محمدابراهيم ترقينژاد / ماراتن مذاكرات نفسگير و حساس هستهاي در ساعات پاياني خويش قرار دارد. ديگر صبر بسياري از مردم به پايان رسيده و افكار عمومي بيش از پيش در انتظار اعلام توافق هستهاي هستند. حدود 19-18 روزي است كه از حضور محمدجواد ظريف و جان كري وزراي امور خارجه ايران و امريكا در وين گذشته است و در اين مدت، مسوول سياست خارجي اتحاديه اروپا و ديگر وزراي امور خارجه عضو 1+5 نيز به وين آمدند. در اين مدت نيز جلسات پيدرپي در سطوح مختلف و در موضوعات متعدد در جريان است. در خصوص آخرين دور مذاكرات هستهاي در طول دو سال گذشته، دستاوردها و چالشهاي پيش روي مذاكرات، گفتوگوهايي با محمد فرهاد كليني، كارشناس ارشد مسائل استراتژيك و عبدالرضا فرجيراد، استاد ژئوپولتيك دانشگاه داشتهايم. مشروح اين گفتوگوها در ادامه ميآيد:
18 روز پيش جان كري و محمدجواد ظريف براي پايان دادن به ماراتن مذاكرات هستهاي به وين رفتهاند و در اين مدت نيز وزراي خارجه 1+5 در مقاطع مختلف به وين آمدند. روند مذاكرات هستهاي در اين دور از مذاكرات هستهاي تا دستيابي به توافق را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
با تشبيه به ماراتن مذاكرات موافق نيستم اين خود يك ريشه تاريخي دارد كه خارج از حوصله اين مصاحبه است. به خوبي ميدانيد كه دور جديد مذاكرات بر اساس درخواست رسمي امريكا شكل گرفت و طرف ايراني هم آن را به عنوان آزمون تعامل مورد بررسي قرار داد تا مشخص شود كه آيا رويكرد امريكا از مسير تقابل خارج خواهد شد يا كماكان اهداف ديگري در ذهن دارد. واقعا اين 18 روز را ميتوان به يك رمان سياسي تشبيه كرد كه گرههاي متعدد و فراز و فرودهاي فراوان داشت. البته در اين دوره بازيگران نقشهاي متفاوتي در هر پرده سياسي نشان دادند. پايان اين دوره نه تراژدي و نه درام بود و هريك از طرفين اوج هنر مذاكراتي خود را با توجه به اصول، متغيرها، توابع، جابهجاييها، پيامدها و... اعمال كردند. البته نبايد از نظر دور داشت كه برخي عناصر نامريي تلاش داشتند تا با قضيهپردازي سطح چانهزني را متاثر كنند و برخي هم آگاه يا ناخودآگاه به صورت مصنوعي در زمين ديگران بازي كردند تا هزينه تغيير مواضع خود را به طرف مقابل منتقل كنند و به قولي صورت حساب را ديگران پرداخت كنند. اين با درك اوليه كه بايستي طرفين به سمت يك سياست برد- برد به پيش بروند، متفاوت بود و لازم بود تا به وسيله سيستم مذاكراتي به جايگاه خود بازگردند. برجام موضوع تركيب مذاكرات از پيش با نتايج ژنو و لوزان و تطبيق شرايط جديد با ضمايم و توافقها با اصل سند نهايي، رعايت خطوط قرمز و حفظ حقوق هستهاي ايران، مديريت محدوديتهاي فني، درك صحيح از مديريت زمان، حل تحريمهاي ظالمانه، مديريت موازنهها در رفع تحريم تسليحاتي و تضمين لازم براي محدويتهاي موقت براي زمان مشخص تا موضوع شيوه قطعنامه جديد در شوراي امنيت و ضرورت خروج ايران از ذيل فصل هفت، مدت زمان اجراي قطعنامه، ادبيات قابل راستيآزمايي، چگونگي نقش آژانس در مرحله بعدي، مديريت زمانبندي رفع تحريمها و... و پارامترهاي مهم ديگر تكنيكي و تاكتيكي مطرح بود و همه و همه مورد گفتوگو قرار گرفت. از طرفي، ايستادگي تيم مذاكرهكننده قابل توجه بود. مديريت اين وضعيت با توجه به سرعت صحنه و به قولي تعويض اسبها در مسير باعث ميشد تا تحليل ماتريسي از شرايط ارزش خود را به يكباره از دست بدهد و لذا در اين مسير مدل استنتاج و مدل استقراء در هر يك از مسيرها خود را به بديل تبديل ميكرد. مديريت انعطاف هوشمندانه و نرمش قهرمانانه و تبديل كردن آن به يك ارزش افزوده در بلندمدت يك همت عالي ميطلبيد و اگر راهنمايي رهبر انقلاب و كنترل مسير شكل نميگرفت يقينا آسيبهاي احتمالي را پديد ميآورد. ريسك مذاكراتي در روزهاي آخر و سياست محدود كردن و تنگ كردن زمان را در مواضع برخي كشورها شاهد بوديم كه به دنبال جهتدهي شرايط در آخرين دقايق بودند و زيركي مقامات به درستي شرايط مصنوعي را خنثي ميكرد.
يكي از اتفاقاتي كه در اين مدت رخ داد، عبور چندين باره از ضربالاجلهاست كه موجب شد مذاكرات سه بار تمديد شوند. دليل چه بود كه در اين مدت توافقي صورت نگرفت و كار به تمديدهاي مجدد ميكشيد؟
برخي فكر ميكردند با كاهش اكسيژن فضاي مذاكرات ميتوانند مذاكرات را ميرا جلوه دهند و تپش طرف مقابل را بالا برده و مجبور به شرايط كنند. اين براي كشورهاي جهان سوم شايد موثر باشد ولي كشوري كه تاريخ دارد و كليدواژه سياسي آن در ساخت ادبيات سياسي و راهبردي هنوز جاودان است يقينا موثر نيست. در گفتوگوهاي قبلي اشاره كردم كه با انگشت نميتوان با ايران سخن گفت و اين اجازه ضربالاجل نخواهد داد و وقتي ديدند كه نتيجه نداد خودشان هم به پاي تمديد مذاكرات تعظيم كردند. اگر به ياد داشته باشيد در يكي از گفتوگوها با روزنامه اعتماد عرض كردم كه امريكا نميتواند با سياست زور بيشتر، سود بيشتر را دنبال كند و دولت امريكا بايد مسير خود را از اكثريت تازه رسيده به كنگره مشخص كند. در روزهاي آخر فشار لابي آيپك از طريق دموكراتها روي اوباما افزايش داشت و سعي ميكرد زمينهسازي و ارزش توافق را با دو سوم آرا متاثر كند و باطل كند كه آقاي اوباما شخصا همزمان تلاش موازي را دنبال كرد.
عملكرد هيات مذاكرهكننده هستهاي امريكايي چگونه بود؟
هيات مذاكره امريكايي در صحنه با پشت صحنه متفاوت بود. در اصل دهها كارشناس سياسي خبره، اقتصادي، حقوقي، امنيتي، رسانهاي، روانشناس، تسليحاتي، منطقهاي و... از نهادها و كاخ سفيد و شوراي امنيت امريكا به صورت فعال در تماس مستقيم و غيرمستقيم با حاضرين در جلسه بودند و توصيهها را مرحلهبنديشده بررسي و پالايش ميكردند. اوج مهارت سيستمي در تقويت و پشتيباني مذاكرهكنندگان وجود داشت ولي هرچه بيشتر به لحظه پاياني نزديك ميشديم شاهد برجستهتر شدن نقش اراده سياسي بوديم. تكامل كيفي نظرات به سقف رسيده بود و ديگر نميتوانستند با احتمالات حقيقت را شكل دهند بلكه اهميت انتخاب تعيين مسير ميكرد. اينكه برخي توصيه به هدفگيري ذات بازدارندگي ايران داشتند در اصل نيت و اهداف خود را برملا ساختند و تلاش داشتند تا با عدم نتيجهگيري احتمالي در گذشته شرايط پيوندسازي ابهام با آينده را دنبال كنند. اين بخشي از نيمهپنهان اين دسته از افراد بود كه به صورتي غيرسازنده مسير مواجهه را در نظر داشتند. به نظرم شخص آقاي جان كري دانههاي زرد و سياه را گاهي جدا ميكرد.
در حالي كه همگان انتظار دستيابي به توافق هستهاي را تا پايان ضربالاجل 9 جولاي داشتند، به ناگاه فضا از آن صميمت خارج و متنشج شد. دليل اين مساله چه بود؟ فكر ميكنيد اين فضا به چه ميزان تحت تاثير فشارهاي جمهوريخواهان كنگره صورت گرفت؟
توافق يا جمعبندي را ميتوان از نوع فكتشيتها بيشتر درك كرد. بايد ديد آيا فكتشيت امريكاييها آينه توافق هست؟ اين سوال در گذشته هم مطرح بود. اميد است كه در مرحله اجرا اصل پايبندي رعايت شود. فشار رواني برخي جمهوريخواهان كنگره مشهود بود و سرويس رسانهاي لابي رژيم تلآويو تمام نارنجكهاي تبليغاتي خود را به اطراف هتل كوبرگ پرتاب كرد. عمق ناراحتي شخص نتانياهو و مواضع وي عليه كشورها و مقامات غربي كاملا بيانگر عدم موفقيت در عمليات ايذايي بود.
فرانسه در طول 21 ماه گذشته نقش پليس بد را در مذاكرات داشته است اما برخلاف آن سه شرط اوليه فابيوس براي توافق، كمتر شاهد سنگاندازي آنها در راه مذاكرات و دستيابي به توافق بوديم ، واقعا دليل آن چه بود؟
رفتار سينوسي مرد اول ديپلماسي فرانسه جديد نبود. جريان اقتصادي اروپا بعد از بحران يونان نياز به يك تجديدنظر اصولي براي مديريت بحرانهاي درون اروپايي است و جايگاه ايران در رزروسازي فرصتها بسيار بيشتر از كيفيت بحران يونان است. اين موضوع اغراق نيست. فشارهاي پنهان گروههاي صنعتي، مالي، تجاري به كاخ اليزه باعث شده بود كه دولتمردان فرانسه به واقعيت صحنه بيشتر از فشار رواني برخي لابيها توجه كنند. البته گران كردن مواضع و فروش آن را هم در نظر داشته باشيد، هر كشوري به هر حال به دنبال منافع ملي خود هم هست. زماني كه پاريس ديد برخي شركتهاي بزرگ امريكايي از طريق پوشش سهام فرانسوي به سرعت به دنبال زنده كردن روابط خود با تهران هستند كمي متوجه شدند كه مبادا نقش فرانسه كه در دوران جمهوريخواهان در خاورميانه به حداقل ممكن رسيد اينبار توسط خود فرانسه انجام شود. اين تجديدنظرها با توجه به فرصتسنجي فرانكو فونها هيچگاه بعيد نيست.
فكر ميكنيد مذاكرات هستهاي پس از اعلام توافق، در روزها و هفتههاي آتي با چه چالشهايي روبهرو است؟
همواره بايد بين خوشبيني و بدبيني «معيار» وجود داشته باشد وگرنه شرايط دچار لرزشهاي احساسي ميشود. بر چه اساسي چالشها تعريف ميشود و معناي چالشهاي جديد چيست؟ آيا طرفين از تهديدات تركيبي خارج ميشوند و به فرصتهاي تركيبي روي خواهند آورد؟ با قضاوت چند هفتهاي مخالف هستم. بايستي اجازه داد و ديد در اجرا شرايط چگونه به پيش خواهد رفت. پيشداوري كار درستي نيست ليكن پيشبيني قابل بررسي است. فكر ميكنم هنوز «باور به جدال بيمورد موضوع هستهاي ايران» در صحنه داخلي امريكا پايان نيافته است و مرحله جديدي از فشارها براي ايجاد بياعتمادي در عمل يا كندي در اجرا را براي سوءتفاهمهاي جديد برنامهريزي ميكنند. متاسفانه در نهادهاي امريكايي حفرههاي لابي هنوز خود را با شرايط جديد تطبيق نداده است و به همين دليل است كه «حمايت مشروط» از تعامل لازمه پاسخ منطقي به شرايط است.
آيا ميتوان گفت كه با دستيابي به توافق هستهاي شاهد برقراري نظم جديدي در نظام بينالملل خواهيم بود؟
مطلع هستيد كه آقاي رييسجمهور قانون الزام به حفظ دستاوردهاي حقوق هستهاي را ابلاغ كردند كه در اين مساله، سازمان انرژي اتمي و وزارت امور خارجه نقش مهمي را به عهده خواهند داشت. ايران روند عادي و طبيعي خود را بايد ادامه دهد. در مورد برقراري نظم جديدي در نظام بينالملل در درجه اول بايد به نظم منطقهاي توجه كرد. تغيير مناسبات ايران با كشورهاي غربي ظرفيت توليد ثبات و درك سازنده را ميتواند بهتر كند ولي از آنجايي كه برخي متضرر ميشوند شايد به دنبال ماجراجويي جديدي باشند همچنان كه در مذاكرات طي دو سال اخير شاهد بوديم تا با تند كردن شرايط منطقهاي محاسبات ديگران را مديريت كنند كه با هوشياري طرفهاي مذاكرهكننده همراه بود. در شرايط حداقلي نظم مشروط به كنترل رويكردها است ولي نظم مطلوب متكي به درك سازنده و آيندهساز است. به هر ميزان كه قدرتهاي غربي از جايگاه مثبت و سازنده ايران، درك خود را بالا ببرند طبيعي است كه ارزش تعامل سازنده از عرصه جديدي پيروي خواهد كرد ولي تا زماني كه با عينك تلآويو به دنياي جديد نگاه كنند عملا در مسير غلط و جاده خاكي رانندگي ميكنند. امروز حمايت از دولتهاي نامشروع هزينهساز است. رژيمي كه بعد از سالها حمايت از آنها اكنون به دنبال وسوسه رقابت با حاميان خود است. امروز اين تبسم تلخ در ميان سياستمداران غربي يك واقعيت است و اگر كمي جدي فكر كنند به عمق اين اشاره پي خواهند برد.