با مختصر وزش بادي
سيدعلي ميرفتاح / چيزي كه تعريف ميكنم ظاهرش خندهدار است اما باطنش تاسفبرانگيز است؛ حسابي هم تاسفبرانگيز است، بلكه گريهدار است. اگر اهل فيسبوك باشيد لابد اصل و فرع ماجرا را بهتر از من مطلعيد، اما اگر هم نيستيد مختصر و مفيد برايتان تعريف ميكنم. اسم نبرم بهتر است هر چند اهل بخيه مي دانند درباره چه كسي حرف مي زنم. او قبلا براي خودش كيا و بيايي داشت. بعد از دوره اصلاحات او از ايران رفت و در بيبيسي و يكي دو رسانه ديگر مشغول به كار شد. از پست رسمياش در اين رسانهها بيخبرم اما ظاهرا كارشناس مسائل ايران است و به مناسبت بعضي خبرهاي داخلي حرف ميزند و مطلب مينويسد و تحليل ميكند. آخرين نوشته او تحليلي است درمورد عملكرد تلويزيون و مقايسه آقايان ضرغامي و سرافراز. اين مطلب در سايت [...] با عكس بزرگي از نويسنده بارگذاري شده است. قاعده حرفهيي چنين است كه عكس نويسنده را كوچك كار كنند و براي متن عكسي از موضوع مورد بحث بگذارند. اينجا معقول بود كه عكس ضرغامي يا سرافراز را درشت كار كنند و عكس كوچكي از نويسنده را هم به متن الصاق كنند. اما يا دمدست عكس نداشتهاند يا بيمبالاتي كردهاند و... در رسانههاي فارسي زبان خارجي از اين بيمبالاتيها زياد ديده و شنيده ميشود و مثلا حاتميكيا را با علي حاتمي قاطي ميكنند يا برادران لاريجاني را جاي هم در عكس و خبر شريك ميكنند يا چيزها و اموري را به هم نسبت ميدهند كه با عقل عادي نميشود نسبتي بينشان برقرار كرد. خيلي از كاربران سايت [...] كه انگار در خلأ زندگي ميكنند عكس نويسنده مطلب را با سرافراز يكي گرفتهاند و حرصشان را سر او خالي كردهاند و از آنجايي كه تمايلات ضدانقلابي داشتهاند شروع كردهاند تحليل شخصيت سرافراز از روي عكسي كه متعلق به كارشناس مورد نظر بوده است. كامنتهاي زير عكس و خبر يكي دوتا و ده تا و بيست تا نيست كه جدي نگيريم و كريمانه از كنارش بگذريم، بلكه آنقدر زياد و توهينآميز و زشت و زننده است كه آدم از ميزان فراگيري اشتباه حيرت ميكند. يعني اگر نويسنده مطلب در جمع اين كاربران حاضر ميشد، بيترديد مجال نمي يافت بگويد من سرافراز نيستم. چيزي كه ميخواهم بگويم منحصر به ايرانيان خارج از كشور نيست (اگرچه اين وضعيت در آنها شديدتر و غليظتر است) و گاهي رفقاي خودمان را هم دربر ميگيرد. كافي است يكي سنگ اول را بيندازد و راه را براي بقيه باز كند، آن وقت بقيه بيذرهيي ترديد و تامل تخت گاز ميروند تا زودتر به ته خط برسند. بله؛ حق با شماست. اين همراهي با جمع و افتادن در تبهاي همگاني از اقتضائات دنياي جديد است و همچنان كه همه بيفكر و ذكر دنبال لباس و كفش و كلاه و مد سال راه ميافتند، دنبال اين چيزها هم ميافتند كه از يكي دفاع كنند يا يكي را دشمن شوند. بحث فقط منحصر به ضد انقلابها نيست كه نديده و نشناخته فحش ميدهند، بلكه از اين طرف هم خيليها دنبال جمع راه ميافتند و بيآنكه علمي داشته باشند قضاوت ميكنند. در خبرها چند وقت پيش عكسي ديدم كه توجهم را جلب كرد. عكس را سيو كردهام كه بعدا به مناسبتي دربارهاش چيزي بنويسم: در يكي از تجمعات خياباني در اعتراض به جهاد دانشگاهي - فكر كنم- مشهد، يك دختر چهار، پنج ساله و يك پسر شش، هفت ساله را تراكت دادهاند دستشان كه روبهروي جهاد بايستند و مخالفت خودشان را اعلام كنند. روي تراكت دختر نوشته «مشهد الرضا جاي مروجان همجنسبازي و اسلام امريكايي نيست» و روي تراكت پسر هم نوشته «آيا جهاد دانشگاهي بايد محل تئوريزه كردن سكولاريسم در جامعه باشد؟» چهره معصوم اين بچهها ديدني است و احتمالا پدرشان هم حواسش نبوده كه چه جملاتي دارد دست اين بچههاي بيخبر ميدهد. اينها كه بچهاند و حرجي بهشان نيست. آدم بزرگها هم همراه امواج راه ميافتند و به چپ و راست ميروند و الكي الكي يا فحش ميدهند يا درود ميفرستند. آيه صريح قرآن مجيد است كه «ولاتقف ماليس لك به علم، ان السمع والبصر و الفواد، كل اولئك كان عنه مسوولا». زيبنده يك آدم عاقل و بالغ نيست كه اختيار زبان و قلم و مغزش را نداشته باشد. به خصوص كه آبروي مردم و آينده كشور و اوضاع سياسي، مد و لباس و كفش و كلاه نيست كه خيلي به جايي بر نخورد.
فرمايش حضرت امير است كه مردم سه گروهند. عالم ربانياند، متعلم راه نجاتند و همج الرعاع. در دهخدا درباره اين گروه سوم نوشته است: «كساني كه با مختصر وزش بادي تكان ميخورند و از جا به در ميروند». از همجالرعاع گريزي نيست، اما از بد حادثه و به خاطر اوضاع اجتماعي و سياسي جهان و به خاطر خيلي چيزهاي ديگر، اوضاع به هم ريخته و همجالرعاع جاي عالم و متعلم را تنگ كرده بلكه در بعضي عرصات گرفته است.