• 1404 پنج‌شنبه 26 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3104 -
  • 1393 سه‌شنبه 20 آبان

گزارش اختصاصي «اعتماد» از پنجاه و هشتمين دوره جشنواره فيلم لندن- بخش پاياني

از دلدادگي تا واماندگي

  حامد صرافي‌زاده/  عمده تجربه‌ها و دستاورد‌هاي بصري و مضموني رشك‌بر‌انگيز و وجد‌آور، مايوس‌كننده و دلگير امسال جشنواره فيلم لندن براي من در جايي غير از سينماي امريكا (حال‌گيريم چه فيلم‌هاي منسوب به آثار مستقل يا جريان اصلي كه در گزارش پيشين به آن اشاره كردم) رقم خورد و مي‌خواهم بخش پاياني اين گزارش را به اين فيلم‌ها اختصاص دهم و بيش از هرچيز با يك پيش‌بيني شروع كنم. در بين ۷۳ فيلمي كه در جشنواره امسال (آنهم در مجموعه بيش از دويست فيلم بلند و كوتاه به نمايش درآمده) ديدم، معتقدم كه سازندگان دو فيلم به احتمال خيلي زياد موقعيت و برگه عبور خودشان را براي حضور در هاليوود تضمين كردند و هيچ بعيد نيست در آينده نزديك نام آنها را در پروژه‌هاي مهم جريان اصلي (كه البته اميدوارم يك فيلم تعقيب و گريزي يا ابرقهرماني يا اقتباس‌هايي از روي رمان‌هاي دنباله‌داري از جنس «هري‌پاتر» و «بازي‌هاي گرسنگي» و... نباشد) ببينيم. فيلم اول با نام «خداي سفيد» (كورنل ماندروكزُ) محصول مشترك سوئد و مجارستان اثري است درباره شورش با دليل سگ‌ها بر انسان‌هايي كه آزارشان داده‌اند. فيلمي متوسط (‌به خاطر قصه‌يي كه لايه‌هاي چنداني براي كشف ندارد) اما هيجان‌انگيز همراه با اداي ديني به «پرندگان» هيچكاك و تلفيق عناصر داستاني از سينماي وحشت با فضايي مستندگونه (در مقدمه‌يي يكساعته در نمايش مصايب سگ‌ها) كه به خاطر ضرباهنگ سريعش و بي‌شك توانايي كارگردان و دستيارانش در هدايت سگ‌ها و تعقيب و گريزهايشان و همچنين تا حدودي تازگي حال و هواي تازه فيلم در سال‌هاي اخير قطعا نظر كساني‌را كه در هاليوود (و آن جنس سينمايي كه مساله پول و صنعت و تماشاگر حرف اول را مي‌زند) دنبال تكنسين‌هاي خبره و مسلط با كمي -يا زيادي- تمايل به همراهي مخاطبان بيشتر براي فيلم‌هايشان مي‌گردند، به خود جلب خواهد كرد. اما فيلم ديگر با نام «حكايت‌هاي وحشي» (دميان سيفران) از سينماي آرژانتين محصول بديع‌تر و خلاقانه‌تري بود. مجموعه‌يي ديوانه‌وار و ميخكوب‌كننده از شش قصه ظاهرا بي‌ارتباط با يكديگر اما همگي مشترك در مضمون «انتقام». يك كمدي سياه كه نه‌تنها كيفيت جنون آساي درون هركدام از قصه‌ها از ابتدا تا به انتها‌ي شان سير صعودي طي مي‌كند و فراگيرتر هم مي‌شود، بلكه گويي قصه به قصه نيز اين خاصيت ديوانه‌وار و پريشاني شدت بيشتري هم پيدا مي‌كند. «حكايت‌هاي وحشي» كه طعنه‌هاي گزنده‌اش كسي را بي‌نصيب نگذاشته (از دولتمردان و وكلا گرفته تا رستوران داران و فقرا و اغنيا همه باهم) نمونه خوبي است براي مقابله با ايده «سياه نمايي» كه همچنان از زبان برخي از منتقدان ما نمي‌افتد.
سينماي آرژانتين (با همكاري سوئد و دانمارك) همچنين يك فيلم سرتاسر انتقادي ديگر هم داشت به اسم «عشق طلا» (آلخيو موگايلانسكي و فيا-استينا سندلاند) . يك كمدي جذاب و تفكر برانگيز (و شايد در كنار فيلم برونو دومان هوشمندانه‌ترين فيلم جشنواره) درباره يك گروه فيلمساز كه به اسم ساختن فيلمي درباره يك فمنيست سوئدي در دل آرژانتين! به واقع دنبال يافتن يك گنج مي‌گردند. نگاه انتقادي و ظريف و بازيگوش فيلم به همه‌چيز مرحله به مرحله موضوعاتي چون فمينيسم،دوران پسااستعماري، مردانگي، سينما، تناقضات فرهنگي درون آرژانتين و حتي ادبيات امريكاي لاتين را در بر مي‌گيرد و دست آخر حتي به خود كارگردان/ نويسنده‌هاي فيلم هم رحم نمي‌كند. كمي آنسوتر از آرژانتين استعداد تازه سينماي مكزيك ،آلونسو رُئيزپالاسيوس، با فيلم «Gueros» سياه و سفيدش و نگاهي شخصي به همراهي دو برادر و دوستان‌شان در سفري به ظاهر ساده اما در عمق غني آنهم در دوراني ملتهب كه بزرگ‌ترين و طولاني‌ترين اعتصابات دانشجويي مكزيك در جريان بوده است، حسابي تماشاگران را سر كيف آورد. يكي از همان فيلم‌هايي درباره بلوغ و عشق و سياست و كه رسيدن به حال هوايي صميمانه و شاعرانه و در عين حال خلق فضايي ملموس و يگانه آنهم با استفاده از بازيگوشي‌ها و بداعت‌هايي در به كار بردن صدا و موسيقي و البته تصاويري حس بر‌انگيز همچون باريدن پرها درون اتومبيل، با وجود دشواري فروان خيلي درست و حسابي و لذت‌بخش از پسش برآمده و تماشاگران را به‌شدت مشتاق كارهاي بعدي كارگردانش مي‌كند. در كنار
«Gueros»، از ديگر ساخته‌هاي اول فيلمسازان كه بي‌اندازه بين سينما دوستان و منتقدان بحث‌انگيز شد فيلمي بود از سينماي اكراين با نام «قبيله» (ميروسلاو اسلابوشپتسكي) كه در بخش مسابقه فيلم‌هاي اول نيز به عنوان برترين فيلم انتخاب شد. آنچه شايد بيش از هر چيزي باعث شد‌است تا اين فيلم بديع جلوه كند و از كن تا لندن در گزارش‌ها و وبلاگ‌ها حتما نامي از آن بيايد، رسيدن به نوع خاصي از سينماي صامت است. فيلم كه در مدرسه ناشنوايان ساخته شده و توليدش چهار سال طول كشيده است تمامي بار روايت خشن و تنش‌هاي احساسي و فيزيكي مناسبات بين اعضاي جديد و قديمي يك دار و دسته خلافكار مشغول به تحصيل در اين مدرسه را يكسره بر دوش حركات و چهره بازيگران (كه تنها با زبان اشاره با هم سخن مي‌گويند و فيلم حتي براي اين گفت‌وگو‌ها زيرنويس هم ندارد) و سكانس پلان‌هاي بلندش (تمام نماهاي فيلم به صورت مديوم‌شات گرفته شده و عملا از كلوزآپ و لانگ‌شات خبري نيست) گذاشته است. از ديگر تجربه‌هاي شاخص اين جشنواره در كار با صدا و تصوير بدون ترديد بايد به «دوك برگندي» (پيتر استريكلند)، يك عاشقانه‌يي نامتعارف انگليسي از كارگرداني كه پيشتر با «استوديوي صداي باربارين» تنها با صدا يكي از پرتعليق‌ترين و وحشت‌آور‌ترين فيلم‌هاي چند ساله اخير را ساخته بود و همچنين «جزيره ذرت» (ساخته گئورگ اُواشويلي و برنده بهترين فيلم جشنواره كارلووي واري) از سينماي گرجستان با گفت‌وگو‌ها‌ي كم‌شمار و بازيگران كم‌تعداد و نمايش تكان‌دهنده و تاثير‌گذار انسان در برابر طبيعت و البته درگيري‌هاي سياسي آن منطقه در پس‌زمينه، اشاره كنم. در ميان فيلم‌هاي به نمايش در آمده اما مسحور‌كننده‌ترين قاب‌ها و نماها از آن مايك لي و «آقاي ترنر»اش بود آن هم به كمك مدير فيلم‌برداري استادانه همكار هميشگي‌اش «ديك پوپ». روايت خاص و غيركليشه‌يي مايك لي از ميان‌سالي تا مرگ اين هنرمند انگليسي كه به صورت گذرا لحظاتي از روزهاي زندگي او را نشان‌مان مي‌دهد (شيوه روايي فيلم به‌شدت يادآور «پسرانگي/بالغانه» ريچارد لينكلتر است) به‌مانند بيشتر فيلم‌هاي اين كارگردان كيفيت حزن آلودي پيدا كرده است و جدا از نمايش غرابت رفتاري اين نقاش با بازي فوق‌العاده «تيموتي اسپال» (برنده نخل طلاي بهترين بازيگر مرد از جشنواره كن) همچون آثار ترنر در دل نمايشگاه نشنال‌گالري لندن جدا افتادگي و يگاني او را به‌طرز خوشايند و ماندگاري در دل ما ته‌نشين مي‌كند. سينماگراني هم هستند كه ديگر كارشان از بازي و بازيگوشي گذشته و در عمل تجربه‌گرايي و حركتي بي‌اندازه شخصي و مخالف تمام (و واقعا تمام) جريان‌هاي سينمايي و اصرار و پايمردي و تاكيد بر شيوه برخوردشان با مقوله هنر هفتم به دستور زبان آنها تبديل شده است و خب معتقدم مواجهه و پاسخ به اين تجربه‌ها لزوما نه ملاك خاصي ندارد و نه گوياي سليقه و نگاه و توقع تماشگر از سينما‌ست. ... و انتهاي گزارش امسال را به دو سينماگر ترك تبار، فاتح آكين و نوري بيلگه جيلان، اختصاص مي‌دهم كه هردو با آثارشان و به نوعي حركت در مسيري متفاوت با آثار قبلي‌شان تمام پيش فرض‌هاي مرا به هم ريختند. آكين امسال با «قطع» با معمولي‌ترين ساخته‌اش در جشنواره امسال شركت كرده بود. فيلمي كه قرار بود با ايده جذاب سفر مردي در زمان و مكان به نمايش نسل كشي ارمني‌ها بپردازد به دليل انتخاب غلط طاهر رحيم در نقش مردي ناتوان از سخن گفتن كه به دنبال دخترانش از شرق تا غرب را مي‌پيمايد (كه اتفاقا از جايي كه ديگر حرف نمي‌زد اوضاع كمي بهتر هم مي‌شود) به عنوان بازيگر اصلي و انگليسي حرف زدن ارمني‌ها (ملاحظه‌يي براي فروش جهاني فيلم كه البته كارگردان در گفت‌وگو با من اين دليل را رد كرد) و نگاه تكراري و رايج در قصه‌گوي و نمايش غلو شده خشونت و سبعيت، اثري عوامانه تبديل شده است (از اين نظر فيلم دقيقا در نقطه مقابل اثري همچون «آرارات» آتوم اگويان قرار مي‌گيرد) . اما «خواب زمستاني» جيلان (برنده نخل طلاي بهترين فيلم جشنواره كن) انگاري به‌طرز عامدانه‌يي در مسيري كاملا متفاوت از «روزي روزگاري آناتولي» و شايد ديگر آثار سازنده‌اش حركت مي‌كند. اگر فيلم پيشن را با چشم‌انداز‌ها و لانگ‌شات‌ها و سكوت‌ها و ابهام‌ها و ناگفته‌هايش به‌ياد مي‌آورديد اين يكي با اينكه در روستايي كوهستاني مي‌گذرد اما بخش عمده‌يي از سكانس‌ها داخلي‌اند و بازيگرانش يك ريز حرف مي‌زنند و در پي افشاي خود و خواسته‌ها و درونيات خويش و ديگري‌اند. فيلم ابهام خاصي ندارد و بيشتر به يك انقلاب عليه خويشتن مي‌ماند. طعنه‌ها و انتقاد‌هاي تلخ و عبوس هميشگي بيلگه جيلان به صنف روشنفكران و احتمالا فضايي كه خودش در آن به‌سر مي‌برد (همچون وودي آلن اما در كهكشاني ديگر) اين‌بار به صراحت بيشتر در «خواب زمستاني» نمود پيدا كرده است آنچه از خواب زمستاني به خاطر مي‌ماند واماندگي روشنفكر و روشنفكري در عيان‌ترين شكل ممكن است و به يادتان مي‌آورد كه جشنواره كن بعضي وقت‌ها جايزه را دير و نه سر وقت به كارگردان‌هاي محبوبش اهدا مي‌كند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون