• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5440 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۱۳ اسفند

نقد فيلم «دختر خموش» (The Quiet Girl) به كارگرداني كولم بايريد

مسكوت مانده

آريو راقب كياني

نخستين فيلم كولم بايريد را مي‌توان فيلم پر ريسكي در ساخت قلمداد كرد، زيرا كارگردان فيلم در رويكردي شاعرانه و تغزل‌وار تلاش داشته است كه حجم ديالوگ‌هاي كاراكترهايش را به حداقل ممكن برساند و امكانات روايتگري فيلمش را به عهده تصويربرداري بي‌نظير فيلم بسپارد. در نتيجه تماشاگر از همان ابتدا درمي‌يابد كه نمي‌تواند شخصيت‌هاي قصه فيلم را بر مبناي ديالوگ‌ها و واگويه‌هاي‌شان بشناسد و ناچار است براي مواجهه با واقعيت مستتر در هر شخصيت، درونيات آنها را كه مملو از سكوت و سكون و فريادهاي زده نشده است، مكاشفه كند. گويي كه تك‌تك كاراكترها مطابق با نقل قول كاراكتر ايبلي (با بازي كري كراولي) در خانه و خلوت‌خانه شخصي‌شان رازي را پنهان كرده‌اند و افشا شدن آن را مايه ننگ خود مي‌دانند. حال مي‌خواهد اين راز و سِر درون، شب ادراري‌هاي دختر ساكت فيلم يعني شخصيت «كيت» (با بازي درخشان كاترين كلينچ) باشد، خواه اينكه مطلب پوشيده شده مربوط به عياشي‌هاي پدر خانواده پرجمعيت «كيت» باشد يا اينكه چيستي درد خانه كرده در منزل ايبلين (كري كراولي) دخترعموي مادر «كيت» و شوهر كشاورزش (اندرو بنت) باشد. همه اينها باعث مي‌شود كه شخصيت‌هاي فيلم تمايلي براي بروز احساسات و رنج‌هاي دروني‌شان به يكديگر نداشته باشند. 
خط داستاني‌ فيلم دختر خموش و پيرنگش با آنكه از منظر ديالوگ‌پردازي ساكت جلوه مي‌نمايد، پرهياهو به پيش مي‌رود و ريتم‌پذيري‌اش را مديون فيلمبرداري خيره‌‌كننده‌اش است. تصاوير فيلم با دقت در چيدمان هندسي به خوبي به فيلم ضرباهنگ‌هاي لازم در القاي فضاي روستا را بخشيده‌اند و دوربين با حركات پن (حركت افقي دوربين روي محور ثابت به هر دو سمت)، اتمسفرهاي فراتر از فضاي زندگي در روستاهاي ايرلند را ايجاد كرده است. فيلمساز از همين ترفند براي معرفي شخصيت اصلي داستان سود جسته است و قاب ابتدايي و مقدماتي معرفي وي را، به صورت دختر سكوت اختيار كرده و مدفون شده در يونجه‌هاي چيده شده به نمايش مي‌گذارد. چيدن يونجه‌هايي كه به شكلي تمثيل‌وار نشان از نياز به هرس خانواده كيت را نيز دارد. خانواده‌اي شلوغ كه كارگردان در به نمايش گذاشتن و قاب‌بندي پدر و مادر و خواهر و برادرهاي كاراكتر «كيت» نهايت خساست را به خرج ‌مي‌دهد و تمام سعي مولف بر اين است كه از مواجهه رودررو و مستقيم تماشاگر با خانواده «كيت» اجتناب كند و هر از گاهي حتي شمايلي از آنها را در كادر دوربين تعمدا قيچي مي‌كند. 
 فيلم «دختر خموش» سير تحول شخصيت و اليناسيون «كيت» را از مرز صحيحي عبور مي‌دهد. به نحوي كه در اين راستا هر كدام از المان‌هاي فيلم، نقش نمادگرايانه‌شان را به درستي ايفا مي‌كند، چه آنجا كه گياه ريواس پيشكشي محبت‌آميز كاراكتر «ايبلين» به مادر «كيت» يعني كاراكتر «مري» كه نقش ماشين جوجه‌كشي را در خانواده ايفا مي‌كند، با تفاوتي پدرش مواجه مي‌شود، چه آنجا كه پدر واقعي «كيت» در سپردن چمدان «كيت» به خانواده جديدش دچار فراموشي مي‌شود و در ماشين جا مي‌گذارد و در انتها كاراكتر «شان» كه نقش پدرخوانده «كيت» را به مرور بازي مي‌كند، چمداني مرتبط را تحويل خانواده  مي‌دهد، چه آنجا كه «گاو» براي خانواده‌اي داراي تقدس و عنصر زايندگي است و در خانواده ديگري ارزشي كمتر از شرط باخته شده در يك قمار را دارد، چه آنجا كه رنگ ماشين پدر كيت كه زردرنگ است (در اينجا سبمل پلاسيد‌گي و پژمرد‌‌گي) و در سمت راننده و صندوق عقب آن زنگ زده است و «كيت» نشسته در صندلي عقب و در قاب دوربين همچون دختر اسيري كه تبديل به شيء شده جلوه مي‌كند و حال آنكه رنگ ماشين «شان» به رنگ چوب‌هاي جنگل است و منظر «كيت» در صندلي عقب به صورت دختر 9 ساله با صلابت و زيبايي رخ ‌مي‌نمايد، همه و همه انعكاس‌دهنده وضعيت و شرايط زندگي اين دختر گوشه‌گير در دو جغرافيا و مكان متفاوت است كه در جايي آزادي عمل از او از طرف نزديكان او (خانواده) گرفته شده و در جاي ديگر از سمت آشنايان غريبه، استقلال و عزت نفس به او بخشيده شده است. دختري كه در ابتداي فيلم قدرت تكلم روخواني از متن را نداشت، به مرور در اين امر و هزاران امر ديگر اعم از تميز كردن اصطبل گاوها، از چشمه با سطل آب كشيدن، دويدن براي جمع كردن نامه‌ها و ... به خودباوري مي‌رسد. بنابراين تجربه زيستي شخصيت اصلي فيلم را مي‌توان به قبل و بعد از فرستادن او به پيش دخترعموي مادرش در سه ماه تابستان و زندگي در خانه روستايي تقسيم‌بندي كرد. 
عناصر روايي و محتوايي فيلم به قدري با عناصر سبكي و شكلي فيلم همخوان شده‌اند كه هر لحظه عطش و اشتهاي مخاطب براي دريافت لحظه‌هاي بعدي فيلم بيشتر و سيري‌ناپذيرتر مي‌شود. حتي صداهاي جيرجيرك‌ها و پرندگان و بادهاي گاه و بي‌گاه در طول فيلم ديگر به صورت آمبيانس و صداهاي محيطي نيستند و بخشي از جهان متني فيلم را تشكيل مي‌دهند. جهاني كه در آن ازدواج به عنوان امري محتوم به دليل بي‌ارزش بودن به دردسر افتادن براي مردها، گزاره‌اي مي‌شود و در عين حال مرد ‌غريبه‌اي به دليل مردانگي‌ يا به تعريف ديگر، پدرانگي بهتر از پدر واقعي براي اين دختر خموش، با واژه «بابايي» خطاب مي‌شود. همه اين‌ فراز و فرودهاي مظروف شده بستگي به حرف‌هاي مسكوت مانده در پس ذهن اين دختر ساكت است كه با چشم‌هاي آبي‌اش تا انتهاي فيلم در لحظه لحظه‌هاي فيلم بسيار سخن گفت.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون