احزاب مذاكره ملي را جستو جو ميكنند
جهانِ پس از توافق
محمدرضا تاجيك
اجازه بدهيد تلاش كنيم در سه سطح تحليل ملي، منطقهاي و بينالمللي تصويري از فرداي بعد از توافق ارايه كنيم.
سطح تحليل اول: ملي
همانگونه كه به گفته قليچخان بيگ، نسيم صبح بر مجروح نيش است، حرير جامه بر بيمار بار است، نوا در گوش محزون بانگ نوحه است، شكر در كام غمگين زهرمار است، گهر در چشم محنتديده سنگ است و سحر در پاي رهگمكرده خار است، همانگونه نيز در امروز قبل از توافق تحريم بر برخي «نيش»، و بر برخي ديگر «نوش»، بر برخي «زهر»، و بر برخي ديگر «پادزهر»، بر برخي «درد» و بر برخي ديگر «درمان»، بر برخي «بانگ نوحه»، و بر برخي ديگر «بانگ شادي» است، و در فرداي بعد از توافق «آن برخي» حس و احساس درك خود از شرايط را ممكن است ارزاني «اين برخي» بدارد، و بالعكس. در اين حالت، آنكه قدرتش بيش، قلمرو قلمش بيشتر: اوست كه تاريخ را مينويسد و به كالبد اين «توافق» روح ميدمد و آن را معنا ميبخشد. ترديد ندارم كه بعد از توافق، در ميان اربابان قدرت و سياست جامعه كه معمولا به تعبير مولانا «چشمشان خانه خيال است و عدم، نيستها را هست بينند لاجرم»، عدهاي با هدف بيصورت و سيرت كردنِ توافقنامه و اصحاب آن – باز به بيان مولانا – گوش مركب و مُركب آن را سخت ميپيچند، برخي در زير كاهش لختي جستوجو ميكنند، بعضي در نعلش سنگي ميجويند، واندگران در چشمش زنگي ميبينند، و در صبحدم بعد از توافق، نه مركب بازشناختي و بازيافتي است و نه مُركب رنگي بر چهره دارد و خواندني است، و آنچه بايد به عنوان افتخار و عزت ملي در تاريخ اين مرز و بوم ثبت و ضبط شود، چهرهاي باژگونه خواهد يافت و در رابطه همنشيني و جانشيني با قراردادهاي ننگين تاريخي از آن ياد خواهد شد. اما ترديدي هم ندارم كه بسياري از مردم ما دستافشان و پايكوبان به استقبال اين توافق خواهند رفت و از مسوولان خود «مديريت شرايط متحول و متفاوت بعد از توافق» را طلب خواهند كرد تا بازيگران تئاتر تحريم سناريويي ديگر براي بازي قدرت و منفعت خود طراحي و به نمايش نگذارند. اگرچه من نيز با اين مردمان همگويه و همصدايم، اما به تحقق اين مهم چندان اطميناني ندارم، لذا چالش اصلي دولت مستقر در شرايط بعد از توافق را شكاف ميان انتظارات و امكانات يا ممكنات، يا شكاف ميان تغيير و تدبير ميدانم، و معتقدم اگرچه ممكن است در فردا و پسفرداي توافق ضريب آسيبپذيري سرمايه اقتصادي ما كاهش يابد، اما بيترديد، در اثر ضعف يا سوءمديريت شرايط، ضريب آسيبپذيري سرمايه اجتماعي به طور فزايندهاي افزايش خواهد يافت.
به تصريح برخي اقتصاددانان كشور، رفع تحريمها فقط حدود 5 درصد از اقتصاد كشور را سامان ميدهد و 95 درصد آن منوط به اتخاذ سياستهاي درست اقتصادي در كشور است، اما احتمالا انتظارات مردم 95 درصدي خواهد بود، و عدم تناسب آن تاثير و اين انتظار، به بيان تد رابرت گر، نوعي احساس محروميت نسبي را به بدنه جامعه تزريق و آنان را مستعد اعتراضهاي راديكال ميكند. بنابراين، رفع تحريمها چهرهاي پرومتهاي دارد: هم آب است و هم آتش، يا همچون فارماكون افلاطون هم درد است و هم درمان، هم زهر است و پادزهر، اينكه كدام چهره بر ما و مردم ما نمايان شود، ربطي وثيق و تنگاتنگ با اراده معطوف به تدبير اصحاب تصميم و تدبير امروز دارد.
سطح تحليل دوم: منطقهاي
سطح دوم تحليل، تاملي است در وضعيت رابطه «دديامريكا» با بچههاي ننر عرب خودش در فرداي بعد از توافق. سالياني است كه اين بچههاي ننر و ترسو در بغل نرم و گرم «دديامريكا» خفتهاند و به اين خفتگي خوگر شدهاند. تصوير و تصور اينكه زماني ددي از بر دوش و بغل گذاشتن هيكل درشت و تپل آنان خسته شود و آنان - حتي در فاصله نه چندان دور از خود - روي زمين بگذارد، هراسي غريب و عجيب در آنان ايجاد كرده و صداي زمخت نقنق و غرغر و مويه و زاريشان گوش فلك را پر كرده است. پنداري فقط در هراس دوري از ددي است كه آنان از خود علايم حياتي نشان ميدهند و تكاني به هيكل گنده و زبان موشخورده خود ميدهند و از نامهربوني و بيوفايي ددي شكايت به خودش ميبرند و ملتمسانه (با اندكي چاشني تهديد) از او ميخواهند دست پدري و بزرگيش را از سر آنان برندارد و آنان را از مهر و محبت و جود و بخشش و حمايت و مراقبت خود محروم نگرداند. مطمئنم بسياري از عكاسان حرفهاي جهان سخت منتظر شكار لحظه تاريخي اين «پايين گذاشتن از بغل» هستند؛ واقعا قيافهها ديدني خواهند بود، و واقعا شرح حال و احوال و قال و مقال آنان در آن لحظه بسيار خواندني خواهد بود. از بد روزگار امكان تعويض و تغيير ددي» هم براي اين بچههاي ننر چندان وجود ندارد تا در شرايطي كه با بيمهري ددي اول مواجه ميشوند، بپرند تو بغل ددي دوم و به ددي اول دهنكجي كنند.
اينروزها بسيار ميخوانيم و ميشنويم كه كشورهاي حاشيه خليجفارس خواهان تعهد امريكا به مهار ايران پس از دستيابي به يك توافق هستهاي هستند. به گفته يك مقام ارشد منطقه، كشورهاي عرب حاشيه خليجفارس ميكوشند تا امريكا با فروش جنگافزارهاي پيشرفته، آنها را در مقابل ايران در شرايط «برتري كيفي» نظامي قرار دهد. شيوخ عرب سخت در تلاشند تا با امريكا و حتي اسراييل به يك تفاهم (رسمي و غيررسمي) بر سر امنيت كشورهاي خود دست يابند. امارات و قطر در پي جلب موافقت اوباما به فروش جتهاي جنگنده پيشرفته، موشكهاي تهاجمي، و تجهيزات تجسسي هستند. كشورهاي عرب منطقه ميكوشند با حفظ روابط مودبانه و خوب خود با دديامريكا خواستههاي خود را به پيش ببرند. وضعيت پيچيده مقابل اوباما نشان ميدهد كه تلاش او براي بازگرداندن ثبات به منطقه در پي يك توافق هستهاي با ايران ميتواند به بيش از پيش ميليتاريزه شدن منطقه منجر شود. امريكا همچنين متعهد است كه اسراييل در هر شرايطي برتري نظامي خود را نسبت به ديگر كشورهاي منطقه حفظ كند. همسايههاي جنوبي ايران نگرانند كه دسترسي ايران به بيش از ۱۰۰ ميليارد دلار وجوه نقدي بلوكه شده در اثر تحريم پس از يك توافق هستهاي دست متحدان ايران در سوريه، عراق، لبنان، و يمن را قويتر كند. عربستان سعودي سال گذشته بيش از ۸۰ ميليارد دلار و امارات بيش از ۲۳ ميليارد دلار صرف بودجه نظاميشان كردهاند. . . . ظاهرا شوراي همكاري خليج فارس خواهان چيزي نزديك به پيمان دفاعي امريكا با ژاپن و كره جنوبي است. آنها خواهان چارچوب روشني هستند كه در آن شرايط اقدام احتمالي امريكا در واكنش به رفتار خصمانه ايران عليه همسايگانش روشن باشد.
يك ضربالمثل انگليسي ميگويد: «احمق و پولش به راحتي از هم جداشدني هستند. » واقعا پول تو جيب اين شيوخ عرب سنگيني و عقل در سر آنان سبكي كرده كه در هراس دايمي و فزاينده از غولي به نام ايران ساختهاند، هر روز بيش از ديروز در دامان «ددي امريكا» فرو ميروند و به پاس اين حمايت پدرانه/مادرانه امريكا، ثروت و سرمايه كشور و مردم خود را در جيب آن ميگذارند. اين شيوخ عرب غافلند از اينكه «بر سنگ غلطان سبزه نرويد»، و غافلند از اينكه هر چقدر جانب ادب را در بيان تقاضاها و طلب حمايتهاي ددي امريكا رعايت كنند، و هر چقدر به ددي پول بدهند و مراتب صغارت و حقارت خود را به عرض برسانند، امريكا آنان را جز بچههاي ننر و ترسو و پولداري نخواهد ديد كه بايد سركيسه شوند و با يك لبخند مليح راضي و خشنود نگه داشته شوند. اين تكديگران حقير سياسي، اگرچه ميدانند (احتمالا ميدانند) كه با تمامي تسليحات پيشرفته و فوقپيشرفتهاي كه در قبال دريافت ميلياردها دلار در اختيار آنان نهاده شده، قادر به سركوب يك گروه مبارز (حوثيها) نشده و نخواهند شد، اما ظاهرا از خريد سلاح لذت ميبرند و در پرتو آنان احساس امنيت و آرامش بيشتري ميكنند. حكايت اين شيوخ و كشورشان، مصداق اين ضربالمثل انگليسي است كه «زينت فراوان، بدون شلوار». اينان ديرزماني است كه شلواري بهپا ندارند يا شلوار از پايشان بيرون كردهاند، اما گردنبندي از سلاح كه به گردنشان نهادند، احساس تشخص و تبرز ميكنند و همچون آن پادشاه برهنه كه ميپنداشت جامهاي بس گرانبها بر تن دارد، در مقابل نگاه خيره مردمان به خودنمايي مشغولند.
شرايط بعد از توافق ممكن است موجب چرخشهاي تاكتيكي در مواضع برخي از كشورهاي عرب در برابر ايران شود، اما در احساس خصومت و هراس ديرينه آنان تغييري جدي ايجاد نخواهد كرد. ميدانيم بعد از پيروزي انقلاب امريكا تلاش كرد از تهديدي بهنام «ايران انقلابي» فرصتي براي خود بسازد. از اينرو، از فرداي بعد از پيروزي انقلاب، امريكا با بهره بردن از ابررسانهها و ساير ابزار و وسايل ارتباطي تمهيد و ترتيب و تدبيري انديشيد تا با ورود به ساحتِ افكار عمومي و روانشناسي اعراب، ايران انقلابي را بهمثابه دگر و تهديد اصلي آنان جايگزين تهديد اسراييل كند. ترويج و تشديد «ايرانهراسي» البته اهداف ديگري را در و با خود داشت: وابستگي بيشتر اعراب به امريكا، فروش تسليحات نظامي بيشتر به كشورهاي عربي، حضور نظامي در منطقه، تنگ كردن فضا براي ساير قدرتها، بهويژه شوروي، استعمار و استثمار و استحمار نوين و متفاوت كشورهاي منطقه، و. . . از جمله اين اهداف بودند. امريكا به نيكي ميدانست كه تضاد ايدئولوژيكي يا مذهبي اعراب سني با ايران شيعي به اندازهاي عميق است كه بسياري از اعراب براي مقابله با ايران حاضرند با هر شيطان كوچك و بزرگي دست بدهند، و هر دشمني را كه با ايران دشمني بورزد، دوست خود بدانند. در شكلگيري و گسترش و تعميق اين ذهنيت عربي، ايران نيز بيتقصير نبوده است. دولتهاي ما هيچگاه طرحي استراتژيك براي مقابله با اين هجمه رواني و ذهني نداشته و تلاش نكردهاند در مقابل و براي مقابله اصولي با ايننوع ايماژسازيها و ذهنيتسازيها و افكار عموميسازيها، طرحي كارآمد دراندازند و واقعيت و حقيقت خود را بر مردم كشورهاي همسايه، بهويژه كشورهاي عربي، آشكار كنند و از رهگذر افزون كردن ارتباطات و مراودات و همكاريهاي دولتي و غيردولتي مسير را براي ايننوع نگرشها و تصويرها مسدود يا ناهموار كنند. از اين رو، در شرايط كنوني شاهد تشديد و تعميق و گسترش ايرانهراسي در ميان جوامع عربي هستيم. دانيل مدينا در مقالهاي كه در نشريه اينترنتي «كوارتز» منتشر شد، مينويسد: پس يك دهه بمباران، تجاوز و اشغالگري نظامي در منطقه، نگرش بهشدت منفي مردم جهان عرب به ايالات متحده، نبايد خيلي شگفتآور باشد، ممكن است - در فرداي توافق - بلكه شكلگيري بلوكها و اتحادهاي ناميمون رسمي و غيررسمي منطقهاي (بهويژه ميان اعراب و اسراييل) را محتملتر و ممكنتر شود. از منظري ديگر، همانگونه كه توماس فريدمن تصريح ميكند: اين توافق ميتواند بزرگتر از، يا به بزرگي يك زلزله در خاورميانه، مانند اشغال افغانستان و عراق باشد. فصل مشترك آن دو در اين بود كه ما به هيچ عنوان آمادگي پسلرزههاي صبح روز بعد را نداشتيم. جهان عرب امروز هيچ وزن ژئوپولتيكي ندارد. مصر ضعيف شده است، عربستان سعودي فاقد توان اعمال قدرت است و از عراق ديگر چيزي نمانده است. ايراني كه از زنجير تحريم رها شود و بيش از 100 ميليارد دلار پول نقد به حكومتش تزريق كند، قدرتمندتر از تمام همسايگان عربش خواهد بود. از اين جهت، امريكا بايد رهبري تلاشها براي فرو نشاندن تنش بين عربهاي سني و ايرانيهاي شيعه را در دست بگيرد. اگر نتوانيم اين درگيريها را تحت كنترل درآوريم، يك توافق بد بهراحتي آتش يك جنگ منطقهاي گستردهتر را شعلهور خواهد كرد.
سطح تحليل سوم: فراملي (بينالمللي)
بيترديد، جهان بعد از توافق، جهان امنتر و صلحآميزتري خواهد بود. با بهرهاي آزادانه از تحليل كيسينجر، ميتوان مدعي شد كه بالاترين ارزشي كه در توافق نهفته، اين است كه چشماندازي براي پايان بخشيدن و يا دست كم تعديلِ 35 سال خصومت ايران و غرب پيشرو ميگذارد، و فرصتي براي همكاريهاي ايران و غرب در جهت استقرار ثبات و امنيت در خاورميانه فراهم ميسازد… ايران دولت- ملت بزرگ و مهم، با فرهنگي تاريخي، يك هويت ملي مستحكم و جمعيتي نسبتا جوان و تحصيلكرده است. ظهور دوباره چنين كشوري به عنوان يك شريك، اتفاق مهم و قابل ملاحظهاي خواهد بود. . . . توافق احتمالي ميتواند راهي باشد تا امريكا را از بحرانها و اختلافهاي خاورميانه منفك كند كه اين خود در نهايت منجر به عقبنشيني نظامي امريكا از منطقه ميشود؛ يعني همانچيزي كه دولت كنوني مقدمات آن را فراهم كرده بود. . . . اگر دنيا ميخواهد از آشوبها و بحرانهايي بيشتر جان سالم به در ببرد، امريكا بايد آموزهاي استراتژيك را براي منطقه توسعه بخشد. ثبات به نقش فعال امريكا نياز دارد.» تحقق آن آموزه استراتژيك و انجام اين نقش نيز، بيحضور و همكاري ايران به عنوان يك قدرت تاثيرگذار منطقهاي (اگرچه نه يك هژمون منطقهاي) ممكن نميشود. بنابراين، تثبيت و تحكيم بيشتر هژموني جهاني امريكا مستلزم قرار گرفتن ايران در قاب و قالب نقش و منزلت شايسته خود در سطح منطقهاي است، و همزيستي مسالمتآميز و تعامل اين دو قدرت متضمن جهاني امنتر و باثباتتر و مرفهتر است. ترديدي نيست كه در فرداي توافق، همچنين شاهد تغييراتي در اقتصاد جهان و بازارهاي جهاني، و دميده شدن روحي تازه در كالبد نيمهجان اقتصاد جهاني، بهويژه اقتصاد جوامع غربي، خواهيم بود. در يك تامل حقوقي و ناظر بر رژيمهاي حقوقي بينالمللي نيز، ميتوان صداي پاي پارهاي تغييرات در راه را شنيد.