بيژن عبدالكريمي در گفتوگو با «اعتماد» از دفاع امر ملي در بطن بحرانها ميگويد
تهاجم توحش به تمدن
ايران آخرين سنگر مقاومت براي دفاع از حق كرامت انساني است
مهدي بيكاوغلي
منظومه ايران در تاريخ به چه سمت و سويي حركت ميكند؟ چند راه و چند مسير در برابر ايران قرار گرفته است؟ در مواجهه با يك چنين پرسشهايي كه اگزيستانس و وجود انسان ايراني را در چنين برههاي مخاطب قرار ميدهد، شايد راهنماييهاي هيچ چهرهاي به اندازه يك استاد فلسفه راهگشا نباشد. بيژن عبدالكريمي از جمله اساتيد فلسفهاي است كه عليرغم همه بيمهريها، اخراجها و دور شدن از دانشجويان و كلاسهايش همواره بر امر ملي در خصوص ايران تكيه داشته است. او معتقد است كه داشتن حاكميتي كژكاركرد در خاورميانه به مراتب از به وجود آمدن خلأ حاكميتي مطلوبتر است. همانطور كه چنگ انداختن به تاريخ و فرهنگ و تمدن درونزا در كشور از آويختن به نيهيليسم جامعه غربي اثرگذارتر است. گفتوگوي «اعتماد» با بيژن عبدالكريمي به بهانه رخدادهاي اخير فرصتي شد براي بررسي همه پيشبينيهاي قبلي كه او در خصوص تلاش غرب براي ويراني جامعه ايران مطرح ميساخت و به همين دليل متهم به ساخت و پاخت با حاكمان ايران و نان به نرخ روز خوردن ميشد. عبدالكريمي اما امروز نه تنها شمايل فرد پيروز به خود نميگيرد بلكه از جامعه روشنفكري، انديشمندان و استادان ایراني ميخواهد كه اتحاد رسوخناپذيري در امر ملي و حفاظت از حاكميت فراگير در كشور داشته باشند. او معتقد است امروز ايران در يكي از حساسترين بزنگاههاي تاريخي خود قرار گرفته و بر سر يك دوراهي مهم ايستاده است. تن دادن به بردگي غرب يا حفاظت از فرهنگ و تاريخ و تمدن ديرينه خود. عبدالكريمي جنگ امروز را نبرد توحش با مدنيت ارزيابي ميكند. او معتقداست غرب امروز متافيزيك پنهان خود را آشكار ساخته؛متافيزيكي كه مبتني بر آن هيچ غيري به رسميت شناخته نشده و به هيچ فرهنگ مجزايي حق حيات داده نميشود. تنها عاملي كه به زعم عبدالكريمي ميتواند ايران را از اين بحران و بزنگاه مهم خارج سازد، انسجام ملي و مشاركت عمومي است. فهمي كه هم ميان مردم و هم ميان روشنفكران و نخبگان بايد ايجاد شود تا با تكيه بر آن هم از تمامیت ارضي ايران و هم از فرهنگ و تمدن ايراني حفاظت شود.
بحران اخير كه پس از حمله اسراييل و امريكا در كشورمان ايجاد شده را از جنبههاي مختلف ميتوان ديد. شما از منظر فلسفي چه برداشتي از اين رخدادها داريد؟
مساله اين است كه امروز غرب تمام متافيزيك خود يعني «اراده معطوف به قدرت » را آشكار كرده است. در واقع غرب حاضر نيست وجود ديگري را به رسميت بشناسد و خواستار يك نظام بردهداري جهاني است. اين ساختار آماده نيست كه ملتي آزاد را بپذيرد كه حاضر نيست به نظم موجود تن دهد. هر حركت، هر نهضت و هر قوم و كشوري كه بخواهد از كرامت انساني خود دفاع كرده و به اين نظام سلطه تن ندهد، به شديدترين وجه مجازات ميشود. اين نيهيليسم به جايي رسيده كه گويي حقيقتي وجود ندارد، حقيقت يك امر توليدي است و اين قدرتها هستند كه حقيقت را مانند توليدات يك كارخانه توليد ميكنند. لذا كلمات تهي و عبارات بيمعنا شدهاند. ميگويند ميخواهيم ملت ايران را آزاد سازيم، اما ملت ما را ميكشند! ميگويند ميخواهيم ايران به عظمت اساطيري خود بازگردد بعد ايران را ويران كرده و زيرساختها را ميزنند. ادعا ميكنند ميخواهند براي ملت ايران دموكراسي بياورند، بدترين شيوهها را براي سركوب و كشتار و ارعاب به كار ميبرند! به سهولت در سطح جهاني دروغ ميگويند، فريب ميدهند. در واقع تمام اصول، قواعد و پرنسيبهايي كه دل روشنفكران ما را ربوده و آنها را شيفته كرده بود در عالم واقع فرو ريخته و فاقد اعتبار شده است.نهادهايي چون سازمان ملل متحد، npt، منع گسترش سلاحهاي هستهاي، دادگاه بينالمللي لاهه، ارزشهاي دموكراتيك، حقوق بشر و...رنگ باختند.به نظرم پس از حادثه 7اكتبر همه اين واژگان و مفاهيم و نهادها معناي خود را از دست دادند.
چرا اينطور فكر ميكنيد؟ به هر حال دامنه وسيعي از كشورها ذيل همين ساختار امروز خود را ساماندهي كرده و مشكلي ندارند.
كافي است رخدادهاي ماههاي اخير را بررسي كنيد تا به صحت اين گزاره پي ببريد. ايران عضوي از npt است و تمام تلاش خود را صورت داده تا از مذاكرات هستهاي و مسير صلح خارج نشود. بعد كشوري مانند اسراييل كه عضو npt نيست، قرارداد منع گسترش سلاحهاي هستهاي را امضا نكرده و مشخص نيست چند كلاهك هستهاي دارد، ترور انجام ميدهد، قتلعام ميكند و... به كشوري كه عضو nptو امضاكننده معاهده منع گسترش سلاحهاي هستهاي است (و صراحتا اعلام كرده قصدي براي توليد سلاح هستهاي ندارد و ذيل نظارتهاي بازرسان آژانس انرژي اتمي قرار دارد) به ايران حمله ميكند. حيرتانگيز اينكه ايران متهم شده و از اسراييل حمايت ميشود! تمام پرنسيب و قواعد بازي زير پا گذاشته شده است. مانند اين است كه يك بازي فوتبالي در جريان باشد و چارچوب زمين بازي مانند اينكه كجا دروازه است، كجا خط كرنر است، قانون آفسايد و...چيست و چگونه بايد بازي كرد، كنار گذاشته و زمين بازي خراب شود! اين به آن معناست كه ديگر انجام بازي ممكن نيست. يعني توحش هجوم همهجانبهاي به مدنيت انجام داده. مدنيت با نهادها، چارچوبهاي اخلاق، حقوقي و سياسياش يك تمدن است. حتي نميتوان گفت كه قانون جنگل در جهان حاكم است، چراكه در جنگل هم حداقلهايي از چارچوبهاي اخلاقي حتي به صورت غريزي وجود دارد. اين شيوه تهاجم نوعي بربريت آشكار است. جنگ ايران و اسرييل جنگ دو كشور نيست. جنگ سياسي نيست و جنگ انسان و ناانسان و جنگ فرهنگ در برابر توحش و بيتمدني است. امروز غرب به سركردگي امريكا به نوعي توحش رسيده است . اين روند براي آينده بشريت بسيار خطرناك است. ايران امروز آخرين سنگر مقاومت براي دفاع از حق كرامت انساني است. بخشي از ملت ايران از معدود انسانهايي در كره خاكي هستند كه تلاش ميكنند به اين نظام بردگي تن ندهند.
اما هستند برخي ايرانيان كه از حمله اسراييل و امريكا به ايران ذوقزده شده و آن را نبرد اسراييل با جمهوري اسلامي و نه ايران تفسير ميكنند. درباره اين ديدگاه چه نظري داريد؟
بايد بگذريم از غربزدههاي غربپرستِ غربسالارِ بيوطنِ خودفروشِ وطنفروشي كه امروز در كنار قدرتهاي جهاني قرار گرفتهاند و از تهاجم به وطنشان شاد ميشوند. آنها اسير توهم هستند و نقش بيبديلي در شكلگيري مشكلات مردم ايران دارند. حرفهاي رضا پهلوي را گوش كنيد تا متوجه عمق اين توهم شويد. اين توهمات جنايت را شديدتر ميكند. اينها اين توهم را براي اسراييل و امريكا ايجاد كردهاند كه در مرحله تغيير رژيم هستيم. اسراييل با دادههاي اين دست افراد به ايران حمله كرده و امريكا تصور رژيم چنج را در مخيله خود پرورده است.
از منظر اجتماعي و فلسفي و هويتي آيا در مرحله گذار به دوران تازه سياسي قرار نداريم؟ كسي كه تلويزيونهاي ماهوارهاي را ببيند اين تصور را پيدا ميكند كه پايههاي سيستم شل شده . اما شما ميگوييد اينگونه نيست و توهم است.
اصلا شرايط اينگونه نيست و ما در مرحله تغيير رژيم نيستيم. به هيچوجه اين گونه نيست كه تودههاي وسيع خواهان سرنگوني حكومت باشند! اپوزيسيون خارج با اين توهماتي كه القا ميكند، فيتيله توپهاي دشمنان را روشن ميكند.
به عنوان يك استاد فلسفه در اين شرايط وظيفه ايرانيان را براي صيانت از تماميت ارضي، هويت و تاريخ و تمدن ايران چه ميدانيد؟
به نظرم دفاع از امر ملي و تكيه بر وحدت و انسجام ملي وظيفه تكتك ماست. به هر طريقي كه ميتوانيم بايد كمك كنيم. توجه كنيد من از جمهوري اسلامي دفاع نميكنم. من از state و امر ملي و قدرت ملي كشورم دفاع ميكنم. حتي اگر به جاي جمهوري اسلامي، شمر ذيالجوشن و يزيد ابن معاويه هم در راس بودند بيترديد در برابر غرب و امريكا و اسراييل از حكومت كشورم دفاع ميكردم. چه برسد كه امروز ارتش و سپاه و نيروهاي انتظامي كشور من، پاكترين نيروهاي مسلح در سراسر جهان هستند. دشمنان كاري كردند كه كشور ما كه اساسا مايل به ورود به جنگ نبود، ناچار به مواجهه با يك جنگ تحميلي شود.
اما برخي تحليلگران معتقدند در پس سياهيهاي ناشي از جنگ بارقههايي از اميد در جامعه مشاهده ميشود. بسياري از طيفهاي متكثر امروز در برابر امر ملي و تماميت ارضي كشور متحد شدهاند. اين اتحاد و يكصدايي را چطور ميتوان تحليل كرد؟
برخلاف تصوري كه متوهمين و بيوطنها داشتند و خود غرب هم داشت كه اين حمله باعث انشقاق اجتماعي و سياسي و نهايتا فروپاشي ايران شود، به نظرم يكي از پيامدهاي ناخواسته اين بود كه امر ملي و انسجام ملي بالا رفت. بسياري از روشنفكران و نخبگان ايراني اعلام كردهاند در كنار نيروهاي مسلح، نيروهاي دفاعي و حاكميت ملي ايستادهاند. حتي پيامهايي وجود داشت كه فردي كه 3بار توسط حاكميت از دانشگاه اخراج و راهي زندان شده با تمام وجود از حاكميت و نيروهاي مسلح كشور دفاع ميكند. تنها گلهاي كه ممكن است داشته باشم، اين است كه كمي دير اين شناخت شكل گرفت. همين الان هم گونههاي تكتك كساني كه از امر ملي دفاع ميكنند را ميبوسم و دستهاي آنان را ميفشارم. اما در گذشته توجه به امر ملي هسته مركزي گفتمان روشنفكري نبود و لازم است در آينده از اين شرايط درس گرفته شود. من در زمره كساني بودم كه اين شرايط را پيشبيني ميكردم. فرياد ميزدم كه اين شكاف، آب به آسياب دشمن ريختن است. آنچنان دموكرسي و ارزشهاي دموكراتيك و حقوق بشر و...دل روشنفكران غربزده ايراني را ربوده بود كه از امر ملي مغفول ماندند. تنها زماني كه دشمنان سيلي بر گونههاي ملت زدند، برخي از خواب غفلت بيدار شدند. اين شأن نخبه و روشنفكر نيست كه به دنبال حوادث بدود. نخبه كسي است كه پيش از وقوع سيل بايد آمدن آن را پيشبيني كند. اين پيشبيني بود كه من چند سالي است با تكيه بر گفتمان وفاق فرياد ميزدم، اما به مزدور بودن حاكميت، جيرهخوار حكومت بودن، تغيير موضع دادن و... متهم ميشدم. اما امروز هم دير نيست. تمام نيروها به صورت روشن بايد از امر ملي و تثبيت حاكميت در ايران دفاع كنند. باز هم ميگويم من از صورت state در خاورميانه دفاع ميكنم نه يك حاكميت خاص. نبود حاكميت ملي در خاورميانه يك فاجعه بزرگ است.
شما برخي رفتارها در فضاي روشنفكري را نقد كرديد، اما روشن است كه با فروكش كردن اين بحران، نظام حكمراني كشور هم بايد اصلاحاتي را در دستور كار قرار دهد تا شكافي ميات ملت-دولت ايجاد نشود؟
فكر ميكنم امروز جاي طرح اين سوال نيست. تمام حواس همه ما بايد در راستاي دفاع از حاكميت ملي باشد. اما بيترديد حوادث اخير هم براي نخبگان و روشنفكران، مردم و حاكميت دستاوردهاي بزرگي داشته است. حتي در همين شرايط هم سيگنالهايي (حتي محدود) از اصلاح در حاكميت ديده ميشود. مثلا امروز پس از زدن اوين، مسوولان قضايي با خانوادههاي زندانيان سياسي تماس گرفتند و به آنها آرامش دادند. اين نوع حركتها قشنگ است هرچند خام و محدود است. البته اين مشكلات ممكن است همگي دلايل سياسي نداشته باشند. ممكن است بخشي از دلايل هم به دليل عقبماندگي بروكراتيك باشد. يعني اينگونه نيست كه حاكميت بخواهد مردم را اذيت كند و در برابر تحول مقاومت ميكند، بلكه تودههاي وسيع تربيت ناشده در بدنه حاكميت و بروكراسي فرسوده اجازه تحولات را نميدهند. اينرسي منفي فقط به حاكميت مرتبط نيست، بلكه يك مقوله اجتماعي هم است. مثالي براي شما ميزنم تا موضوع روشنتر شود. حبيب احمدزاده از دوستان من و از بچههاي جبهه و جنگ فيلم ضد تحريمي تحت عنوان خون طلايي آمنه را ساخته بود. براي نمايش اين فيلم در دانشگاهها، بدنه بروكراتيك به اندازهاي محافظهكاري به خرج داد كه اين فيلم پخش نشد! فيلم پخش نشد تا مديري صندلياش را از دست ندهد. ميخواهم بگويم بخشي از مشكلات اجتماعي است و اينگونه نيست كه حاكميت به نيروهاي خود بگويد اين فيلم را نمايش ندهيد. افرادي كه در راس مسووليتها قرار دارند، تربيت نشدهاند و بيشتر به پست و منافع خود فكر ميكنند تا منافع ملي! بهرغم اينكه تودههاي وسيع مردمي خواهان تحولند، در بطن جامعه اينرسي در برابر تحول وجود دارد. دهههاست كه ما فراموش كردهايم بايد روي اخلاق و فرهنگ و تمدن كار كنيم. سياست چنان به همه شوون و بخشهاي كشورمان مسلط شده كه فراموش كردهايم چيزي به نام اخلاق و فرهنگ و هويت ايراني را بايد در پيكره جامعه و تكتك افراد دميد. يكي از دستوركارهاي مهم همه بخشهاي آموزشي، فرهنگي، رسانهاي، حاكميتي و... همين اصلاح كژكاركرديهاي موجود است. اما سرانجام اين روزگار هم سپري ميشود و ابرهاي تيره كنار ميروند. نور دوباره از سر و كول اين سرزمين بالا ميرود و ايراني جماعت بر بلنداي هويت و تاريخ و تمدن خود ميايستد.