• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5689 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۸ بهمن

نگاهي به مطالعه نيازهاي زنان در تاريخ

فراتر از خانه شهر براي نيازهاي زنان ايران

مریم اسفندیاری

هر زمان كه بحثي در مورد جامعه، فرهنگ، ژئوپليتيك، جنسيت و اقتصاد مي‌شود، به صورت كلان مطرح مي‌شود كه تاريخچه و گفت‌وگوهاي كلان، اغلب محدود به افراد صاحب قدرت و نظر مورد تحليل قرار مي‌گيرند. در موضوعاتي مانند مطالعات جنسيتي، چرخش فرهنگي، اثرات اجتماعي، توجه به بخش‌هاي دقيق‌تر از زندگي يعني واقعي‌تر و جامع‌تر كه به‌طور قابل توجهي به تجربيات افراد معمولي معطوف مي‌شود. اينگونه از توجه، توجه به تغييراتي است كه در ريشه اتفاق مي‌افتد اما نتايج آن در همه سطوح رويت مي‌شود. 

براي مطالعه نيازهاي زنان در تاريخ، بايستي از ديدگاه زنان به تاريخ نگاه كنيم. اين مسير و ماموريت تغييرات فراواني  طي زمان داشته است، اين تغييرات چيست؟ براي بررسي اين تغيير بايد از كجا شروع كرد، از مردم عادي يا از گروه‌هاي موثرتر؟
همواره كساني كه در قدرت هستند، ادبيات‌شان برجسته شده است. موضوع مشاركت زنان در حاكميت و مديريت، دخالت در جنبش‌ها و تصميم‌سازي (درحالي كه فضاي خانگي و در واقع تجديد حيات آنها به عنوان كانون تشكيلات خانواده نقش مهمي در هر جامعه ايفا كرده است) از مواردي است كه دچار سوگيري‌هايي با تندروي و كندروي همراه مي‌شود. در اين يادداشت برآنيم كه طيف مورد اشاره، عموميتي از زنان ايراني باشند كه با تاكيد بر بستر فرهنگي و مذهبي بومي، بايستي تجربه فضايي‌شان از شهر را در جايگاه خود، نه در تقابل و حتي قياس با تجربه و نياز فضايي مردان، در مطالعات و برنامه‌ريزي‌ها لحاظ نمود، نه فقط گروهي از زنان با نگرش‌هاي غالب اجتماعي-سياسي.
تحولات جهان معاصر خصوصا پس از انقلاب صنعتي و آگاهي در مورد برابري‌ها باعث شده مشاغل مختلف براي زنان اعم از موقعيت‌هاي حكمراني، مديريتي، علمي، دانشگاهي يا هر حرفه ديگري براي تبيين جايگاه و نيازهاي زنان مطرح شود. طراحي فضاهايي كه به دست انسان بنا مي‌شوند، حاصل فهمي مشخص از كاركرد و نياز جامعه است. در سال‌هاي بعد از جنگ جهاني دوم، معماران اروپا ايده‌هاي طراحي‌شان را از مكتب مدرنيسم گرفتند كه خود فرضياتي مشخص درباره نقش‌ها و روابط جنسيتي داشت. در اين ميان جنبش‌ها به ناكارايي معماري مدرن و طراحي فضاي شهري به شكل‌هاي مختلف پاسخ داده است. از جمله اهداف پويشي كه زنان محور اصلي آن بودند، پويش «شب را به من پس بده» (reclaiming the night) در امريكا اين بود كه آن بخش‌هاي فضاي شهري كه در شب براي زنان خطرناك بود و عملا تنها متعلق به مردان بود، از انحصار مردان درآيد كه از اولين برخوردهاي نياز زنان در يافتن پاسخگويي شهر به نيازهاي‌شان بود. اگرچه به نظر مي‌رسد هنوز اين امر در جامعه امريكايي همچون رويايي براي زنان محقق نشده است.
در تبيين جنسيتي از يك محيط ساخته شده، با پذيرش تفاوت رفتارهاي محيطي دو جنس زن و مرد، در پي يافتن پاسخ اين پرسش هستيم كه چگونه زنان متفاوت از مردان تحت تاثير فضا قرار مي‌گيرند؟ اين پاسخ مي‌تواند به پرسش‌هاي ديگري چون؛ فضايي براي زنان چگونه باشد كه اين اثر در پاسخ به نيازهاي آن بكوشد، مي‌رسد.
نزديك به 40 سال پيش، گروهي از زنان جوان، كتابي به نام «ايجاد فضا: زنان و محيط ساخت مردان» منتشر كردند. با پيشينه‌اي عمدتا در معماري، كه مي‌خواستند با نگاهي انتقادي به اين سوال نگاه كنند و از آن دانش براي براندازي قراردادهاي طراحي و كليشه‌هاي جنسيتي استفاده كنند. زناني كه اين كتاب را نوشتند به يك جنبش معماري به نام تعاوني طراحي فمينيستي ماتريكس (1994-1981) متصل بودند. در هسته كار ماتريكس اين نگراني عميق وجود داشت كه ساختمان و طراحي شهري اغلب تنوع در جهان يا رويكردهايي براي پاسخ به گروه‌هاي خاص، در مكان‌ها و زمان‌هاي مختلف را، در نظر نمي‌گيرد. يكي از كارهايي كه كتاب فوق انجام داد، بررسي چگونگي تغيير طراحي مسكن در بريتانيا در طول زمان و فرضيات مستمر آن در مورد خانواده هسته‌اي و زن به عنوان خانه‌دار بود. 
از اوايل قرن بيستم، زنان طبقه كارگر به‌طور فزاينده‌اي، به ترك شغل خانگي راي دادند. با حركت از فضاي خصوصي به فضاهاي عمومي، توليد و فروش لوازم خانگي جديد، مانند جاروبرقي، از جابه‌جايي زنان طبقه متوسط حمايت كرد كه كار خانگي خود را به صنعت و پيشرفت‌هاي روز بسپارند. آنچه به عنوان بهينه كردن كاركرد خانه شناخته مي‌شود، از دهه 1920، آشپزخانه‌هايي با الگوبرداري از آزمايشگاه‌ها، با ميز كار براي  ايستادن، رو به ديوار و انباري با چيدمان ارگونوميك ديده مي‌شد. اين رويكرد در دهه‌هاي۳۰ و ۴۰ شمسي با عناصر فضايي ديگري به معماري ايراني نيز وارد شد و خانه‌ها با تغيير حريم‌هاي فضايي در عرصه اندرون و بيرون، جهت‌گيري متفاوتي از قبل با فضاي شهر پيدا كردند (مانند حذف هشتي و حياط‌هاي مركزي، ادغام فضاهاي اندروني و بيروني، ورود آشپزخانه به بخش اصلي داخلي و...) 
بخشي از چالش تبعيض عليه زنان و محروميت زنان در پروسه‌هاي اجتماعي، چالش همين محيط‌هاي مرد-ساخته است كه تجربه و نياز زنان را لحاظ نمي‌كند و عملا زنان را از آن محيط بيگانه مي‌نمايد يا محيط را براي آنها ناكارآمد مي‌كند. بخشي از اين ناكارآمدي به اين دليل است كه معماري مدرن فرض مي‌كند نياز تمام اقشار و بخش‌هاي جامعه از فضا يكي است. دليل ديگر اين است كه معماران با كاربران بناها در تماس مستقيم نيستند يا اساسا هم‌جنس نيستند.
فضاهاي شهري مدرن معمولا محل انجام فعاليت‌هاي مختلف يا اصطلاحا كاربري‌هاي شهري را از هم تفكيك مي‌كند، مثلا محيط خريد، اداره، كارخانه و خانه همگي جدا هستند و اين تفكيك‌سازي، تجربه زنان را بيشتر از مردان تحت تاثير قرار مي‌دهد، چرا كه در عمل زندگي آنان هيچ‌وقت هم‌راستا با اين تفكيك نيست و برخلاف مردان، تجربه زيستي زنان در تركيبي از اين فضاها اتفاق مي‌افتد. 
معماري مردانه معمولا بر اساس نياز زندگي مردي تنظيم شده است كه محيط كار، خريد و خانه‌اش جداست و توجهي به آميزش اين محيط‌ها در زندگي اغلب زنان ندارد. زناني كه بيشترين مفاهيم مربوط به پرورش و مراقبت از خانواده و تعاملات مربوط به آن را، به آنها نسبت داده‌ايم. بيشتر بناهاي شهري ما كه زندگي ما را شكل مي‌دهند بر اساس كليشه‌هاي جنسيتي و نقش‌هاي از پيش فرض‌شده‌اي براي زنان و مردان طراحي شده و عملا «خانه» را به‌ عنوان جاي مناسب زنان به آنها ديكته مي‌كند؛ فرض اين طراحي‌ها اين است كه زنان كار بيرون از خانه ندارند و زندگي‌شان به بچه‌داري و خريد خانه و وظايف خانگي محدود است.
در حالي كه اگر براساس نگاه آنري لوفور (جامعه‌شناس و روشنفكر فرانسوي اوايل قرن۲۰)، سه بعد فضا را با عناوين «فضاي كالبدي»، «فضاي اجتماعي» و «فضاي ذهني» از يكديگر تفكيك كرده و آ‌نها را در تعامل با يكديگر معرفي كنيم، آنگاه توجه به فضاي اجتماعي و ذهني زنان، در هريك از كاربري‌هاي طراحي شده، آن هم با تاكيد بر خرده‌فرهنگ‌ها (عام) و جنسيت (خاص)، ما را در پاسخگويي فضاهاي موجود خصوصا درباره فضاي شهرهاي ايران معاصر دچار ترديد مي‌كند. در تعريف ارتباط ديالكتيكي بين جامعه و فضا، كار جغرافيدانان ماركسيست، ديويد هاروي (استاد جغرافيا و انسان‌شناسي دانشگاه نيويورك) و ادوارد سوجا (شهرشناس و جغرافيدان پست مدرن امريكايي)، اهميت بسزايي دارد. ايشان معتقدند فضا يك محصول اجتماعي است، و در عين حال فضا لازمه يك محصول اجتماعي نيز هست.
مفهوم «جنسيت» در نسبت با شهر و معماري، داراي دو محور كلي است؛ محور اول به مسائل و مباحثي در قالب «زن، به عنوان كاربر فضا» اختصاص دارد. محور دوم نيز به موضوعاتي خواهد پرداخت كه زن را به عنوان «خالق فضا» در نظر مي‌گيرد. موضوع اين نوشتار، تاكيدي بر خالق يا طراح فضاها ندارد اگرچه در جاي خود، اهميت بررسي و تدقيق را خواهد داشت. بلكه با اشاره به محور اول، زنان را به عنوان گروهي از كاربران فضاهاي شهري در نظر دارد كه مي‌تواند در شكل‌گيري ضوابط، آيين‌نامه‌ها و در نهايت خلق فضاهاي كالبدي و ذهني موثر واقع شوند. 
در ارتباط با اين موضوع، تا به امروز مباحث گوناگوني در دنيا مطرح شده است. مباحثي از قبيل اينكه شهرها و معماري در گذر تاريخي تا چه اندازه به مساله زن توجه كرده است؟ به چه ميزان نيازهاي زن را به عنوان نيمي از جامعه انساني در نظر گرفته است. به چه ميزان فضاهاي طراحي‌شده، نشانگر امنيت لازم براي زنان بوده است؟ 
همين نكته در همين مجال قابل ملاحظه است كه مساله « امنيت» از شاخص‌ترين مولفه‌هايي است كه اغلب در فضاهاي شهري در پاسخ به حضور زنان در شهرها ملاحظه مي‌شود. در حالي كه اين امر از ابتدايي‌ترين الزامات زندگي است كه در زندگي شهري، فارغ از جنسيت كاربران آن بايستي تامين شود. همچنين يكي از دستاوردهاي اين مطالعات، بهره از حضور و تعامل محيطي زنان با فضاهاي شهري براي افزايش شاخص‌هاي امنيت فضايي است.
همچنين اين يادداشت قصد جلب نظر مخاطبان و صاحب‌نظران به سطحي بالاتر از نيازهاي زنان در طراحي‌هاي شهري و فضايي دارد. نيازهايي همچون اولويت دسترسي به كاربري‌هاي مورد توجه زنان، عدالت محيطي در تنظيم سرانه‌هاي شهري بر اساس نيازهاي زنان و همچنين خوانايي و سرزندگي فضايي متناسب با شرايط جسمي و روحي زنان در عرصه‌هاي مختلف شهري است.
شايد مطرح كردن اين مسائل در نگاه اول اهميت آنها را نشان ندهد. اما واقعيت اين است كه تحقيقات مختلفي كه در موسسات و دانشگاه‌هاي معتبر دنيا انجام گرفته، بر اين مساله صحه مي‌گذارد كه تاريخ طراحي معماري و شهر به صورت كلي در نظام‌هاي پدرسالار، بر محوريت كاربر مرد بوده است. تاريخ طراحي و ساخت، نشان‌دهنده‌ غلبه‌ عناصر و ايده‌هاي طراحي مردانه بر زنانه بوده است. چنين امري باعث شده است در اكثر بررسي‌ها، محيط‌هاي ساخته‌شده را «محيط‌هاي مردساخت» بنامند. به عنوان مثال در اكثر موارد شاهديم كه خيابان‌ها براي زنان محيط ناامني (INHOSPITABLESTREETS) است يا در ايده‌هاي طراحي معماري در اغلب موارد اهميت اصلي با عنصر زيبايي‌شناسي است. در صورتي كه اگر زن به عنوان كاربر فضا در نظر گرفته شود، اهميت ايده‌هاي ارتباط و تعامل، انعطاف‌پذيري، سهولت دسترسي، امنيت و پيچيدگي -براساس تحقيقات انجام ‌شده- كمتر از زيبايي‌شناسي نخواهد بود. ارتباطات و تعامل براي زنان در محيط كار و سكونت از مهم‌ترين اين مولفه‌ها هستند.
از ديگر سو با مطالعه تاريخ طرح‌هاي برنامه‌ريزي شهري به اولين تنظيم برنامه‌ريزي شهري بر مي‌خوريم كه در قرن نوزدهم در امريكا به اجرا درآمد و در آن صرفا مرد سفيدپوست طبقه متوسط به عنوان كاربر شهري يا شهروند، مدنظر قرار گرفت و براي زنان فضايي جز خانه تصور نشد. زنان هيچ فضايي در عرصه شهري نداشتند و بدين‌ترتيب زن در محيط خانه و مرد در فضاهاي عمومي تعريف شد. همچنين لازم به ذكر است كه بسياري از گروه‌هاي اجتماعي نظير مردان رنگين‌پوست، فقير و... نيز در ملاحظات برنامه‌ريزي و طراحي در نظر گرفته نشده و به حاشيه رانده شدند. 
اما گفتمان پسامدرن شهري و معماري، گروه‌هاي اجتماعي در حاشيه را به مركز توجه فراخواند، با اتخاذ رويكرد فرهنگي جامع‌تري در توسعه شهرها و مكان‌هاي زيستي. مخاطباني كه حق خود را از شهر و فضاي زيستِ خويش خواسته و با مصرف اين فضا از بند ساختارها و سيستم‌هايي كه شهرهاي مدرن به آنها تحميل مي‌كنند، گريخته‌اند تا با ارايه سبك زندگي خويش به بازتعريف فضاهاي شهري و زيستي پرداخته و سهم مهمي در توليد فضايي متكثر و متنوع با احترام به تمام گونه‌هاي زيستي دارند. با اين تعريف، فضاي اجتماعي و زيستي پديد آمده، چنان متنوع است كه ديگر گفتمان واحد براساس نياز مرد طبقه متوسط به عنوان تنها سوژه شناسا و تغيير دهنده در عرصه عمومي را برنمي‌تابد و تمامي گروه‌هاي اجتماعي از زنان گرفته تا كودكان و اقليت‌ها و قوميت‌ها در آن سهيم‌اند و از آن حقي دارند.
از طرف ديگر نگاه بين‌رشته‌اي به مسائل از ضروريات عصر حاضر است و مي‌دانيم معماري و شهرسازي در گذار تاريخي خود همواره با رشته‌هايي همچون فلسفه، ادبيات، نقاشي و... در ارتباطي تنگاتنگ بوده است. اما جاي خالي تعامل با تخصص‌هايي نظير جامعه‌شناسي، انسان‌شناسي و مطالعات فرهنگي در ارتباط با فضاي طرح شده، همواره احساس شده است. در ايران نيز به صورت نظري از لزوم مطالعات ميان‌رشته‌اي سخناني به ميان مي‌آيد، اما اساسا اين ارتباط در برنامه‌ريزي، طراحي و ساماندهي فضاهاي شهري و معماري به شكل مصداقي جامع شكل نگرفته است. يكي از معيارهاي بسيار مهم در اين ارتباط، توجه به جنسيت در فضاهاي شهري ايراني است. اين موضوعي فرهنگي نيز هست كه فضا حول آن، رفتارها، محيط، روابط و معني را انتظام بخشيده و محيط فيزيكي عملا از طريق متبلور و عيني كردن طرح‌واره‌هاي رسمي و غيررسمي جنسيت به عامل كنترل‌كننده رفتارها در فضا بدل مي‌شود. 
در ايران، حضور آهسته و پيوسته زنان در حوزه‌هاي معماري و شهرسازي، توانسته است نويدبخش توجه خالقان فضاها به نيازهاي كاربران هم جنس‌شان است. خصوصا اگر اين كاربري‌ها فقط براي استفاده بانوان باشد (مانند ورزشگاه و آموزشگاه‌ها براي زنان). در سال‌هاي اخير طراحان شهري، بدون اندكي تامل و تفكر خلاقانه، پارك‌هايي را براي بهره‌برداري تك‌جنسيتي به صورت فضايي عمومي اما در حصار، طرح و اجرا نموده‌اند. بازنمايي‌اي از فضاي جنسيت يافته و «حوزه‌هاي مجزا» در طراحي شهرهاي دوره صفوي كه روزهايي از هفته تنها با بهره‌برداري زنان از شهر، يك سيستم تقابلي (خانه و شهر- زن و مرد) و سلسله‌مراتبي را در قلمرو عمومي برنامه‌ريزي كرده بود. واضح است كه جدا كردن قلمرو عمومي زنان، روابط زنان را در شهر هم از نظر فيزيكي و هم در سطح ايدئولوژيكي مساله‌دار مي‌كند. جامعه‌شناسي چون اليزابت ويلسون (استاد در زمينه مطالعات زنان، جنسيت در استراليا) ما را از خطرات «تعصبي ضد شهري» در اغلب ادبيات مديريت شهري آگاه مي‌كند و از نقش شهر، در فراهم كردن فضايي از احساس آزادي براي زنان، سخن مي‌گويد. 
رويكردهاي اخير، براي توضيح اينكه چگونه تفاوت جنسيت با روابط خواستن و خواسته شدن، ديدن و ديده شدن شكل مي‌گيرد، به طرف نشانه‌شناسي و روان‌كاوي كشيده شده‌اند. تسلط موضوع مردانه در نظام‌هاي بصري، از طريق توليد بازنمايي‌هاي فضاي شهري كه در آن فقط مردان نگاه مي‌كنند و زنان همچون اشيايي قابل رويت مصرفي نگاه مي‌شوند، براي جنسيت‌دار كردن فضاي شهري ابعاد گوناگوني دارد. ابعادي كه به نظر مي‌رسد در فضاهاي فرهنگي- اجتماعي ايران بايستي به الگوواره‌هاي خود دست يابد. الگوواره‌هايي براي سطوح مختلف اجتماعي، اعتقادي، اقتصادي و فرهنگي زنان ايراني در پاسخ به نيازهايي كه مي‌تواند با طراحي‌ها و برنامه‌ريزي‌هاي همه شمول، ارمغان توسعه عادلانه و رشد متوازن را بدهد. در نهايت انتظار مي‌رود مخاطبان كنشگر، در پي تامل بيشتر از پيش درباره آن باشند خصوصا با تاكيد  بر حضور زنان ايراني و نقش آنها در توسعه سياسي- اجتماعي و علمي ايران، در سال‌هاي اخير. فضاهاي شهرهاي ايراني معاصر همچون فضاهاي خريد، ‌فضاهاي فرهنگي، پارك‌ها، فضاهاي جمعي و آموزشي و ديگر فضاهاي مصرفي زنان مي‌تواند با در نظر داشتن معيارهايي از جمله؛ تساوي در استفاده، انعطاف‌پذيري در استفاده، قابل فهم بودن اطلاعات براي همه، تلاش بدني متناسب، دسترسي‌هاي متعادل با ويژگي‌هاي فيزيكي متنوع، فراتر از خانه به نياز زنان نيز بپردازد.
دکترای تئوری و تاریخ معماری
پژوهشگر و مدرس

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون