• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5440 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۱۳ اسفند

تحليلي نقادانه به سريال «كابوي كپنهاگ» به كارگرداني نيكلاس ويندينگ رفن

نگاه خيره فرا انساني

رضا بهكام

«كابوي كپنهاگ» (Copenhagen Cowboy) آخرين اثر نيكلاس ويندينگ رفن  (Nicolas Winding Refn) دانماركي است كه بر چيرگي ژانر نوآر و ماوراءطبيعي‌اش صحه مي‌گذارد. روندي سوررئال كه مانند موجي سوار بر نگاه‌هاي خيره شخصيت اصلي زن سريال -آنجلا بوندالويچ (Angela Bundalovic) در نقش ميلو (Miu) - او را برتافته از چهره كاريزماتيكش ما را با خود به سفري قهرماني در جامعه ديستوپيايي فيلمساز مي‌كشاند.
بي‌شك قاب‌هاي خلق شده در پس سينماتوگرافي تصويربرداران سريال نامبرده و ميزانسن‌هاي برآمده از آن قابل اعتنا و ستودني است.  
قهرمان زني كه با نگاه‌هاي سرد و خيره خود و با كمترين بهره زباني در ديالوگ گفتن، با سادگي و خونسردي در رفتارش براي خود قدرتي مسحور‌كننده و فرابشري خلق مي‌كند تا نقش‌هاي مقابلش در شوكي رواني و قامتي چون يك «روح» روبه‌رو شوند.
موتيف حركت دايروي دوربين «حركت دوربين همراه با محور آرك» به دو آرك داخلي و خارجي تقسيم مي‌شود تا با نگاه سوبژكتيو «ميو» همزمان علاوه بر سِير پيراموني شهر، بيننده را با نگاه عميق او از منظر «امر واقع» لاكاني همسو كند. 
استفاده از حركت دوربين بر پايه آرك (قوس) داخلي، متمركز شدن روي قهرمان روايت و جدا شدن از پس‌زمينه است و استفاده از حركت دوربين بر پايه آرك خارجي به وجود آمدن حس سرگيجه براي كاراكتر است كه در اين مجال نقبي است بر وضعيت آشوب دروني شهر و چگالي بالاي جرم و جنايت توسط اُبژه‌هايش كه در مسيري فراگير و همه‌جانبه‌اي قرار گرفته است. همچنين حركت پن (PAN) دوربين در امتداد مسير افق با عمق و شكوه تصاوير شكار شده توسط فيلمبردارانش بر رازمندي مكانمند تباه شهر خلق شده، مي‌افزايد. 
در امتداد بحث حركت دوربين همسو با نگاه‌هاي معنادار «ميو» از منظر ميزانسني، «امر واقع» لاكاني نامبرده مبين شهري است كه در فضايي نوآر با جنبه‌هاي ضد اخلاقي‌اش ترسيم‌گر حكمراني قطب‌هاي منفي داستان و تنومند بودن ستون‌هاي ظلم و نابرابري انساني است. 
«ميو» علاوه بر جذابيت كاريزماتيك چهره‌اش به مهارت در ورزش‌هاي رزمي و يوگا نيز مجهز است تا به عنوان نماينده پروتاگونيستي شهر آشوب و مسافري تنها در اين سفر تاريك و حق‌طلبانه به 
تك مدافعي دست نيافتني بسان ابرقهرمانان زن در دنياي پسامدرن بدل شود. او را مي‌توان تلفيقي از الهه‌گان «آرتميس» و «آتنا» و «پرسفونه» در دنياي مدرن برشمرد، اويي كه با قداست و پاكدامني‌اش براي نابودي تبهكارانِ زن‌ستيز قيام مي‌كند تا آرامش و نظم و عدالت را براي زنان و كودكان مظلوم آن سرزمين به ارمغان آورد. او اگرچه در شهر يك بيگانه است و نگاه مهاجران بي‌هويت شده بر او مستولي است اما در نگاه اول فرشته اقبال و بخت و نقل به مضمون سكه شانس مالكان متمول شهر است اما با كنار رفتن «من» متوهمانه در «ديگري»، او به نماينده طلسم و بديمني و مرگ بدل مي‌شود تا همواره نماينده قشر حق‌خواهانان فمنيستي طبقه ضعيف جامعه در نظر آيد. وجود او آنچه در قسمت ششم از فصل اول هم عيان مي‌شود متكثر از اساطير ذكر شده است كه در دشتي وسيع به ساز و كار تكثير فيزيكي و بدني مي‌انجامد. تكثري كه به افسانه‌هاي كهن پهلو مي‌زند.
«امر نمادين» با دلالت زباني در سريال «كابوي كپنهاگ» همسو با «امر خيالي» در گذار از «من» است تا پاد آرمان‌شهر متعين از فيلمساز به ساز و كار ماورايي خود دست يابد. ديالوگ‌ها موجزند و شخصيت اصلي فيلم «ميو» از زباني كمينه و نگاهي بيشينه برخوردار است تا به سبب وضعيت سوبژكتيويته كاراكتر مذكور، تماشاگران سريال را علاوه بر معطوف كردن به خود به سفرهاي كوتاه در قالب خرده روايات زنجيره‌اي كه ساده اما ژرف به نظر مي‌رسند برده و آنها را با زواياي پنهان آنتاگونيست‌هاي روايت و وضعيت متافيزيكي برتافته از آن روبه‌رو كند.
سريال بازسازي ديستوپياي برخاسته از جهاني فناورانه است، ساكنانش منجمد شده در رفتارهاي انساني و در مسخ و سيطره عصر ماشيني‌اند كه براي مقاصد مالي و فساد ناشي از آن در سايه بقا و رقابت به خشونت، غارت، تجاوز و قتل دست مي‌زنند؛ نيروي بازدارنده پليس امر غايب روايت است تا شهر آشوب فيلمساز آنارشي و اقتدارگريزي قانونمداري را تجربه كند. عمل‌گرايي تهي شده از فكر اُبژه‌هاي ميداني با كاركرد حداقلي زبان در مسير تحقق امرار معاش روزانه و پرتوهاي پرزرق و برق ناشي از تكنولوژي و رسانه چون نورهاي نئوني، مشخصه مميزه آدم‌هاي ويندينگ رفن دانماركي هستند، آدم‌هايي با خوي حيواني در محاصره مصرف‌زدگي و ماشينيسم محض كه با نگاه راديكال و سياه فيلمساز اركان سقوط اخلاقي در جهان غرب را فرياد مي‌زنند و پرچم زندگي صِرف مادي‌گرايانه را برافراشته نگه مي‌دارند.
طبقه «زن» فرودست در پاد آرمانشهر ترسيم شده توسط فيلمساز، به مجالي كه در آن، او تنها نقش كالا و خوراك براي سرمايه‌داران و تبهكاران را دارند بدل مي‌شود، انسان‌هايي كه براي برداشت اندام و احشاء‌شان پرورش يافته و اميدي به رهايي آنان نمي‌رود، در اين خلال استفاده نمادين از حيوان خوك، به بهره‌وري و بهره‌كشي تنانه‌اي دست مي‌يابد كه انسان‌هاي شهري‌اش را به خالي بودن از تفكر و برده‌داري مدرن به دست اربابان‌شان منتج مي‌كند.
زن‌ستيزي، نگاه ابزاري به زنان و موج مصرف‌زدگي در طبقات مختلف جامعه عباراتي هستند كه از لايه اجتماعي تيپ‌ها و شخصيت‌هاي سريال به بيرون سرايت مي‌كنند.
استفاده نويسندگان سريال از ساختار زيرمتن در ديالوگ‌ها، پارادايمي مانيفست‌مآبانه در بستر امر نمادين به سبب تفاسير زباني ايجاد مي‌كند به‌ طور مثال پدر نيكلاس در ديدار با دو تن از دانشمندان شهر كه از آنها درخواست توليد مصنوعي عضو آسيب‌ديده پسرش را دارد، بيان مي‌كند: «ما در زماني زندگي مي‌كنيم كه مردم ذات زندگي رو باز تعريف مي‌كنند اين انقلاب زيستي برآمده از اراده انساني قابليت‌هاي غيرقابل تصوري رو در خودش داره، همه روياي بازتعريف شده خودشون رو در سر دارن.» لذا سريال از منظر روايي، جاه‌طلبانه به نظر مي‌رسد و جهان خود را برتافته از دنياي پساامروزي برمي‌شمارد و چشم به آينده اومانيسمي بشر و نگاهي فراانسان‌گرا دارد.
ساختمان موسيقي متن در «كابوي كپنهاگ» تلفيقي از موسيقي «پُست راك» و «ديپ هاوس» است كه به موازات اِتالوناژ طيف رنگي قرمز و نيلي و بنفش تزريق شده به تصاويرِ پلان‌ها در واحد پست پروداكشن، سريال را به درجه‌اي از ذوق شخصي و قداست ذهني در مخاطبش نزديك مي‌كند، همچنين وضعيت ميني‌ماليسمي در شاخص‌هاي آكسسواري و طراحي صحنه، تماشاگر را به سوي سوژه‌هاي انساني و اتمسفر ناشي از آن متمركز مي‌كند.
طراحي حركت و كريوگرافي براي نقش «ميو» در امتداد نورهاي قرمز و آبي روشي نوانگارانه در بيان مونولوگ شخصيت «ميروسلاو» در نقش وكيل فاسد و خبره تبهكاران در قسمت پاياني سريال و در باب گذشته «ميو» است گويي برشي از نمايشنامه «دست آخر» ساموئل بكت با مديوم تلويزيوني در حال اجراست.
فصل اول سريال داراي شش اپيزود است كه عمدتا به معرفي شخصيت «ميو» و نمايش قدرت‌هاي ماورايي‌اش و البته تصويرسازي پايتختي برساخت از يك «تباه شهر» مي‌پردازد. اگرچه كه سريال اپيزودهاي اول و دوم را با ريتمي مناسب شروع مي‌كند اما رفته رفته خط داستاني سريال معطل مي‌ماند گويي كارگردان خودش نيز مجذوب هنرنمايي بازيگر نقش اولش شده باشد تا جايي كه سريال در اپيزودهاي چهارم و پنجم از ريتم قابل انتظار فاصله مي‌گيرد و روند تعليق پيرنگ‌هاي داستاني به محاق مي‌رود. مي‌توان اين‌طور برداشت كرد كه در فصل اول سريال كابوي كپنهاگ، عناصر سبكي اثر چون فيلمبرداري، تدوين، ميزانسن، موسيقي و صدا برتري قابل‌توجهي نسبت به عناصر روايي چون پيرنگ، پيش داستان، ساختار و افكت‌هاي درام همچون تعليق و غافلگيري و طرح معما دارد.
كاشت و داشت شخصيت‌هاي اهريمني چون «نيكلاس» و «راكل» خواهر او در فصل اول و شخصيت‌پردازي آنان با نگاهي به قدرت‌هاي فوق بشري نويدگر ساخت فصل دوم سريال و رويارويي ابرقهرمانانه آنها با «ميو» و جمعيت زنانه متكثر از اوست تا نبرد بين نيروهاي خير و شرّ به اوج‌گاه نهايي افسانه‌اي خود نزديك شود.


    سريال بازسازي ديستوپياي برخاسته از جهاني فناورانه است، ساكنانش منجمد شده در رفتارهاي انساني و در مسخ و سيطره عصر ماشيني‌اند كه براي مقاصد مالي و فساد ناشي از آن در سايه بقا و رقابت به خشونت، غارت، تجاوز و قتل دست مي‌زنند؛ نيروي بازدارنده پليس امر غايب روايت است تا شهر، آشوب فيلمساز آنارشي و اقتدارگريزي قانونمداري را تجربه كند.
   استفاده از حركت دوربين بر پايه آرك (قوس) داخلي، متمركز شدن روي قهرمان روايت و جدا شدن از پس‌زمينه است و استفاده از حركت دوربين بر پايه آرك خارجي به وجود آمدن حس سرگيجه براي كاراكتر است كه در اين مجال نقبي است بر وضعيت آشوب دروني شهر و چگالي بالاي جرم و جنايت توسط اُبژه‌هايش كه در مسير فراگير و همه‌جانبه‌اي قرار گرفته است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون