نقش وابستگي نفتي اسراييل در راهبرد حمله به زيرساختهاي نفتي ايران و ملاحظات ناشي از اقدام متقابل تهران
موازنه آسيبپذيري انرژي و راهبرد نظامي
فرشيد فرحناكيان
درك راهبرد نظامي اسراييل نسبت به ايران، نيازمند فهم موقعيت ژئوانرژي اسراييل است. وابستگي اسراييل به واردات نفت و آسيبپذيرياش در برابر حمله به تاسيسات انرژي، در عين حال كه ممكن است اسراييل را به سمت تضعيف توان انرژي ايران سوق دهد، موجب ملاحظات بازدارنده در قبال اقدام متقابل ايران نيز ميشود. تنشهاي فزاينده ميان اسراييل و ايران در سالهاي اخير، امكان حملات هدفمند به زيرساختهاي نفتي و انرژي را به عنوان يكي از تهديدهاي جدي امنيت منطقهاي مطرح كرده است. با تمركز بر وابستگي نفتي اسراييل و آسيبپذيري زيرساختهاي انرژي آن كشور، ميتوان تحليل كرد كه چگونه اين عوامل بر تصميمگيريهاي راهبردي اسراييل براي حمله به تاسيسات نفتي ايران و ملاحظات ناشي از ترس اقدام متقابل ايران اثرگذار بودهاند. نتايج نشان ميدهد كه آسيبپذيري انرژي اسراييل در عين حال كه يك محرك براي كاهش توان اقتصادي ايران محسوب ميشود، عاملي بازدارنده براي حملات گسترده نيز است و منجر به تعادل شكننده امنيت انرژي در منطقه ميشود.
امنيت انرژي يكي از مولفههاي كليدي امنيت ملي و منطقهاي در خاورميانه است. در منازعه پيچيده اسراييل با ايران، زيرساختهاي نفت و گاز به عنوان اهداف استراتژيك و آسيبپذير، جايگاه ويژهاي يافتهاند. اسراييل به دليل عدم برخورداري از منابع نفتي بومي، شديدا وابسته به واردات نفت است و اين وابستگي، نگرانيهايي درباره امنيت تامين انرژي و آسيبپذيري زيرساختهاي حياتي اين كشور ايجاد كرده است. در مقابل، ايران به عنوان صادركننده بزرگ نفت، هدف حملات پيشدستانه اسراييل قرار ميگيرد.
اسراييل فاقد منابع نفتي قابل توجه است و بخش عمده نفت مورد نياز خود را از طريق واردات از مناطق آسياي غربي ازجمله جمهوري آذربايجان و كردستان عراق تامين ميكند. زيرساختهاي حياتي انرژي اسراييل شامل پالايشگاههاي حيفا و اشدود، ذخاير استراتژيك در صحراي نِگِب يا نِگِوْ (به عربي: نقب) و ميدانهاي گازي درياي مديترانه (تمار، لوياتان و كراش) هستند. اين تاسيسات به دليل موقعيت جغرافيايي و ظرفيت محدود دفاعي، در معرض تهديد حملات موشكي، پهپادي و سايبري قرار دارند. هر چند اسراييل در حوزه گاز طبيعي به خودكفايي رسيده؛ اما تاسيسات گاز در آبهاي كمعمق مديترانه به شدت در برابر حملات پهپادي و موشكي آسيبپذيرند.
حمله به زيرساختهاي نفتي ايران به عنوان راهبردي براي تضعيف توان اقتصادي و نظامي اين كشور توسط اسراييل مورد توجه قرار گرفته است. كاهش درآمدهاي نفتي ايران ميتواند جريان تامين مالي برنامههاي موشكي و هستهاي آن را مختل كند. همچنين، اين حملات ميتواند پيامدهاي گستردهاي در بازار جهاني انرژي ايجاد كرده و فشارهاي بينالمللي بر تهران را افزايش دهد.
ايران با داشتن ظرفيت حمله به تاسيسات نفتي و گازي اسراييل، موجب نگراني جدي تلآويو است. اسراييل از آن حمله درس گرفته كه حمله تركيبي موشك-پهپاد ميتواند زيرساختي بسيار محافظت شده را نيز به زانو درآورد. هرگونه حمله موفق به زيرساختهاي انرژي اسراييل ميتواند تاثيرات رواني و اقتصادي گستردهاي در بازار و امنيت انرژي منطقه ايجاد كند.
حمله اسراييل به انرژي ايران ميتواند به آغاز يك جنگ انرژي متقابل منجر شود كه در آن، هر دو كشور از طريق حمله به زيرساختهاي انرژي يكديگر، بر روند منازعه تاثير بگذارند. با توجه به وابستگي اسراييل به بازارهاي جهاني و خطوط دريايي انرژي، اين سناريو براي آن كشور بسيار پرهزينه خواهد بود. وابستگي انرژي و آسيبپذيري زيرساختها در هر دو كشور (موازنه آسيبپذيري انرژي) موجب ايجاد نوعي بازدارندگي متقابل شده است كه از يكسو مانع از حملات تمامعيار و از سوي ديگر خطر تشديد درگيريهاي محدود را افزايش ميدهد. پيشرفت سلاحهاي نقطهزن و جنگهاي تركيبي انرژيمحور ميتواند تعادل شكننده كنوني را به سمت بيثباتي بيشتر سوق دهد. وابستگي انرژي اسراييل و آسيبپذيري زيرساختهايش، بهصورت همزمان يك عامل تهديدزا (براي حمله به ايران) و يك عامل بازدارنده (در قبال اقدام متقابل ايران) عمل ميكند. اين دوگانگي، سبب ميشود كه محاسبات نظامي اسراييل درباره هدف قرار دادن انرژي ايران، با احتياط زياد و ارزيابي عميق پيامدهاي متقابل همراه باشد.
دكتراي حقوق نفت و گاز