• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5433 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۴ اسفند

پيش از مردن

اسدالله امرايي

«همان‌طور كه به حصار تكيه داده بودم و نگاه‌شان مي‌كردم به ياد وقتي افتادم كه خودم با تبر چوب مي‌شكستم يا دسته اره را عقب و جلو مي‌كشيدم. ياد بچه‌هاي ديگر اين مدرسه افتادم - بيل، جري، كلودي، اسميتي، اسنوبال و بقيه بچه‌هاي همكلاسي. آنها هم چوب اره مي‌كردند ولي الان هر كدام دنبال كار خودشان رفته‌اند. توي مزرعه كار مي‌كنند يا به شهرهاي كوچك و بزرگ مهاجرت كردند و همانجا مردند. هميشه خبر يكي از بچه‌ها به اقامتگاه مي‌رسيد. يكي كشته شده بود يا به خاطر كشتن كسي به زندان افتاده بود.» رمان «درسِ پيش از مُردن» اثر ارنست. جي. گينز با ترجمه سيدرضا ابراهيمي در انتشارات نقش جهان منتشر شد. ارنست جيمز گينز از نويسنده‌هاي سياهپوست امريكايي (۲۰۱۹-۱۹۳۳) است كه اولين رمانش را‌ اي.ال.داكترو در دهه شصت ميلادي منتشر كرد. آثارش در كلاس‌هاي دانشگاهي تدريس مي‌شود و به زبان‌هاي بسياري ترجمه شده. ارنست جي گينز را نخستين‌بار من معرفي كردم با داستان آسمان كبود. اين رمان روايتي از داستان مرد جوان بي‌سوادي به نام جفرسون است كه به قتل مغازه‌دار سفيدپوستي متهم شده است. شخصيت ديگر داستان، گرانت ويگينز، پسر بومي اهل لوييزيانا و تحصيلكرده دانشگاه است كه در يك مدرسه تدريس مي‌كند. «نمي‌خواستم به سلولي كه بالاي شهر ديده بودم، فكر كنم. نمي‌خواستم حتي به اين فكر كنم كه چه دروغي بايد براي خانم اِما سرهم كنم. مي‌خواستم به چيزهاي خوشايند فكر كنم. به ويويان فكر كردم. اين جور وقت‌ها هيچ چيزي در دنيا خوشايندتر از فكر كردن به ويويان نبود. با خودم فكر كردم امروز جمعه است و خيلي خوب مي‌شد اگر دوتايي جايي مي‌رفتيم و كل آخر هفته را كنار هم بوديم. چقدر خوب بود، نه؟ مي‌توانستم كل ماجرا را فراموش كنم. حداقل يكي، دو روز كل ماجرا را فراموش مي‌كردم. لعنتي. خوب مي‌شد اگر از اينجا مي‌رفتيم و هيچ‌ وقت برنمي‌گشتيم. كار پيدا مي‌كردم. هر كاري كه مي‌شد انجام داد، مهم نبود. ويويان هم همين‌طور. خوب مي‌شد اگر از اين خراب‌ شده مي‌رفتيم و از اينجا دور مي‌شديم. پيرمردهاي كنار پيشخوان هنوز مشغول نمايش ضربه‌ زدن به توپ بودند. توپ را پرتاب مي‌كردند و سُر مي‌خوردند كه به نقطه پايان فرار خانگي داخل محوطه بيسبال برسند. ذهن من دوباره به سلول برگشت و جايي در فلوريدا از سلولي به سلول ديگر مي‌رفت. بعد از اينكه درباره‌ اعدام‌هاي زندان فلوريدا مطالبي در روزنامه خوانده بودم هميشه به آنها فكر مي‌كردم. آنقدر شفاف و واضح بود كه انگار جلوي چشم من اتفاق افتاده بود.»

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون