بررسي سانسور در سينماي ايران در گفتوگو با حجتالله ايوبي رييس سابق سازمان سينمايي
تصميمات سينما بايد در يك مرجع گرفته شود
تينا جلالي
يكي از مهمترين خصوصيات سينماي ايران در دولت جديد اين است كه به لحاظ مديريتي دوران جديدي را سپري ميكند و با آمدن نسل جديد و جوان يك پوستاندازي در بدنه آن صورت گرفته است، اما مهمترين مشكل سينماي ايران در حال حاضر اين است كه عدهاي مانع فعاليت اثربخش مديران سينما ميشوند.
آيا صرف انتخاب مديران جوان و آگاه و بادانش براي رياست بر سينما به تنهايي كافي است؟ يا بايد تفكر حاكم بر سينما هم دچار تغيير و تحولاتي شود و به تيم جديد اجازه ورود به مباحث خلاقانه داده شود و دستشان را در تصميمگيريها باز بگذارند؟ چرا نهادهاي متعدد با رفتارهاي تند، با سانسور و مميزيهاي بيهوده، دست از سر سينما بر نميدارند و در تصميمسازي و تصميمگيري براي سينماي كشور مدام دخالت ميكنند و براي سينماگران بحران ايجاد ميكنند؟
نمونه بارز آن اكران فيلم پير پسر است كه اين فيلم قانوني و براساس مجوز، در سينماهاي ايران نمايش داده شده اما متاسفانه در روزهاي اخير عدهاي با تندروي با نمايش اين فيلم مخالفت دارند؟ چرا و به چه دليلي اين افراد به خود اجازه دخالت در امور سينما را ميدهند، موضوع اين گفتوگوي ماست.
با حجتالله ايوبي از مديران سابق سينما گفتوگويي داشتيم و نظرش را درباره مميزي و سانسور و مشكلات سينماي حال حاضر جويا شديم كه پيش روي شماست:
جناب ايوبي! كشورمان در ماه اخير، اتفاقات تلخي را به واسطه حمله رژيم صهيوني تجربه كرد، با وجودي كه در حال حاضر فضاي آرام بر كشور حاكم شده اما نگرانيها برطرف نشده. باتوجه به اينكه شما آشنا به مباحث بينالمللي هستيد و پيش از اين هم جنگ ايران و عراق را درك كرديد تحليلتان از اين اتفاقات چيست؟
در چند دهه گذشته كمتر پيش آمده بود كه كشور تا اين اندازه در معرض يك تهديد تمامعيار نظامي قرار بگيرد. حملهاي كه از سوي رژيم صهيونيستي صورت گرفت، نقطه عطفي در مواجهه مستقيم آنها با اراده ملي و ظرفيت بازدارندگي ايران بود. رژيم صهيوني سالهاست امنيت منطقه و اين بار ايران را با حمايت قدرتهاي جهاني به چالش كشيده، آنهم با چراغ سبز و مداخله مستقيم ايالاتمتحده. با اين حال، ايران نهتنها از اين چالش سربلند بيرون آمد، بلكه نشان داد ظرفيتهاي ملياش در كنار هم ميتوانند بازدارندگی واقعي در برابر چنين تهديدهايي باشند.
واقعيت اين است كه اگر آنها احتمال ميدادند اين عمليات گسترده ممكن است بينتيجه بماند يا منجر به انسجام بيشتر مردم ايران شود، دست به چنين كاري نميزدند. اما شواهد نشان داد كه مردم فراتر از پيشبيني تحليلگران داخلي و خارجي، بلوغي از خود نشان دادند كه فراتر از انتظار بود. آنچه رخ داد فقط يك پاسخ نظامي نبود، يك رفتار اجتماعي بود. مردم با آرامش، نجابت و يك حس مسووليتپذيري تاريخي واكنش نشان دادند و اين موضوع شايد از هر قدرت سخت و بازدارندهاي موثرتر بود.
آنها فهميدند كه مسائل خانه را بايد درون خانه حل كرد و در كنار آن، قدرت دفاعي كشور هم نقشي كليدي داشت؛ نه فقط به عنوان يك ابزار بازدارنده، بلكه به عنوان نماد خلاقيت و توانمندي بومي.
اگرچه خسارتهاي فراواني وارد شد، اما به همان اندازه، انسجام و نزديكي دلها بيشتر شد. شكافهايي كه بين دولت و ملت وجود داشت، دستكم در اين مقطع جنگ 12 روزه كمرنگتر شد. اين رويداد ميتواند نقطه عطفي باشد؛ اگر آن را درست تحليل و مديريت كنيم. آيا اين پايان ماجراست؟ قطعا نه؛ نه قراردادي بسته شده، نه توافقي رسمي در كار است و صرفا آتش متوقف شده. ما در وضعيت «نه جنگ، نه صلح» قرار داريم.
اما آنچه فعلا روشن شده، اين است كه ظرفيت قدرت نرم و سخت ايران در كنار هم ميتواند نقشههاي دشمن را بياثر كند.
دلاوريهاي ارتش و سپاه سرافراز ما و قدرت شگفت موشكهاي ايراني معادلات دشمن صهيونيستي را كلا بههم ريخته و پيروزي بزرگي را نصيب جبهه مقاومت كرده. اما حالا بايد براي سناريوهاي بعدي با درايت، با وحدت و با حفظ عقلانيت آماده باشيم.
نكته مهمي كه جنگ ۱۲ روزه براي كشور داشت همبستگي ملي بود كه بسياري از طيفها و تفكرها را براي ايران كنار هم قرار داد و خب سينما و سينماگران هم از اين قاعده مستثني نبودند و بیشتر آنها كنار ايران و مردم ايران ايستادند، نكته قابل اهميت اين است كه آيا نبايد از اين همبستگي مراقبت كرد؟
مهمترين اتفاق را اين ميدانم كه براي همه روشن شد، كسي كه از امروز نداند دوست و دشمن چه كساني هستند يا خودشان را به خواب زدهاند يا اينكه در خواب عميقي هستند و نميتوان آنها را بيدار كرد، والا همه مردم به چشم ديدند كه چه كساني دوست هستند و چه كساني دشمن هستند. مردم متوجه شدند منتقدان دلسوز دشمن نيستند؛ منتقدان دلسوز كساني هستند كه با همه وجودشان به ميدان آمدند و جان خودشان را به خطر انداختند. آنها كساني بودند كه ميخواستند با نقد سازنده كشور را به مسير سازنده برگردانند تا جلوي اشتباهات بزرگ را گرفته شود، مردم متوجه شدند كساني كه گاهي مواضع تند و انتقاداتي داشتند وقتي پاي كشور به ميان آمد گذشته را فراموش كردند و پاي ايران ايستادند. چنين اتفاقي فقط در يك كشور تاريخي و متمدن ميافتد، براي همين است كه ميگويم تاريخ را نميتوان خريد، هزاران هزار ديوان شعر ادبيات و عرفان و حديث كه در جامعه جريان دارد در اين روزهاي سخت خودش را نشان داد. همه جهان رفتار محترم و متمدنانه مردم را ديدند، هيچ فروشگاهي خالي نشد هيچ كسي بيشتر از نياز خود خريد نکرد و همه رعايت ميكردند. براي اينكه عشقشان را به وطن نشان بدهند. فكر ميكنم همه بايد متوجه شده باشند نابخرداني كه در لباس دوست هستند آنها دشمنهايي هستند كه در لباس دوست هستند با تندروي و تحليلهاي غلط و قرار دادن بخشهاي مختلف كشور در برابر هم و با ايجاد تنفر در بخشهاي مختلف جامعه، آنها خدمت نكردند بلكه به كشور خيانت كردند؛ اميدوارم دست اين نادانان كه باعث شكاف در ميان مردم كشور ميشوند، كوتاه شود و در رفتارشان تجديد نظر كنند.
جناب ايوبي! در مديريت گذشته فاصله شديدي بين سينماگران و حاكميت به وجود آمده بود و اغلب ادبيات به كار برده براي سينماگران تهديدآميز بود. اما سازمان سينمايي با مديريت دكتر فريدزاده از سال گذشته براي تغيير و تحولات تلاشهاي زيادي كرده و انصافا هم تا حدودي در رفع اين شكاف موفق بود ولي خب براي دلگرمي و جلب اطمينان سينماگران مسير طولاني است. شما چه نظري داريد؟
احساس ميكنم به لحاظ مديريت سينماي ايران وارد دوران جديدي شدهايم، چراكه آمدن نسل جديد و جوان يك پوستاندازي براي نوع مديريت سينماي ايران تلقي ميشود. سالهاي سال است جمع محدود و معدودي از مديران سينما با سابقه بسيار خوب و زحمتكش بخشهاي مختلف سينما را اداره ميكنند من هم جزوشان هستم؛ اما نسل جديد كه آمدند بسيار ايدههاي نو دارند و فرهيخته هم هستند؛ آقاي فريدزاده علاوه بر دانش و تجربه فرهيختگي در ايشان و تيمشان، خب اين موضوع بسيار اتفاق خوبي است و اميدواريم اهالي سينما هم براي موفقيتشان كمك كنند. به هر حال رابطه بين دولت و سينما و دولت و هنر در دورههاي مختلف دچار بحرانهاي زيادي شد. در چند دوره شكاف عميقي بين دولت و سينماگران و سازمان سينمايي و بخشهاي دولت به وجود آمد كه بسيار به اين رابطه ضربه زد و اين نه مطلوب است و نه دستاوردي براي كشور دارد.
اميدوارم همه مديران سابق و اسبق به جوانترهايي كه در اين دوره به آنها ميدان بيشتري داده شده، كمك كنند. آقاي وزير فرهنگ در بخشهاي مختلف به نسل جوان فرصت تازهاي براي مديريت كلان دادند كه اين بسيار قابل ستايش است. به هر حال نبود اعتماد و شكاف بين مديريتهاي مختلف و سينماگران كار را كمي سخت كرده ولي اميدواريم به سمت همدلي و يگانگي پيش برويم.
اما نكته مهمتر وجود نهادهاي متعدد در اداره سينماي كشور، در تصميمسازي و تصميمگيري براي سينماي كشور بحران بزرگي ايجاد كرده و همين موضوع روابط سينماگران با دولتمردان را پيچيده كرده...
معتقدم امروز براي «سينماگر بودن» بايد وارد بازي پيچيده شد، سينماگران بايد با دستگاههاي مختلف كه با هم ادبيات متفاوت و خواستههای متناقض دارند، مذاكره كنند و اين باعث ميشود كارگردانان، تهيهكنندگان، نويسندگان و بازيگران سينما بين اين دستگاهها بچرخند تا مسائلشان را حل كنند؛ بنابراين امروز «سينماگر بودن» خود يك بازي پيچيده و بازيگري پيچيده است كه من چنين چيزي را در هيچ جاي جهان سراغ ندارم. براي اينكه در كشورهاي ديگر دليلي ندارند اينقدر كار هنرمندان را پيچيده كنند. اين بازيهاي پيچيده خودش معضل بزرگي است كه اميدوارم بدنه نظام جمهوري اسلامي ايران به جايي اعتماد كند و بگويند اينجا تنها مرجع درباره تصميمگيري درباره سينماست و تمام اتفاقات سينما در آنجا رتق و فتق شود.
بارها وزير فرهنگ، آقاي صالحي در صحبتهايشان گفتند كه نهاد تصميمگيرنده وزارت فرهنگ است اما انگار گوش شنوايي وجود ندارد و دلواپسان دست از دخالتهاي خود بر نميدارند. نمونه متأخر تندروي را درباره اكران فيلم «پيرپسر» و ادبيات زشتي كه به كار برده شد، ديديم.
متاسفانه ما در حال حاضر چندين نهاد مختلف داريم كه به شيوههاي مختلف دستي در سينما دارند، اين به نظر من همافزايي نيست و كمي عملكرد هم را خنثي ميكنند و باعث مشكل ميشوند. همه مديراني كه وارد وزارت فرهنگ ميشوند اين مساله را درك ميكنند اما نكته مهم اين است كه خلاصه به نهادي بايد اعتماد كنيم و آن را به عنوان مرجع بپذيريم. وزارت فرهنگ تقريبا در كمتر دورهاي مرجعيتش مورد قبول بوده به همين دليل روالهاي عادي و قانوني كه در وزارت فرهنگ پيشبيني شده و همه مراحل آن طبق قانون انجام ميشود در نهايت بايد قانوني براي هنرمندان رقم بخورد، اما نميخورد. من كار به فيلم يا مورد خاصی ندارم؛ من از جهت مديريت فرهنگي نگاه ميكنم. چنين چيزي كار را دشوار ميكند، چراكه در كنار وزارت فرهنگ، دستگاهها و نهادهاي همعرض و گاهي بيشتر از وزارت فرهنگ براي خودشان مشروعيت قائلند؛ به عنوان نمونه سازمان تبليغات اسلامي و حوزه هنري.
وزارت فرهنگ در ايران طبق قانون بايد به عنوان مرجع باشد اما من ميدانم نهادهاي ديگري كه در حوزه فرهنگ كار ميكنند خودشان را مشروعتر و مرجع اصلي ميدانند. وزارت فرهنگ ما از زمان تاسيس تا به اكنون با بحران مشروعيت مواجه بوده و اين بحران مشروعيت كار را دشوار ميكند. براي همين است كه در بخش مختلف سازمان سينمايي و بخش هنري براي اينكه كارشان پيش برود بايد با نهادهاي ديگر هم هماهنگ كنند و اين تعدد مرجعيت، انرژيها را تلف ميكند؛ كار را سخت ميكند و كار هنرمندان را هم سخت ميكند. وقتي هنرمند در راهروهاي سازمان سينمايي يا وزارت ارشاد ميخواهد كار قانوني كند و قانوني كارش را پيش ببرد، مجوز ميگيرد اما متاسفانه بعد از مجوز مطمئن نيست بتواند كارش را توليد كند. اين به هر حال بايد راهي برايش پيدا كرد تا هم هنرمندان انرژيشان تلف نشود و هم دستگاههاي مختلف در جاي خودشان قرار بگيرند.
جناب ايوبي! ما آدمهاي يك ماه پيش نيستيم همانطور كه آدمهاي قبل ۱۴۰۱ نبوديم. از آنجايي كه سينما و جامعه دو عنصر بههم پيوسته هستند آيا نبايد سينما بازتاب واقعيات جامعه باشد؟
بله، ما آدمهاي سابق نيستيم و جامعه ما جامعه سابق نيست. بعد از اين جنگ يا مقاومت 12 روزه خيلي چيزها عوض شد، ولي يكي از چيزهايي كه قطعا بايد عوض شود نظام كنترل شديد بر رفتارهاست. از مدتي قبل ديديم كه اين نظام جواب نميدهد؛ كنترل بر رفتار شهروندان از حجاب گرفته تا مسائل ديگر جواب نميدهد. سينما هم به شدت دچار همين كنترل شديد از پروانه ساخت و پروانه نمايش تا كنترلهاي ديگر از اين دستگاه و دستگاه ديگر هست. به عقيده من معمولا دولت فكر ميكند آنطور كه خودش دلش ميخواهد ميتواند سينما را كنترل كند. تصور ميكنند از ساخت فيلم تا فيلمسازها و حتي سكانسهاي فيلم را ميتوان كنترل كرد اما الان با تكنولوژي و توسعه ابزار فيلم و بينيازي كه فيلمساز به بودجه فيلم و حضور در جشنوارهها دارند، حضور بخش خصوصي، رونق سالنهاي سينما و گيشه فيلمها و... ديگر ناف سينما از دولت به تدريج دارد بريده ميشود.
البته استارت در دهه 90 خورد و در دهه 90 بود كه ساخت سالنهاي سينما، ديجيتالي شدن سالنها، فشار براي فروش فيلمها، مقاومت در برابر مخالفان فيلمهاي بفروش، يواش يواش ارتباط مردم با سينما برقرار شد و مردم دست در جيب كردند و سينما را اداره كردند و اداره ميكنند. در روزگاري كه سينما با مردم ارتباط نداشت، مثل سينمای دهه شصت يا سينماي دهه هفتاد فيلم براي جشنوارهها و دولتمردان ساخته ميشد و آقايان استنباطشان اين بود كه به جاي سالي 100 فيلم، 20 فيلم ميسازيم و سرمان را بالا ميگيريم تا خيالمان راحت باشد. امروز ديگر اين امكان وجود ندارد اگر بخواهيم هم نميتوانيم، چراكه ديگر نه نگاتيوي هست و نه پزيتيوي هست و نه احتياج به لوازمي دارند كه از فارابي كرايه كنند. فيلمسازان همه كارها را خودشان انجام ميدهند؛ وقتي در عمل هنر نافش از دولت بريده شود و به مردم واگذار شود و مردم در مورد سينما تصميم بگيرند طبيعتا هرم وارونه شده است و به جاي اينكه سينماگران به نهادهاي دولتي بچسبند به مردم میچسبند. يعني فيلمهايي ميسازند كه مردم استقبال كنند و ببينند. اما نكتهاي كه وجود دارد اينجا حضور دولت خيلي متفاوت و اما بسيار لازم است...
چطور؟
اينجا حضور دولت براي كنترل نيست، حضور دولت براي ایجاد موازنه بين فيلمهاي گيشهاي و انديشهاي است. اگر دولت از فيلمهاي هنري، تجربي و مخاطب خاص حمايت نكند سينماي ما طعم و رنگ ايراني خود را از دست خواهد داد. ما ميشويم مثل كشورهايي كه سينما و سالن داريم، فيلمهاي بفروش ميسازيم كه من اصلا با آن مخالف نيستم اما ديگر چيزي به اسم سينماي ايراني نخواهيم داشت. در ايران سينما خواهيم داشت اما سينماي فرهنگي شاعرانه و تمدني را نخواهيم داشت؛ پس در اين زمان حضور دولت در سينما بسيار بايد هوشمندانه و دقيق و درست باشد تا سينماي فرهنگي و هنري و ايراني را از دست و بال سينماي تجاري دربياورد و حمايت و حفظ كند.
يكي از مهمترين مشكلات سينماي ايران از ديرباز زير سايه سانسور و مميزي است. در سالهاي اخير با تغيير فضاي جامعه اين مشكل بيشتر ديده ميشود. به نظر شما وقت آن نيست مميزي و سانسور كمتر شود؟ البته در همه جاي جهان سانسور و مميزي هست ولي در سينماي ايران بيشتر است.
در مورد مميزي و سانسور اين دعوايي است كه سالهاي سال است وجود دارد و خواهد داشت و به اين زودي تمام شدني نيست.
نكتهاي كه اهميت دارد اين است كه ديگر مميزي به معناي دهه شصت و همچون گذشته قابل اعمال نيست. الان مديومي وجود دارد به نام فضاي مجازي، شبكههاي نمايش خانگي كانالهاي يوتيوب و... هر كسي الان فيلمي بسازد جايي برايش پيدا ميكند و فيلمش را به نمايش در میآورد؛ بنابراين مميزي مثل گذشته ديگر معنا ندارد. در گذشته هر كسي ميخواست فيلمي را بسازد فارابي بايد پولش را ميداد اگر ميخواست در جشنوارههاي خارجي شركت كند از راه فارابي بود. همه كارها دست دولت بود و در آن زمان طبيعي هم بود ولي الان ديگر اين اتفاق شدني نيست؛ سينماگران ما مساله مميزي را ميپذيرند كمااينكه سالهاي سال است قبول كردهاند پروانه ساخت و پروانه نمايش بگيرند. اينكه پروانه ساخت نياز هست يا نه از نظر من نيازي نيست، اما پروانه نمايش خواهد بود، چراكه ممكن است بخشي از فيلم را خوششان نيايد و بايد حذف كنند. اين را سينماگران پذيرفتهاند اما سينماگران نظرشان اين است كه پروانه نمايش و امورات مربوط به آن را به سينماگران و كساني كه اهلش هستند، بسپاريد. معمولا در شوراي پروانه ساخت و نمايش كساني حضور دارند كه در عمرشان حاضر نيستند به سينما بروند، با سينما مخالف هستند و بد هستند و در عين حال بايد در مورد سينما نظر بدهند. اين مشكل سينماي ايران است كه بايد حل شود. اگر قرار است براي پروانه ساخت و نمايش كساني تصميم بگيرند بهتر است آدمهایی معتقد و معقول باشند و قطعا بدانيد مميزيهاي معقول از جانب سينماگران قابل قبول است. اينگونه نيست كه سينماگران ما بگويند ما هر چه دلمان ميخواهد بسازيم؛ فيلم ميسازند ولي پايبند اصول هم هستند به هر حال هر تحول فرهنگي هنري اتفاق بيفتد چارچوبها را بايد رعايت كرد. در كشورهاي اروپايي هم اگر فيلم عليه يهوديان ساخته شود، ميگويند يهوديستيزي در آن آمده و جلويش را ميگيرند. به هر حال همه كشورها منطقي دارند اما روش را بايد درست و عاقلانه و معتقد اصلاح كرد.
به نكته كاملا درستي اشاره كرديد؛ يكي از مشكلات سينماي ايران كه بارها در صحبتها و انتقادات سينماگران است اينكه از تفكرات قديمي و از افرادي در رياستها استفاده ميشود كه اهل سينما نيستند. چرا؟ نظر شما چيست؟
براي اينكه متاسفانه معمولا دولت يا حكومت (دولت حاضر منظور نيست) تصورش از مديريت سينما، كنترل سينماست. فكر ميكنند آدمهايي را بايد بياورند كه سينما و سينماگران را كنترل كنند و به قولي جريانسازي كنند. در اين روش كنترل با امر تخصصي سينما فرق ميكند؛ مديريت كنترلي را هر كسي ميتواند انجام بدهد كه در اين مورد سينماگران بخواهند و با آنها حرف بزنند و فيلمها را مميزي كنند، ولي اگر نظر ما به مديريت، مديريت توسعهاي باشد يعني كساني را به عنوان مدير انتخاب كنيم كه سينماي ايران را در جشنوارهها و جشنهاي جهاني شركت بدهيم، فيلم خوب ساخته شود و فيلمسازي تعريف درست پيدا كند و... در كنار تمام ضوابط و اصولي كه كشور دارد اگر اين موارد مدنظر باشد طبيعتا نميتوانيم به سراغ افراد غيرمتخصص برويم. نميتوانيم سراغ افراد غيركارشناس و كساني برویم كه مديريت علمي و هوشمند سينما را بلد نيستند. معتقدم برداشت ما از مديريت فرهنگي و سينما بايد تغيير كند. اگر اين برداشت درست شود به دنبال افراد متخصص خواهيم بود.
در اين شرايط بخشي از سينماگران به سمت سينماي زيرزميني ميروند و خب در آن سوي مرزها توجهها را به خود جلب ميكنند. به نظر شما وقتش نيست از اين پتانسيل و ظرفيت براي ايران استفاده كنيم؟
ببينيد بخش زيرزميني فقط در مورد سينما نيست؛ در مورد موسيقي هم هست و در مورد هنرهاي ديگر هم ميتواند اتفاق بيفتد. در مجموع من معتقدم كسي با پاي خودش زيرزمين نميرود. ما به دليل سياستهاي نادرستمان و به دليل نبود ارتباط و گفتمان مشترك و به دليل اينكه زبان هم را نميفهميم و مترجماني هم نداريم كه اين وسط حرفهاي هم را ترجمه كنند درنتيجه اين مديران هستند كه هنرمندان را سوق ميدهند به زيرزمين!
واقعا اگر با اهالي فرهنگ مناسبات و ارتباطات درست شود (نميخواهم بگويم هيچ كس) كمتر هنرمندي است كه حاضر بشود به زيرزمين برود و موسيقي و فيلمي توليد كند، چون با همه هنجارهای موجود در آن كشور زندگي میکند. همانطور كه كمتر كسي با پاي خودش از اين كشور مهاجرت ميكند. ما معمولا افراد را وادار ميكنيم كه از كشور بروند. البته درصدي هم هستند كه در هر شرايطی دوست دارند مهاجرت كنند و تجربه كنند و جهان ديگر را ببينند هيچ مانعي ندارد و خيلي هم خوب است، اما وقتي مهاجرت به اجبار باشد اين يعني ما پاي مهاجرت را باز كردهايم؛ ما هستيم كه پاي افراد را به زيرزمين ميكشانيم. اگر مديريتهاي ما عاقلانه باشد اين پديده كاهش پيدا ميكند. نميگويم از بين ميرود همان جوري كه در دوران مديريت من يك مورد هم فيلمي نداشتيم كه زيرزميني ساخته شود. فيلمها با مشكل مواجه ميشدند اما چيزي به نام فيلم زيرزميني در دوره مديريت من نبود براي اينكه احساس ميكنم رابطه معقول و درستي با اهالي سينما بوده كه البته اين رابطه خوب الان هم در حال شكل گرفتن است يا به وجود آمده است.
جناب ايوبي! در فهم و درايت شما در مديريت سينما هيچ شكي نيست. هنوز وقتي پاي صحبت سينماگران فرهيخته مينشينيم از دوران مديريت شما به نيكي ياد ميكنند اما نكتهاي كه درباره گسترش سينماي زيرزميني وجود دارد اين است كه زاييده شرايط است و دقيقا بعد از 1401 و بسته شدن فضا اين موج بيشتر شد.
سينما رابطه مستقيمي با فشار و سانسور و مميزيهاي غيرمعقول دارد. معتقدم سينماگران ما با مساله مميزي در حد قابل قبول كنار آمدند و پذيرفتند و 40 سال است در سينماي ايران كار ميكنند و پروانه نمايش را هم ميپذيرند، ولي وقتي مميزي به جايي ميرسد كه غيرقابل قبول ميشود تا جايي كه از درون حكومت و دولت هم كساني كه طرفدار مميزي هستند، متوجه اين مميزيها نميشوند كار سخت ميشود. يادم ميآيد در دوران مديريتم، فيلمها را به كمیسيون فرهنگي مجلس و به نمايندگان مجلس نشان ميداديم. از اين نمونه به فيلم قصههاي خانم بنياعتماد اشاره کنم كه يك اجماعي در مورد آن به وجود آمده بود كه ميگفتند اصلا غيرقابل نمايش است و غير قابل اصلاح است. من روزي اعضاي كمیسيون فرهنگي مجلس را دعوت كردم و فيلم را ديدند، بعد از تماشاي فيلم از من تشكر كردند كه فيلم را اصلاح و مميزي كرديم. من در جواب آنها چيزي نگفتم و فيلم را اكران كرديم و مشكلي پيش نيامد. درحالي كه تصور آنها اين بود كه فيلم را مميزي كرديم در صورتي كه اصلا مميزي نكرديم!
به اين نكته دقت كنيم كه وقتي سينما را به اينجا ميرسانيم افراد را به زيرپله و زيرزمين ميرسانيم. با شما موافقم، در سالهاي اخير فشارها بيشتر شد و رفتارها به گونهاي بود كه سينماگران به زيرزمين كوچ كردند اما اميدوارم در مديريت جديد با رفتار درست مديران دوباره سينماگران به جايگاه اصلي خود برگردند.