• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5448 -
  • ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۴ اسفند

قلب معشوق در كشوي ميز تحرير خانم نويسنده

بزرگ‌ترين گوت‌ها در تاريخ ادبيات: از مري شلي تا موريس سنداك و روح ادگار آلن‌پو

روناك حسيني

«گوت» يك سبك است. يك جور زندگي به سبكي خاص، نوعي وسواس به مرگ و ارواح و دنياي مردگان و كمد لباسي پر از لباس سياه و چيزهايي از اين دست. اگر سريال ونزدي يا فيلم‌هاي خانواده آدامز را ديده باشيد، احتمالا تا حدي با «گوت»ها آشناييد، اما چيزي كه احتمالا نمي‌دانيد اين است كه گوت بودن، منحصر به دنياي فانتزي نيست و آدم‌هايي هستند كه اين‌جور زندگي مي‌كنند. در ميان گوت‌ها، مي‌توان رد تعدادي از نويسندگان مشهور را هم زد. شايد مشهورترين گوت، مري ولستون كرافت يا آن‌طور كه اغلب مي‌شناسيم، مري شلي خالق فرانكنشتاين است. مري شلي مطمئنا گوت‌ترين نويسنده تمام دوران بود. او نه تنها خالق فرانكنشتاين يا اولين رمان ترسناك تاريخ است، بلكه قلب شوهرش را در دستمالي ابريشمي در كشوي ميز تحريرش نگه مي‌داشت. البته اگر براي‌تان سوال است كه چطور چنين چيزي ممكن است، داستانش را بشنويد: پرسي بيش شلي يك ماه قبل از تولد 30 سالگي خود به شكلي مرموز غرق شد. بقاياي او، پس از بازيابي سوزانده شد اما بنا به دلايلي، قلب او نسوخت، چرا كه به شكلي آهكي شده بود. مي‌گويند مري قلب سنگي را تا آخر عمرش نگه داشت. قلب در دستمال ابريشمي، به همراه نسخه‌اي از مرثيه‌اي كه پرسي براي كيتس نوشته بود، در كشوي مري پيدا شد.  اديت وارتون هم يك نويسنده گوت ديگر است. او واقعا سگ‌هايش را دوست داشت، اما انگار به قبرستان كوچكي كه براي‌شان ساخته بود بيشتر وسواس داشت. او سگ‌هاي مرده‌اش را روي تپه كوچكي كه از پنجره اتاق خوابش پيدا بود، دفن مي‌كرد و عادت داشت موقع نوشتن، احتمالا به ارواح سگ‌هاي مرده‌اش خيره شود. 

موريس سنداك، دنبال يك جور «مرگ جالب» بود. خالق «سفر به سرزمين وحشي‌ها»، ماسك مرگ جان كيتس را در يك جعبه چوبي پاي تختش نگه مي‌داشت و عادت داشت آن را بيرون بياورد، نوازش كند و بعد روي بالشش بگذارد و در كنار آن بيدار شود. سنداك مجموعه‌اي كامل از يادگاري‌هايي داشت كه به مرگ مربوط بود: نامه موتزارت به پدرش كه به او مي‌گفت مادرش كرده، صحنه تشييع جنازه شاگال، نامه ويلهم گريم به كودكي كه مادرش مرده بود و چيزهايي از اين دست.  سنداك از دوران جواني به مرگ وسواس داشت، تا حدي به دليل بيماري‌هاي فراوانش و همچنين به اين دليل كه همان‌طور ظاهرا وقتي خيلي كوچك بود، والدينش به او گفته بودند كه مادر و پدرش مي‌خواستند كه او را در جنيني سقط كنند.  كاترين منسفيلد هم يك نويسنده گوت ديگر است. منسفيلد در اولين عروسي خود يك لباس سراسر سياه و يك كلاه حصيري سياه پوشيد كه اگر واقعا از شوهرش خوشش مي‌آمد، كار جالبي بود، اما اين طور نبود. به گفته جفري مايرز، زندگينامه‌نويس، اگرچه لباس او گروتسك بود و نقشي تراژيك- كميك بازي مي‌كرد، اما شوهرش به نظر نمي‌رسيد كه متوجه اين موضوع شده باشد. البته كه خيلي زود فهميد، وقتي كاترين از زناشويي با او امتناع كرد و صبح روز بعد او را ترك كرد.  چارلز ديكنز هم ظاهرا گرايش‌هاي گوت داشت. از ميان همه جاهاي شهر، مكان مورد علاقه او در پاريس سردخانه بود. او در كتابي نوشت: «هر وقت در پاريس هستم، با نيروي نامرئي به سردخانه كشيده مي‌شوم. من نمي‌خواهم به آنجا بروم، اما هميشه به آنجا كشيده مي‌شوم. يك روز كريسمس، زماني كه ترجيح مي‌دادم جاي ديگري باشم، ديدم پيرمرد خاكستري به تنهايي روي تخت سردش دراز كشيده بود، شير آب روي موهاي خاكستري‌اش باز شده بود و آب از ميان موها قطره قطره روي صورت محنت‌زده‌اش مي‌ريخت...» البته تماشاي جسد در زمان ديكنز كمي رايج‌تر از امروز بود، اما با اين حال - چه چيزي گوت‌تر از اينكه آخر هفته‌هاي‌تان را با نگاه شاعرانه به مردگان بگذرانيد؟
آرتور كانن دويل كه به عنوان خالق شرلوك هلمز شناخته مي‌شود، يك اسپريچواليست جدي، شركت‌كننده در جلسه احضار ارواح، علاقه‌مند به عكاسي روح، دوست هوديني و عضو باشگاه ارواح، قديمي‌ترين گروهي بود كه به تحقيقات ماوراء‌الطبيعه در جهان اختصاص داشت. اساسا او معتقد بود كه مرده‌ها آنجا هستند و مي‌خواست با آنها صحبت كند. ظاهرا زماني كه پسر و برادرش هر دو بر اثر ذات‌الريه طي يك دوره چهار ماهه مردند، علاقه او به ماوراء‌الطبيعه افزايش يافت كه به نظر منطقي مي‌رسد. اين قسمت شايد خيلي گوت نباشد (يا اين‌طور است؟) اما خوب است بدانيد: او به پري نيز اعتقاد داشت. دويل توسط به اصطلاح پري‌هاي كاتينگلي - مجموعه‌اي از عكس‌هاي پري كه توسط دو دختر جوان در سال 1917 جعل شده بودند - كاملا متقاعد شد كه وجود دارند و كتابي به نام آمدن پري‌ها نوشت و صحت وجود آنها را اعلام كرد و البته بعدا مورد تمسخر قرار گرفت. ادگار آلن‌پو شايد آنقدر كه فرهنگ پاپ او را گوت جلوه مي‌دهد، گوت نبود. دست‌كم تا سال‌هاي آخر زندگي خود كه به دليل مصرف الكل و فقر، اوضاعش خراب شد، مردي نسبتا منظم، خوش‌تيپ و ورزشكار بود. اما او تنها نويسنده در اين ليست است كه مي‌گويند بار مورد علاقه قديمي خود را تسخير كرده است. اصلا چيزي گوت‌تر از يك روح تسخيركننده وجود دارد؟ 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون