• 1404 شنبه 7 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6075 -
  • 1404 دوشنبه 2 تير

روزي براي بازگشت

نازنين متين‌نيا

روز يازدهم، روز بازگشت است. تهراني‌هايي كه شهر را هفته پيش ترك كردند، حالا يا دارند برمي‌گردند يا به بازگشت فكر مي‌كنند. جاده‌هاي منتهي به پايتخت قفل شده و انگار روي ديگر زندگي آرام‌آرام در حال جان گرفتن است. با باز شدن اينترنت، شوخي‌هاي توييتري هم كمي بيشتر شده. اكانت‌هايي كه تا هفته پيش مكانيسم دفاعي شوخي و خنده را بسته بودند، دوباره برگشتند به روال سابق. طنز تلخ البته، جاري شده در فضاي مجازي. يك ‌نفر نوشته: «به تراپيستم زنگ زدم كه بپرسم چه مي‌شه و گفته من الان فال قهوه گرفتم و اوكي مي‌شه.» و يكي در جوابش كامنت گذاشته: «پس زنگ نزن، تو هم يه قهوه بخور فال بگير.» شوخي‌هايي از اين جنس در جريان است. انگار آدم‌ها از زير آب بالا آمده‌اند و دارند براي زندگي دست و پا مي‌زنند. اين ‌همه سال شوخي و خنده درباره هر موضوعي، مكانيسم دفاعي نشسته در فرهنگ ما بود و حالا وسط مهم‌ترين اتفاق زندگي ما ايراني‌ها، دوباره دارد جاي خودش را باز مي‌كند. من دلم را خوش مي‌كنم به اين بازگشت‌ها. به نشانه‌هايي از گذشته كه تمام شده، اما حس آشنايي غريبي دارد و قلبم را به زنده بودن گرم مي‌كند. چيزهاي ديگري هم هست كه در اين چند روز درگيري نديديم و حالا دوباره دارد خودش را نشان مي‌دهد. مثلا محسن بيات‌زنجاني كه سلطان كار خير توييتر است، همين ديروز توييت كرده كه جمعه‌اي كه حمله شروع شد، بيشترين آمار كار خير را داشته و آدم‌ها، براي كمك به حسابش پول ريخته‌اند. توي اين روزها، دست‌هاي يكديگر را محكم گرفتيم. آدم‌هايي كه در شهر ماندند، اعلام آمادگي براي كمك مي‌كردند، آدم‌هايي كه اينترنت داشتند واسطه خبررساني خانواده‌ها به يكديگر مي‌شدند، پزشكان از مشاوره‌هاي رايگان خبر مي‌دادند و …  ما، واقعا مردم عجيبي هستيم. همزمان با فرسايش روح و روان دسته‌جمعي، تكيه‌گاه مي‌شويم براي يكديگر و اين، شايد قشنگ‌ترين ويژگي فرهنگي ماست. چيزي كه معمولا خودمان درباره خودمان نمي‌بينيم و در اوج بحران، ناگهان از صندوقچه قلبمان بيرون مي‌آوريم و گنج بزرگ را شبيه يك الماس در دست مي‌گيريم. عجيب است ديگر. مثل همه ‌چيز زندگيمان، مثل سال‌هايي كه پشت ‌سر گذاشتيم و فقط خودمان از آن خبر داريم و سال‌هايي كه مي‌آيند و احتمالا باز هم، تنها پناه خودمان هستيم. در جهاني به اين وسعت و بزرگي، هيچ حساب و كتابي نيست و ما، ايراني‌هاي اين روزها، راهي جز بازگشت به خودمان نداريم. غريبيم و غريب نيستيم. حالا حواس‌ها را داديم به سرنوشت جمعي. بازگشتي هم اگر هست، به سمت زندگي است. به سمت بودن و ماندن و به اميد دوباره ساختن. كاري جز زندگي از دست ما برنمي‌آيد. شهرهاي خالي را دوباره بايد پر كنيم. دوباره برگرديم به روزگار و روزانه‌هاي زندگي. توقف زندگي، حتي وقتي پدافندها روشن است و موشك‌ها مي‌آيند، راه و رسم ما نيست. بازگشتيم به همان اصل اوليه بودن، شبيه پدرومادرهايمان در روزگار جنگ هشت ساله. زندگي مي‌كنيم و حالا در كنارش جنگ ادامه دارد يا تمام مي‌شود. فعلا روي ديگر زندگي برنده اين وحشت ده روزه شده. به خانه‌ها برمي‌گرديم و اميدواريم كه بگذرد كه مي‌گذرد، لابد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون