• 1404 سه‌شنبه 17 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6076 -
  • 1404 سه‌شنبه 3 تير

درنگي بر رمان «در جبهه غرب خبري نيست» اثر اريش ماريا رمارك

صداي شكست‌خوردگان جنگ اول

ترجمه: فاطمه رحماني

 «در جبهه غرب خبري نيست» اثر اريش ماريا رمارك تنها يك رمان نيست، بلكه بناي عظيمي است از ويراني‌هاي جسمي و رواني جنگ صنعتي مدرن. اين كتاب كه در سال ۱۹۲۹ منتشر شد، از چارچوب تاريخي خود فراتر رفت و به يكي از قوي‌ترين و ماندگارترين بيانيه‌هاي ضدجنگ در ادبيات جهان تبديل شد. رمارك در اين اثر، صداي نسلي شكست‌خورده را ثبت مي‌كند كه در سنگرهاي جنگ جهاني اول  زجر كشيدند. 

صحنه‌پردازي: سلاخ‌خانه
سنگرها رمان، خواننده را مستقيما به دل واقعيت هولناك جبهه غرب مي‌برد؛ جايي كه راوي داستان، پاول بويمر، سرباز جوان آلماني كه به تازگي مدرسه را ترك كرده، روايتگر اين كابوس است. رمارك به جاي پرداختن به استراتژي‌هاي نظامي يا شور ملي‌گرايانه، بر وحشت‌هاي روزمره و ملموس جنگ تمركز مي‌كند. صحنه‌هاي رمان در فضايي تاريك و پر از گل، موش، اجساد متلاشي شده، انفجارهاي بي‌امان، سيم‌خاردار، گازهاي سمي و بوي هميشگي مرگ  مي‌گذرد.
سنگرها نه خطوط دفاعي، بلكه گورهاي دسته‌جمعي هستند؛ زندان‌هايي از گند و ترس كه انسان‌ها را به غريزه‌هاي ابتدايي‌شان تقليل مي‌دهند. توصيفات رمارك چنان زنده و حسي هستند كه خواننده را وادار مي‌كنند تا با واقعيت فيزيكي و تحقيرآميز جنگ روبه‌رو شود: گرسنگي، سرما، شپش، زخم‌ها و فريادهاي سربازان. 
نسل گمشده: پاول بويمر و همرزمانش پاول و دوستانش - مولر، كروپ، لير، كمريخ و ديگران- هسته تراژدي رمان را تشكيل مي‌دهند. آنها سربازان حرفه‌اي يا كهنه‌سربازان جنگ‌ديده نيستند،  بلكه نوجواناني هستند كه با شعارهاي ميهن‌پرستانه افرادي مثل معلم‌شان، كانتورك به جنگ كشانده شده‌اند. سفر آنها، سفر سريع و بيرحمانه از ميان رفتن توهمات است. مفاهيمي مثل «وطن»، «افتخار» و «وظيفه» در برابر آتش بي‌رحم مسلسل‌ها و انفجارهاي بي‌هدف توپخانه رنگ مي‌بازند. تحصيلات، روياهايشان براي آينده - دانشجو، كشاورز يا موزيسين شدن- در گل‌هاي فلاندرز كاملا بي‌معنا مي‌شود. رابطه دوستانه آنها، كه از رنج مشترك و نياز مطلق به تكيه‌گاه يكديگر براي بقا شكل گرفته، تنها تسلي و آخرين نشانه انسانيت باقي‌مانده‌شان است. اين پيوند ميان سربازان - كه فراتر از طبقه اجتماعي و پيشينه فردي مي‌رود- تنها ويژگي مثبت جنگ تصوير مي‌شود، اما به طرز غم‌انگيزي شكننده است و مدام زير چرخ‌هاي ماشين مرگ له مي‌شود. مرگ هر يك از دوستان -كمريخ با پاي قطع‌شده در حال جان كندن، كاتچينسكي (كات) مقاوم كه نهايتا بر اثر تركش خمپاره مي‌ميرد- فقط يك حادثه در داستان نيست، بلكه نشانه‌اي از نابودي تدريجي روح پاول و قطع ارتباطش با دنيايي است كه زماني مي‌شناخت. درون‌مايه‌ها: ازخودبيگانگي، فروپاشي توهمات و شكاف ميان جبهه و خانه از خودبيگانگي: جنگ، مردان را از فرديت و انسانيت‌شان تهي مي‌كند. آنها به «حيوانات انساني» تبديل مي‌شوند كه تنها به غذا، خواب و فرار از مرگ فكر مي‌كنند. دشمنان («دشمن») بي‌چهره مي‌شوند، اما سربازان خودشان هم توسط ماشين نظامي، به عنوان منابع قابل مصرف ديده مي‌شوند. صحنه هولناك گير افتادن پاول در يك گودال انفجار كنار سرباز فرانسوي كه او را با چاقو زده و مجبور است به صداي جان كندنش گوش بدهد - و سپس پشيماني عميقش وقتي عكس خانواده آن مرد را مي‌بيند - محكوميتي تند و تيز از اين روند است. او مي‌فهمد كه دشمن فقط يك جوان ديگر است، به همان اندازه ترسيده و انسانی مثل خودش. فروپاشي توهمات: رمان به دقت مرگ آرمان‌گرايي جواني را ثبت مي‌كند. چهره‌هاي اقتدار - معلمان، والدين، سياستمداران- كه آنها را به جنگ فرستادند، يا ساده‌لوح‌اند يا رياكار. سربازان احساس بيگانگي عميقي با دنياي غيرنظامي دارند، دنيايي كه نمي‌تواند تجربيات آنها را درك كند. مرخصي كوتاه و آزاردهنده پاول به خانه، اين شكاف غيرقابل عبور را به‌شدت نمايان مي‌كند. غيرنظاميان از پيروزي و استراتژي حرف مي‌زنند؛ پاول فقط به دوستان در حال مرگش و پوچي همه‌چيز فكر مي‌كند. بي‌معنايي و قرباني‌دادن: رمارك بي‌امان جنگ را كاملا بي‌معنا تصوير مي‌كند. دستاوردها با مترهاي گلِ پر از چاله‌هاي انفجار سنجيده مي‌شود، بهايي كه با اقيانوس‌هاي خون پرداخت مي‌شود. قرباني شدن يك نسل كامل 
- جان‌شان، سلامت روان‌شان، پتانسيل‌شان- به عنوان يك اتلاف غيرقابل بخشش نمايش داده  مي‌شود.
عنوان معروف و تلخ رمان -كه از يك گزارش نظامي در روز مرگ پاول گرفته شده- بر شكاف عميق ميان گزارش‌هاي خشك و رسمي و هزينه انساني هولناك جنگ تاكيد مي‌كند. نابودي يك نسل: اين رمان، مرثيه‌اي است براي جواناني كه زندگي‌شان براي هميشه نابود يا كوتاه شد. پاول تأمل مي‌كند كه حتي اگر زنده بمانند، آنها «براي هر چيزي نابود شده‌اند.» چيزهايي ديده‌اند و كرده‌اند كه بازگشت به جامعه صلح‌آميز را غيرممكن مي‌سازد. آنها «نسل گمشده» هستند- پير شده در جواني، زخم‌خورده روحي، با بار نامريي رنجي كه براي كساني كه در خانه مانده‌اند،  غيرقابل درك است. سبك ادبي و تاثير نثر رمارك مستقيم، خشن و به ‌شدت تاثيرگذار است. او از زبان پرطمطراق پرهيز مي‌كند و در عوض، لحني واقع‌گرايانه را انتخاب مي‌كند كه وحشت‌هاي توصيف‌شده را حتي قوي‌تر مي‌كند. روايت به صورت اپيزوديك است، كه زندگي غيرقابل پيش‌بيني در جبهه را نشان مي‌دهد. او از جزييات حسي زنده 
-صداي اسب‌هاي زخمي، مزه مرباي شلغم،  لب‌هاي آبي قربانيان گاز- براي ايجاد فضايي پر از ترس و نااميدي استفاده مي‌كند.  هسته عاطفي داستان، روايت اول‌شخص پاول است، گفت‌وگوي دروني‌اش پر از تأملات جانسوز، طعنه‌هاي تلخ و اندوهي ژرف. تاثير اين رمان انفجاري و فوري بود. به يك پرفروش بين‌المللي تبديل شد و به ده‌ها زبان ترجمه گرديد. براي كهنه‌سربازان، تاييدي ديرهنگام بر تجربيات غيرقابل بيان‌شان بود. براي غيرنظاميان، افشاي شوكه‌كننده واقعيت جنگ بود.اما همچنين خشم شديد ملي‌گرايان و نازي‌هاي آلمان را برانگيخت، كه آن را خيانت به ميهن خواندند. اين كتاب در سال ۱۹۳۳ توسط نازي‌ها در آتش سوزانده شد و رمارك تابعيت آلماني‌اش را از دست داد. ميراث جاودان «در جبهه غرب خبري نيست» حتي پس از نزديك به يك قرن، به ‌شدت مرتبط باقي مانده است. تصوير آن از ضربه رواني جنگ (كه امروز به عنوان PTSD مي‌شناسيم)  بي‌زمان است. 
پيام آن درباره خطر فريبنده ملي‌گرايي،  شكاف ميان جنگ‌افروزان و جنگ‌جويان، و رنج جهاني سربازان عادي در تمام جنگ‌ها و نسل‌ها طنين‌انداز است. اين رمان نه فقط داستاني درباره جنگ، بلكه تجربه‌اي حس‌شده از پوچي انسان‌زداي جنگ است؛ التماسي جاودانه براي همدردي و هشداري شديد عليه نيروهايي كه ملت‌ها را وادار مي‌كنند جوانان‌شان را بر سر بت ايدئولوژي و جاه‌طلبي قرباني كنند. 
جمله پاياني معروف و فراموش‌نشدني پاول - «او در اكتبر ۱۹۱۸ افتاد، در روزي كه در تمام جبهه چنان آرام و ساكت بود كه گزارش ارتش به اين جمله واحد محدود شد: در جبهه غرب خبري نيست.» هنوز هم يكي از تكان‌دهنده‌ترين و به ياد ماندني‌ترين پايان‌بندي‌هاي ادبيات جهان است. سنگ ‌قبري سرد براي ميليون‌ها انسان.

منابع: 
Eksteins,Modris. “All Quiet on the Western Front and the Fate of a
War. “ Journal of Contemporary History 15.2 (1980): 345-366.
Tighe, Joseph A. “Remarque’s All
Quiet on the Western Front and the Fate of a Generation. “ War,Literature & the Arts 10.1 (1998): 1-10.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون