و در ميان كدام شريان در جريان است. صداي عدالتخواهي و تبرّي از فساد از كدام گوشهها به گوش ميرسد. روح آزادي كجاست، در ثقل كدام زمين و در كجاي اين جهان ايستاده است.
ما بازماندگان انقلابيم و ميخواهيم جمهوريتمان را پاس داريم. خوداستواري كشورمان را همراه با والامقامي شهروندانمان ميخواهيم. اين سرزمين ما مردمش بيدريغند، صبورند، آن را نشان دادهاند و از آن آزمون سربلند بيرون آمدهاند. حال نوبت حكمرانان ماست كه صبوري نشان دهند و درايت. ۴۴ سال بعد از انقلاب، هنوز نبايد اين سرود بر زبانمان باشد كه «با كشورم چه رفته است كه گلها هنوز سوگوارند.»
جاي خالي روزنامهنگاران در عفو؟!
نكته ديگر در خصوص محق بودن روزنامهنگاران از عفو رهبري، اين است كه در نامه حجتالاسلام والمسلمين اژهاي به مقام معظم رهبري آمده است كه «در جريان حوادث اخير تعدادي از افراد به ويژه جوانان بر اثر القائات و تبليغات دشمن مرتكب رفتارهاي نادرست و جرايمي شدند»، اتفاقا اين مورد مهم در خصوص برخي خبرنگاران جوان بازداشتي نيز وجود دارد، زيرا اگر باتجربه بودند و در تحريريه يا دانشكده درست آموزش ميديدند، ميدانستند كه در التهاب حوادث بايد چطور بنويسند تا گرفتار بازداشت و زندان نشوند. به نظر ميرسد كه مشكل روزنامهنگاران بازداشتي هم ميتواند با راهحلي مانند عفو رهبري حلوفصل شود.