فوتبالي مانده در انتظار گودو
شهرام وزيري
... استراگون گوگو و ولاديمير دي دي در انتظار كسي به نام «گودو» كه نميدانند كيست در زير درختي نشستهاند... آنها در حالي كه به اين قول وقرار اطميناني ندارند، محكوم به انتظارند و محكومند كه در اين مكان بمانند تا زماني كه «گودو» به قولش عمل كند وبا آمدنش اميدي باشد براي زيستن شان...
در انتظار گودو اثر ساموئل بكت
از اين فوتبالي هميشه منتظر و محكوم به انتظار يك جا مانده، چه انتظار از گودوهاي منجي كه شايد روزي از راه برسند و اميدي باشند براي رستگاريش؟ انتظاري كه ساليان سال در پس و پيش ميزها و در هزار توي اتاقهاي اين فوتبال. درمانده مانده... انتظاري كه با ورود هر تازه آمده در چرخه اين فوتبال مقرر است بهسر رسد اما چندي نمانده و چندي نگذشته با رفتنش باز اين انتظاربهسر نميرسد تا همچنان كه رفته و ميرود سالها سر دل اين فوتبال بيات شده بماند !
فوتبالي كه چشمههاي اميدش به حرف وحرافي در جاي جاي اين ديار جوشان است اما در رفتار ادارهكنندگانش كم به هرزه آبهايي در دل برهوتش بدل نشده و نميشود... فوتبالي خود قرار و بيقرار در انتظار گودوهاي نجاتدهنده... فوتبالي پر از قول وقرارهاي تلنبار شده با خود وباخوديهاي خود به فريبايي و فريبندگي؛ براي بستن دهان اهل دردي كه هميشه خدا ناخوديهايي هستند بيرون گودش! فوتبالي كه با وعدههاي سر خرمن در بوق طهارت جويي و فسادزدايي همچنان در انتظار مركب منجي خود در غرقاب ناپاكيها غوطهور است...
فوتبالي كه مقرر بود چرك ضلالت و تباهي و فساد از تن نامباركش پاك شود و چه روزها كه گروه گروه مصلحان اخلاقياش چه نشسته در «ملت خانه» چه غنوده در «ورزش خانه» وچه درمانده در «فوتبال خانه»اش كم وعده به طاهر شدنش نميدادند و كم باسند و بيسند با مدرك و بيمدرك سوار بر بلندگوهاي فساد ستيزي تريبون پشت تريبون پياده نميكردند تا در يك سويش در جلب نظر دولت براي تحكيم ميزهاي خود ودر دگر سو به دلفريبي ملت براي مجلسنشيني فرداي خويش كم اين فوتبال را در جنگهاي زرگري وجهالمعامله خود نكنند! چنانچه همين مناديان اخلاق، كم وعده به انتشارفهرست فاسدان وقول به طومار پشت طومارهاي رديف شده ندادندتا به روال هميشه فرخنده گذشته به قيد دو فوريت آن طومارهاي فسادنشان همچنان در هم بپيچد و پيچانده شود كه تو ببيني نه خاني به فساد آمده و نه خاني فاسداز ديار اين فوتبال رفته !
چنين شد كه آن همه قرار به فراركشيد وفرار رو به جلو شد ووعدهها به خلف وعده رسيد و خلف وعده به وعيد بدل شد تا قول قبايش برود به از عيد وفاسد همچنان خرمايي بر نخيل فساد باشد ودست اين فوتبال همچنان كوتاه !