• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5455 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱۷ فروردين

ادامه از صفحه اول

سبكيِ  تحمل‌ناپذير وجود٭

 

در نگاهِ غافل من و مايي كه فكر مي‌كنيم دردآلودگي هستي و به قول ميلان كوندرا «سبكي تحمل‌ناپذير وجود» در بطون آدم‌ها لزوما علايم آشكاري را در برون‌شان نشان‌مند مي‌كند. فكر مي‌كنيم هميشه چيزي در ظاهر آدم‌ها و رفتارهاي‌شان بايد باشد تا به خودمان بياورد كه بي‌اعتنا از كنارشان عبور نكنيم؛ تا نشانه‌اي داشته باشيم از ناگواري احتمال‌هاي بعدي. تا به گواه سطرهاي «بامداد» دريابيم «انسان» را كه «با نخستين درد آغاز مي‌شود» همچون «كوه [كه] با نخستين سنگ» كه بدانيم «رنگ رخساره» هميشه هم «از سِر درون» خبر نمي‌دهد.
ابراهيم گلستان جايي درباره خودكشي صادق هدايت گفته: «آدم به جايي مي‌رسه كه مي‌بينه همه اون چيزايي كه دوست داره، داره كم مي‌شه؛ همه اون چيزايي كه دوست نداره، داره زياد مي‌شه. مي‌گه خب، من ديگه چرا هستم! ...خيلي بهتر از اينه كه يكي ديگر و بكشه.» 
به آثار پوراحمد فكر مي‌كنم. به نام‌هاي‌شان. از «گاويار» در سال‌هاي كودكي‌ام تا «صبح روز بعد»، از «خواهران غريب» تا «اتوبوس شب»... به مرگش فكر مي‌كنم؛ در بندر انزلي: «شكار خاموش»اش در «لنگرگاه». 
٭ نام اصلي رماني از ميلان كوندرا كه پرويز همايون‌پور با نام «بار هستي» به فارسي برگردانده است.

 

مرگ در صبح بهاري  بندر انزلي 

مي‌بينم ۱۲ سال پيش اميدوار و آگاه به نسل جوان بوده، مي‌خوانم كه سختي در سينما زياد كشيده و با صراحت مي‌گويد: «ما هم اوضاع‌مان خوب نيست، در سينما از صبح تا شب دنده يه‌غاز عوض مي‌كنيم، كارگردان سرعمله است و بقيه هم عمله». خط‌هاي بعدي درباره زندگي در اين زمانه است و اينكه براي زندگي در اين زمانه بايد پوست كرگدن داشت و دل شير و فقط جلو رفت. آخرين حرف‌ها درباره اميد به جوانان ايراني است و آينده‌اي كه خوب نيست، اما اين جوان‌ها او را به آن اميدوار مي‌كنند. مصاحبه تمام شده و من، هنوز جواب سوالم را نگرفتم. دلم مي‌خواهد دستي من را برگرداند به ۱۲ سال پيش و بپرسم حالا اگر دل شير لرزيد، بايد چه كنيم؟ بپرسم اين كدام سياهي است كه كيومرث پوراحمد را در يك روز بهاري مي‌بلعد و همه قدرتش را در گره زدن يك طناب جمع مي‌كند؟ حيف كه نمي‌شود؛ هيچ دستي آدميزاد را براي پيدا كردن پاسخ بعضي از سوال‌ها توي زندگي كمك نمي‌كند. خيلي چيزها بايد گنگ و مبهم در طول زمان باقي بمانند و پاسخي هم نباشد.  اما اجازه دهيد كه شهادت دهم؛ مردي كه نزديك به پنج دهه در سينما و تلويزيون ايران كار كرد و سريال و فيلم ساخت، قطعا پوست كرگدن داشته و دل شير. شهادت دهم مردي كه وقتي نام آخرين فيلمش در فهرست فيلم‌هاي جشنواره فيلم فجري كه گذشت آمد، نامه نوشت و گفت كه راضي به اكران فيلمش نيست و با اين‌ همه داغي كه بر دل داريم، چه جشني و چه جشنواره‌اي، قطعا خودش را نفروخته است.  حالا ديگر چرايي و چطوري مرگ مهم نيست. تمام شدن نفس هم. ما در تاريخ سينماي ايران كارگردان بلند بالايي داريم كه يك روز بهاري در ساحل انزلي با ما خداحافظي كرد و ميراثي به دوست‌داشتني «قصه‌هاي مجيد»، «شب يلدا»، «اتوبوس شب» و…باقي گذاشت. مردي كه دل شير داشت و هيچ‌ وقت خودش را نفروخت.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون