بزنگاه
اگر تو مرا اهلي كني زندگيام را چراغاني خواهي كرد. صداي پايي را خواهم شناخت كه با هر صداي پاي ديگري فرق دارد. صداي پاهاي ديگر مرا به سوراخم در زير زمين فراري ميدهد. اما مال تو مثل موسيقي از لانهام بيرونم خواهد كشيد و مخصوصا نگاه كن!گندمزارها را ميبيني آنجا؟ من نان نميخورم. گندم براي من بي فايده است. گندمزارها هيچ چيز را به ياد من نميآورند و اين يكي مخصوصا خيلي بد است! اما تو موهاي طلايي رنگي داري. پس معجزه ميشود اگر اهليام كني! .
شازده كوچولو- سنت اگزوپري
فلاشبك
نيكول: به نظر نميرسه اهل اينجا باشي
براندون: به نظر ميرسه اهل كجا باشم؟
نيكول: يه جاي... زيبا
پسرها گريه نميكنند- كيمبرلي پيرس