ادامه از صفحه اول
تجاوز پيچيده و گسترده اسراييل به ايران
اكنون كه متجاوزان سفاك تيرها و بمبها را به سوي كيان و شرافت ميهنمان نشانه رفته و خونها ريخته و خشم و احساس در درون ايرانيان در سراسر جهان ميجوشد، بايد توجه داشت كه خدايي ناكرده نمك بر زخمها نپاشيم و به جاي آن، در اين شرايط بيسابقه و مملو از پيچيدگيها و غافلگيريها - كه حاكي از طرحي خطرناك از سوي متجاوز دارد - بهرهگيري از انسجام، انديشه، عقلانيت حداكثري، آيندهنگري و اجماع نخبگان در همه سطوح را مطمح نظر قرار بدهيم و بر يافتن بهترين و دورانديشانهترين پاسخها، راهحلها و استواري و كرامت ميهن تمركز كنيم. يك سو هويت ملتي چند هزار ساله است كه تحت «فشار حداكثري» بر امكانات خود تكيه داده و سوي ديگر رژيمي كه چند دهه است تاسيس شده و به قول سفير امريكا، حداقل 700 هزار امريكايي بخشي از جمعيت آن را تشكيل ميدهند و ميليونها تن نيز از اروپا به آنجا عزيمت كردهاند و اينك نيز با امكانات و اطلاعات و پشتيباني غرب، به هويت و تماميت ملت ايران تعرض كرده است و كارنامهاي جز نسلكشي و جنگ و تجاوز و اشغالگري ندارد.
در اين فراز سرنوشتساز، علو درجات شهيدان، عافيت مصدومان و يكپارچگي و سرفرازي ملتمان و خذلان و هزيمت متجاوزان، مسالت يكايك ما از خداوند منان است.
ادامه دارد...
ميدان رسانه، سنگر مردم
رهبر انقلاب، در پيام تلويزيوني خود به درستي گفتند كه در اين بحران، پيامهاي مشابهي از تمام جناحها صادر شده است. اين نكته بايد سرآغازي براي بازنگري در نگاه صداوسيما به مخاطب باشد. اگر ايران در خطر است، پس همه ايران بايد ديده و شنيده شود. رسانهاي كه يك ملت را نمايندگي ميكند، بايد آينه تمامنماي تنوع فكري، قومي، مذهبي و نسلي جامعه باشد، نه محفل خاص اصحاب قدرت. در اين روزها كه حوادث روز، مردم را دوباره به تلويزيون بازگردانده، فرصت طلايي براي بازسازي اعتماد از دست رفته فراهم شده، اما مديريت انفعالي، كندي در اطلاعرساني و چسبيدن به روايتهاي كليشهاي و دستوري، اين فرصت را ميسوزاند. در غياب يك «سخنگوي بحران» مشخص و يكپارچه، دهها مقام رسمي و غيررسمي، گاه با اطلاعات ناقض يكديگر، ميدان را براي شايعات و رسانههاي بيگانه باز گذاشتند. نتيجه، نه فقط بياعتمادي مردم، بلكه تضعيف سرمايه اجتماعي حاكميت است. از منظر ارتباطات بحران، رسانهها در چنين وضعيتي بايد چهار اصل بنيادين را رعايت كنند: سرعت، صحت، شفافيت و همدلي. متاسفانه رسانه ملي، در هر چهار حوزه، با كاستيهاي جدي مواجه است. خبرنگاران نه خوب آموزش ديدهاند، نه اختيار دارند و نه از پشتيباني حرفهاي برخوردارند. مهمتر از آن، در غياب تنوع كارشناسان، تريبون همچنان در اختيار چهرههايي است كه نه توان اقناع دارند و نه توان تحليل. در شرايط بحراني، اطلاعرساني بايد تابع منطق ارتباطي باشد نه ملاحظات امنيتي صرف. مردم، همانها كه در سختترين لحظات پاي كشور ايستادهاند، سزاوار شنيدن حقيقتند. مردم ايران، باهوشتر، بالغتر و عميقتر از آنند كه روايتهاي گلدرشت را بپذيرند. امروز مردم بيش از قهرمان، به صداقت نياز دارند؛ بيش از شعار، به تحليل. صداوسيما در دو دهه گذشته، با حذف تدريجي صداهاي منتقد و مستقل، خود را از جامعه جدا كرده است. حاصل آن، شكاف عميق دولت - ملت و وضعيت دوجامعهاي شدن در فضاي عمومي است. يك جامعه رسمي با رسانه، تبليغات، مناسك و اخبار خودش و يك جامعه غيررسمي كه در سكوت يا در پلتفرمهاي خارجي، روايتهاي خود را ميسازد و بازنشر ميدهد. اين وضعيت اگر ادامه يابد، نه تنها در شرايط جنگي، بلكه در بحرانهاي طبيعي و اجتماعي ديگر، به تهديدي براي يكپارچگي ملي تبديل خواهد شد.
رسانه جنگ، تنها در صورتي ممكن است كه از انحصار خارج شود. بايد باور كرد كه روايت ملي، بدون مشاركت همه صداها ساخته نميشود. رسانهاي كه تنها براي مردم حرف ميزند، نه با آنان، هرگز صداي آنان نخواهد بود. اگر ميخواهيم مردم پاي رسانه بمانند، بايد رسانه همپاي مردم بيايد. بازسازي اعتماد رسانهاي، نه با تغيير لوگو و دكور كه با تغيير نگرش آغاز ميشود. اينك زمان آن رسيده كه صداوسيما از بلندگوي رسمي به رسانه ملي تبديل شود. رسانهاي كه مردم در آن ديده شوند، حرف بزنند، بشنوند و باور كنند. اگر قرار است «با ايران باشيم» بايد با همه ايران باشيم، نه فقط بخشي از آن. در غير اين صورت، پيش از آنكه جنگي در ميدان آغاز شود، ذهنها و دلها را از خود بيگانه كردهايم. اما اگر چراغ حقيقت را روشن نگه داريم، اگر به مردم اعتماد كنيم و روايت خود را با صداقت بسازيم، هيچ توفاني توان خاموش كردن اميد اين سرزمين را نخواهد داشت. رسانه، اگر در كنار مردم بايستد، ميتواند حتي در ميانه جنگ، صداي صلح و پايداري باشد.
ضرب و شتم مخالفان معدن، مردمسالاري نيست!
و شگفتا! كه دولت بهرغم شعارهايي كه بيش از سهدهه است در باب مردمسالاري ميدهد، اما هنوز هم نپذيرفته كه مردم حق دارند مخالف بودن يا نبودن يك صنعت در نزديكي محل زندگيشان باشند! در جامعهاي كه اجراي پروژههاي عمراني، معمولا بدون نيازسنجي و امكانسنجي و بدون توجه به محدوديتهاي اقليمي و رضايت اجتماعي و حفظ حقوق مردمي و تنها بر اساس خواست عدهاي از گروههاي ذينفوذ يا نمايندگان مجلس و... صورت ميگيرد و اطلاعات طرحها، هيچوقت شفاف نبوده و نيست و محرمانه تلقي ميشود، هيچ آگاهي به افكار عمومي داده نميشود و مشخص نيست در صورت بروز عواقب جبرانناپذير يك تصميم غلط يا يك طرح نادرست در مكان نادرست، اساسا چه كسي و كساني پاسخگو خواهند بود و مسووليتش را خواهند پذيرفت و خسارت پرداخت خواهند كرد، طبيعي است كه مردم ديگر مثل گذشته، براي استقرار صنعت در محل سكونتشان، كف و سوت و هورا نكشند و معترض هم بشوند. آيا مجريان سد گتوند كه صدها ميليون مترمكعب آب شيرين كارون را شور كرده و صدها ميليارد تومان به اقتصاد كشور ضرر زدند يا مجريان طرح توسعه نيشكر كه با زهاب كشاورزيشان، شادگان را به نابودي كشاندند، در هيچ محكمهاي محاكمه شدند؟ آيا خسارتي به مردم پرداخت كردند؟ شركتهاي نفتي و پالايشي در خوزستان و هرمزگان چطور؟ كارخانجات آلاينده فولاد چطور؟ كداميك تا به امروز پاسخگو شدند؟ صاحبان معادن مس سرچشمه و سونگون و كركس و موته و... چطور ؟ كداميك خسارت نابودي آب و خاك و هوا را به مردم دادند؟ اصلا آورده اقتصادي حاصل از اين معدنكاويها و تغييركاربري ميليونها هكتار جنگل و مرتع كشور چقدر بوده است؟! براساس گزارش منتشر شده، سهم معادن در ايجاد اشتغال، تنها حدود 44/0 درصد و در توليد ناخالص ملي (GDP)، حدود 4/1 درصد است. اصلا بياييد اين سهم ناچيز معادن در ايجاد اشتغال و توليد ثروت را با مجموعه خدمات حفظ آب و خاك، حفظ تنوع زيستي، جلوگيري از فرسايش و پديده ريزگرد و غيره توسط اكوسيستمهاي طبيعي كشور، مقايسه و قضاوت كنيد! مردم روستايي در كهنوج حق دارند اعتراض مسالمتآميز كنند. پاسخ اين مردم تنها در سايه شفافيت و احترام به حقوق حقهشان و تنها با حضور كارشناسان متخصص و با مشاركت فعالان مدني و درسايه انتشار شفاف اطلاعات است كه ميتواند داده شود نه آنگونه كه فرماندار كهنوج گفته: «نيروي انتظامي و سپاه هم با مردم جلسه داشتند و توضيح داده شد كه ارزيابي مجدد هم انجام شده و ايرادي براي فعاليت وجود ندارد.»
روزنامهنگار محيطزيست