• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3292 -
  • ۱۳۹۴ سه شنبه ۲۳ تير

قاصد روزان ابري

نگار مفيد

ما دورهم كه مي‌نشينيم درباره توافق گپ مي‌زنيم، درباره احتمال‌هايي كه پس از اعلام توافق ايجاد مي‌شود. اين احتمال‌ها گاهي در خوش‌بينانه‌ترين وضعيت ممكن است و مسير صحيح و اميدواري و دل‌بستگي و خواب خوش و زندگي آرام و گاهي ديگر تا بدبينانه‌ترين وضعيت و بسته‌شدن راه‌هاي ارتباطي و مسير انحرافي و دوربرگردان و نااميدي و كابوس پيش مي‌رود. اين قانون احتمالات بدجور آدم را سردرگم مي‌كند. بايد ضرب و تقسيم چند عدد كامل به توان يك عدد دقيق برسد تا وضعيت بروفق مراد شود و در غير اين‌صورت روزبه‌روز به سمت پريشاني و آشفتگي پيش مي‌رويم. با اين وجود انسان است، انسان به صورت طبيعي دلش مي‌خواهد از پريشاني و آشفتگي فاصله بگيرد و خودش را به آرامش برساند، همان‌طور كه ما سعي مي‌كنيم كمتر به احتمال‌هاي منفي توجه كنيم و دل‌مان را بسپريم به همان چند درصد آرامش احتمالي پس از توافق.

اما ما، همان كساني كه دورهم مي‌نشينيم و درباره احتمال‌هاي پس از توافق صحبت مي‌كنيم، وقتي از خوش‌خيالي و بي‌خيالي توافق خسته مي‌شويم، خبر افزايش قيمت 18 كالاي اساسي را به زندگي امروزمان ضميمه مي‌كنيم. ضميمه‌اي پروپيمان كه ‌باعث مي‌شود نااميدي شش درصدي‌مان تبديل به واقعيتي تثبيت‌شده شود كه خوش‌بيني هيچ توافقي آن را آرام نمي‌كند. حالا تازه ما، يعني ما كه به توافق فكر مي‌كنيم، از آن جنس آدم‌هايي نيستيم كه چشم روي توافق ببنديم و دست‌كم احتمال‌هاي خوش‌خيالانه‌مان را تا ژنو پرواز مي‌دهيم. گروه ديگري هستند، شبيه به محمد آقا، راننده تاكسي خطي كه رفت و برگشت مسيرش نزديك به يك ساعت طول مي‌كشد و اگر مسافري بدقلقي نكند، مي‌تواند توي اين يك ساعت كمي كمتر از 10 هزار تومان كاسب شود. براي او، احتمالات ژنو شبيه به شوخي است. او حتي دلش نمي‌خواهد بداند در ژنو چه اتفاقي مي‌افتد، نه اينكه پيگيري نكند، پيگير خبرها هست، اما فكر مي‌كند به او و زندگي‌اش ربطي پيدا نمي‌كند. واي بر من اما كه توي آتش بي‌حوصلگي‌اش فوت كردم و داستان آن 18 قلم كالاي اساسي را برايش گفتم. او آنجا داغ كرد، آنجا توضيح داد كه براي هر رفت و برگشت تا سوپر ماركت سر كوچه بايد 50 هزار تومان خرج كند و تازه به پلاستيك‌هاي خريدش كه نگاه مي‌كند، ببيند كه روزبه‌روز لاغر و لاغرتر مي‌شوند.

محمد آقا را تقريبا هر روز در يك مسير ثابت مي‌بينم. مي‌دانم كه دخترش امسال دانشجوي سال اول است و پسرش سال آينده از دانشگاه فارغ‌التحصيل مي‌شود. مي‌دانم كه از ساعت شش صبح مي‌آيد سر كار و ساعت يك برمي‌گردد خانه براي استراحت و دوباره از ساعت چهار بعدازظهر از خانه بيرون مي‌زند و تا هشت شب سر كار است. روي تاكسي كار مي‌كند و تاكسي به نام خودش است. براي محمد آقا، خريد خوراك و پوشاك بچه‌ها آنقدر سخت نيست، اما خودش مي‌بيند كه قدرت خريدش با چه سرعتي پايين مي‌آيد. تا همين چند وقت پيش آن را به حساب دولت مي‌گذاشت كه نمي‌تواند فرصت زندگي بهتري به آدم بدهد. امروز اما اين قدرت خريد پايين‌تر را به پيري‌اش ربط مي‌دهد. او مي‌گويد: «هفته پيش رفته‌ام سوپر ماركت و يك شير و يك ماست و يك نوشابه خريده‌ام، شده است 10 هزار تومان. بعد حساب كرده‌ام كه من با 50 سال سن، يك ساعت كار مي‌كنم تا فقط بتوانم همين سه قلم جنس را بخرم.» او روزي را يادش مي‌آيد كه 300 هزار تومان درآمدش بود و نه فقط زندگي‌اش مي‌گذشت، كه مي‌توانست پس‌انداز هم كند. يادش مي‌آيد مي‌توانست با 50 هزار تومان، تمام خريدهاي اساسي يك ماهش را از شهروند بخرد كه مي‌شد يك‌ششم درآمدش. اما الان با يك‌ششم درآمدش حتي نمي‌تواند براي دو هفته‌ از زندگي‌اش برنامه‌ريزي كند. او با خنده مي‌گويد: «شايد هم مشكل از اينها نيست و مشكل از كيسه‌هاي پلاستيكي خريد است.»

حالا فكر كنيد بايد در اين روايت تلخ و بي‌حوصله از بي‌پولي و نداري، بپرم وسط خاطره‌گويي‌هايش و بگويم، فراموش كن و از اين به بعد براي خريد از كيسه‌هاي پلاستيكي استفاده نكن، چون براي طبيعت ضرر دارد و در آينده به ما و بچه‌هاي‌مان آسيب مي‌رساند. اگر اين آسيب كيسه‌هاي پلاستيكي را توضيح بدهم، آن‌وقت دل بستن به احتمال‌هاي توافق هسته‌اي را، به آينده‌اي كه در آن گراني شش درصدي 18 كالاي اساسي يك شبه اتفاق نمي‌افتد، مي‌شود با رسم شكل براي او توضيح داد. مي‌شود اميدوارش كرد به اتفاق ژنو، اما اين روزها كه چنين اتفاقي نمي‌افتد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون