• 1404 يکشنبه 29 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5514 -
  • 1402 پنج‌شنبه 1 تير

به مناسبت درگذشت فيروز نادري و اظهاراتي كه از وي درباره وجود خدا و حيات پس از مرگ منتشر شد

آیا می‌توان به پرسش‌‌های فلسفی، پاسخ‌های علمی داد؟

عظيم محمودآبادي

درگذشت فيروز نادري دانشمند ايراني و مديركل سابق اكتشافات منظومه شمسي موجب آن شد تا اظهاراتي در قالب متن و ويديو از وي در مورد وجود خدا، حيات پس از مرگ و ... بازنشر يابد. اظهاراتي كه هرچند در آن وي نهايتا وجود نيرويي برتر در جهان را به صورت قطعي رد نكرد اما دست‌كم - بر فرض باور وي به وجود اراده‌اي متعالي - با باور اديان ابراهيمي در مورد وجود خدا، تفاوتي آشكار داشت. علاوه بر آن وي وجود هر نوع حيات پس از مرگ را انكار ‌كرد. 

آيا فيروز نادري شايستگي لازم براي پاسخ به پرسش‌هاي فلسفي را داشت؟
واقعيت اين است كه سخنان منتشرشده فيروز نادري در اين حوزه جز مدعياتي بلا دليل نبود و البته در فضايي كه وي به اين مباحث پرداخت نيز چندان مناسب پرداختن به چنين مباحث سترگي با رويكردي جدي وجود نداشت. به بيان ديگر اظهارات وي در گفت‌وگوهاي تلويزيوني و ژورناليستي - و غالبا همراه با رويكردي سياسي بود - كه اساسا در چنين بسترهايي مجالي براي بحث علمي وجود ندارد. اما به نظر مي‌رسد حتي اگر چنين فضايي هم وجود داشت دانشمند محترم ناسا ناتوان از پيشبرد يك بحث فني و عالمانه در اين مورد بود. البته نه به اين دليل كه او در رشته تخصصي خودش از دانش كافي برخوردار نبوده باشد. چراكه مي‌دانيم در سازماني كه وي مشغول به فعاليت بود - و سابقه مديريتي يكي از مهم‌ترين بخش‌هاي آن را نيز در كارنامه خود داشت - حتما بايد فردي توانا و خبره بوده باشد و از اين حيث احتمالا جاي شك و شبهه‌اي وجود ندارد. اما اينكه فردي در رشته‌اي از علوم، صاحب جايگاهي مهم و جهاني باشد آيا لزوما به اين معنا است كه درباره هر شاخه ديگري از علم مي‌تواند اظهارنظر كند؟ البته بر اساس آزادي بيان، هر فردي در بيانِ نظر خود در هر مساله‌اي آزاد است اما اين سخن به معناي آن نيست كه آن نظر لزوما صائب و پذيرفته باشد. 

ضرورت عملي غير از حقانيت نظري است
توجه به اين نكته ضروري است كه يك ضرورت عملي، غير از حقانيت نظري است. به بيان ديگر اينكه هر كسي در بيان عقيده خود آزاد است به معناي آن نيست كه ضرورتا هر آنچه گفته مي‌شود منطبق با حقيقت باشد. اما در بسياري از مسائل گويي اين دو مقوله باهم خلط مي‌شوند و حقِ بيان به معناي حقانيتِ محتواي آن نيز تعبير مي‌شود كه حتما امري ناروا و ناصواب است. اين مشكل وقتي به شكل مضاعف بروز و ظهور مي‌كند كه فرد اظهارنظر‌كننده در رشته‌اي از علوم جايگاه قابل توجهي داشته باشد. مثلا اگر پزشكي در جراحي قلب صاحب‌نام يا عضو فلان سازمان علمي جهاني، يا از اساتيد برجسته در فلان دانشگاه معتبر اروپايي يا امريكايي باشد. در چنين مواردي است كه اعتبار آكادميك چنين شخصي در حوزه تخصصي‌اش - نزد كساني كه شناخت درستي از حد و حدود و ماهيت شاخه‌هاي مختلف علوم ندارند - پشتوانه نظرات وي در مورد مسائلي مي‌شود كه در آنها از كمترين تخصص و در مواردي بلكه از كمترين سطح آگاهي و مطالعاتي برخوردار نيست. 

عارضه‌اي ناشي از علم ناشناسي
اما واقعيت اين است كه اين باور، صرفا از سرِ علم ناشناسي است كه مي‌تواند به اعتقادِ برخي تبديل شود. كساني كه با علم در دوران مدرن آشنا هستند نيك مي‌دانند اكنون قرن‌ها است كه جهان، ديگر دانشمندي به خود نديده كه در همه علوم زمانه‌اش، عالم باشد و چون ابن‌سينا از طبابت تا سياست و از فلسفه تا الهيات و ... را در يد با كفايتِ خويش داشته باشد. علم در دنياي مدرن، وادي تخصص‌هاي موردي و جزيي است كه هر دانشمندي در بهترين حالت در يكي دو مورد خاص، متخصص است و اگر فردي مستعد باشد در مسائل ديگر - بنا بر ذوق و مطالعاتش - حداكثر فردي مطلع محسوب مي‌شود و بس!

يك اصل بديهي اما مهم علمي
ضمن اينكه اقتضاي كوچك‌ترين آشنايي با علم (Science) اذعان به اين نكته بديهي اما مهم است كه هيچ گزاره قطعي و ابطال‌ناپذيري در علم وجود ندارد و در شناخت بشر از هستي هيچ امري مسلم، هميشگي، قطعي و خدشه‌ناپذيري شناخته نمي‌شود. 
اقتضاي ديگرِ آشنايي ولو مختصر با علم، اين است كه اساسا علم (Science) - و نه knowledge – منحصر در جزييات است و از قضا از مهم‌ترين فضيلت‌هاي آن در برابر الهيات و فلسفه اين است كه ادعاهاي بزرگ ندارد و هيچ نوع كلي‌گويي در آن راه نمي‌يابد. براي نمونه اگر گروهي از فلاسفه در جهان به صراحت سخن از وجود خدا مي‌رانند، گروهي ديگر آن را انكار و گروه سومي در اين مقوله لاادري يا «ندانم‌گرا» (agnostic) هستند در علم اما اساسا به اصل اين موضوع در اين ابعاد وسيع پرداخته نمي‌شود چه برسد به اينكه جواب قطعي يا نزديك به قطعي به آن داده شود. دليل آن هم دقيقا به اقتضاي علم و خاصيت جزيي‌نگري‌اش بر مي‌گردد. براي مثال «آب در صد درجه سانتيگراد به جوش مي‌آيد»، يك گزاره علمي است. اينكه هر يك از مولكول‌هاي آب، حاوي يك اكسيژن و دو اتم هيدروژن است كه توسط پيوندهاي كووالانسي به هم متصل شده‌اند نيز دقيقا يك گزاره علمي است. جنس اين مثال‌ها به ما نشان مي‌دهد كه چقدر به موارد جزيي در مورد پديده «آب» پرداخته شده است. اين مثال‌ها را مي‌توان به ساير حوزه‌هاي علم از زمين‌شناسي گرفته تا فيزيك، از پزشكي گرفته تا نجوم و ... تعميم داد تا به اين مهم توجه كنيم كه ميان علم (Science) با علومي چون فلسفه و الهيات كه اساسا ماهيت‌شان تفكر پيرامون مسائل كلي از قبيل وجود خدا، خلقت، حيات پس از مرگ، انسان، اخلاق، هستي و ... از كجا است تا به كجا.
لذا دانشمندي( Scientist) صرفا از آن جهت كه دانشمند است - يعني در يكي از علوم دقيقه صاحب تخصص است – اگر در مورد مساله‌اي كلي ابراز نظر كند اساسا درست يا غلط بودن آن نظر اهميتي ندارد چراكه در درجه نخست بايد دانست كه نظر وي در اين مورد، گزاره‌اي غير علمي است! چراكه علم علي‌القاعده از صدور حكم كلي و قطعي معاف است و هر گزاره‌اي كه واجد چنين ويژگي‌هايي باشد فارغ از درستي يا غلطي‌اش، غير علمي است. بنابراين طبق بحث فوق هر دو گزاره «خدا وجود دارد» و «خدا وجود ندارد» به يك ميزان غير علمي (non scientific) هستند. 

پرسش‌هاي فلسفي و پاسخ‌هاي علمي!
علاوه بر اين، برخي پرسش‌ها علمي (scientific) هستند و برخي پرسش‌ها فلسفي (philosophical)؛ نه فلسفه براي پرسش‌هاي علمي پاسخي دارد و نه علم مي‌تواند پاسخ پرسش‌هاي فلسفي را بدهد. هرچند همواره امكان آن وجود دارد كه دانشمندي (Scientist) براي يك پرسش فلسفي، جوابي داشته باشد اما مشروط به اينكه آن دانشمند در فلسفه نيز داراي تحصيلات مشخصي - آكادميك يا غير آكادميك - باشد. چنانكه يك فيلسوف يا الهي‌دان نيز مي‌تواند در يك مقوله علمي (scientific)، نظري داشته باشد اما اين نظر تنها و تنها در صورتي مسموع خواهد بود كه آن فيلسوف در آن حوزه علمي مشخص صاحب تخصص و تحصيلاتي باشد. 
همانطوركه در ميان متفكران نمونه‌هايي را مي‌شناسيم كه هم در فلسفه و هم در شاخه‌اي از علوم صاحب تحصيلات عاليه و داراي تخصصي مشخص هستند. از جمله كساني كه در هر دو وادي صاحب شهرت هستند مي‌توان به دكارت، پاسكال، راسل و شايد ويتگنشتاين و ... اشاره كرد. در دوران ما نيز هستند شخصيت‌هايي كه در هر دو فن، خبره هستند كه از آن جمله مي‌توان به جان پوكينگورن (زاده ۱۶ اكتبر ۱۹۳۰ - درگذشته ۹ مارس ۲۰۲۱) فيزيكدان و فيلسوف انگليسي اشاره كرد. وي از قضا صاحب تاليف مهمي در مساله‌اي است كه اكنون مورد بحث ما است؛ نسبت علم و دين. او در همين باره كتابي هم دارد؛ آنجا بحث نسبتا مفصلي را در اين باره ارايه داده است كه از قضا چند سال پيش به فارسي هم ترجمه و چاپ شد.

مساله سازگاري علم و دين
بنابراين نه علم مي‌تواند به ما بگويد كه آيا جهان خدايي دارد يا نه؟ و نه فلسفه يا الهيات مي‌تواند به ما بگويد كه ريشه بيماري كرونا از چيست؟
چراكه اساسا نه علم مي‌تواند به پرسش‌هاي فلسفي و نه فلسفه مي‌تواند به پرسش‌هاي علمي جواب دهد. بنابراين نه فيروز نادري اختر‌شناسِ ايراني و نه اِستيوِن ويليام هاوكينگ فيزيكدان و كيهان‌شناسِ انگليسي - از آن جهت كه اخترشناس و فيزيكدان هستند - هر نظري درباره منشأ هستي يا وجود خدا داشته باشند فاقد هر نوع ارزش و اعتبار علمي است. چنانكه اگر انيشتين گفته باشد قائل به وجود خداوند است بنا به توضيحي كه آمد فاقد هر گونه اعتبار علمي است. 
اما اينكه آيا علم و دين با يكديگر سازگارند پرسشي است البته اساسي و مهم كه ذهن بسياري از فيلسوفان دين را به خود مشغول كرده است. اينجا ديگر سخن از دانشمندان و باورهاي‌شان نيست. بلكه سوال مشخص اين است كه آيا اساسا مي‌توان به صورت توامان هم به گزاره‌هاي علمي (scientific) و اكتشافات بشر در مورد جهان و مظاهر آن باور داشت و هم به گزاره‌هاي ديني بدون اينكه مبتلا به تعارض يا تناقض شد؟ براي نمونه آيا مي‌توان هم به تئوري تكامل و داروينيسم معتقد بود و هم به وجود خداوند به عنوان خالق هستي؟ 
نسبت علم و دين از مهم‌ترين دغدغه‌هاي دين‌داراني است كه در حال تجربه زيست در جهان مدرن هستند و ما در صفحه «دين‌وفلسفه» بنا داريم به اين مساله به شكل مبسوط‌‌‌تري بپردازيم كه ان‌شاالله در شماره‌هاي آتي تقديم خوانندگان خواهد شد.


        اساسا نه علم مي‌تواند به پرسش‌هاي فلسفي و نه فلسفه مي‌تواند به پرسش‌هاي علمي جواب دهد. بنابراين نه فيروز نادري اختر‌شناسِ ايراني و نه اِستيوِن ويليام هاوكينگ فيزيكدان و كيهان‌شناسِ انگليسي - از آن جهت كه اخترشناس و فيزيكدان هستند - هر نظري درباره منشأ هستي يا وجود خدا داشته باشند فاقد هر نوع ارزش و اعتبار علمي است. چنانكه اگر انيشتين گفته باشد قائل به وجود خداوند است بنا به توضيحي كه آمد فاقد هرگونه اعتبار علمي است. 
        كساني كه با علم در دوران مدرن آشنا هستند نيك مي‌دانند اكنون قرن‌ها است كه جهان، ديگر دانشمندي به خود نديده كه در همه علوم زمانه‌اش، عالم باشد و چون ابن‌سينا از طبابت تا سياست و از فلسفه تا الهيات و ... را در يد با كفايتِ خويش داشته باشد. علم در دنياي مدرن، وادي تخصص‌هاي موردي و جزيي است كه هر دانشمندي در بهترين حالت در يكي، دو مورد خاص، متخصص است و اگر فردي مستعد باشد در مسائل ديگر - بنا بر ذوق و مطالعاتش - حداكثر فردي مطلع محسوب مي‌شود و بس!
        اقتضاي ديگرِ آشنايي ولو مختصر با علم، اين است كه اساسا علم (Science) - و نه knowledge – منحصر در جزييات است و از قضا از مهم‌ترين فضيلت‌هاي آن در برابر الهيات و فلسفه اين است كه ادعاهاي بزرگ ندارد و هيچ نوع كلي‌گويي در آن راه نمي‌يابد. براي نمونه اگر گروهي از فلاسفه در جهان به صراحت سخن از وجود خدا مي‌رانند، گروهي ديگر آن را انكار و گروه سومي در اين مقوله لاادري يا «ندانم‌گرا» (agnostic) هستند در علم اما اساسا به اصل اين موضوع در اين ابعاد وسيع پرداخته نمي‌شود چه برسد به اينكه جواب قطعي يا نزديك به قطعي به آن داده شود. دليل آن هم دقيقا به اقتضاي علم و خاصيت جزيي نگري‌اش بر مي‌گردد.
        برخي پرسش‌ها علمي (scientific) هستند و برخي پرسش‌ها فلسفي (philosophical)؛ نه فلسفه براي پرسش‌هاي علمي پاسخي دارد و نه علم مي‌تواند پاسخ پرسش‌هاي فلسفي را بدهد. هرچند همواره امكان آن وجود دارد كه دانشمندي( Scientist)براي يك پرسش فلسفي، جوابي داشته باشد اما مشروط به اينكه آن دانشمند در فلسفه نيز داراي تحصيلات مشخصي- آكادميك يا غير آكادميك - باشد. چنانكه يك فيلسوف يا الهي‌دان نيز مي‌تواند در يك مقوله علمي (scientific)، نظري داشته باشد اما اين نظر تنها و تنها در صورتي مسموع خواهد بود كه آن فيلسوف در آن حوزه علمي مشخص صاحب تخصص و تحصيلاتي باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون