افق
اي خوشا دولتِ آن مست كه در پاي حريف سر و دستار نداند كه كدام اندازد
زاهدِ خام كه انكارِ مي و جام كند پخته گردد چو نظر بر مي خام اندازد
روز در كسبِ هنر كوش كه مي خوردنِ روز دلِ چون آينه، در زنگِ ظُلام اندازد
آن زمان وقتِ مي صبح فروغ است كه شب گِردِ خرگاهِ افق پرده شام اندازدحافظ