گفتوگو با رامين ناصرنصير
تلويزيون در اين سالها افت كرده است
پيام رضايي/ رامين ناصر نصير از دهه 70 در كنار مهران مديري به خانهها آمد و شناخته شد. اما بعد از چند سال گرچه حضورش در تلويزيون قطع نشد اما نسبت به گذشته حضور بسيار كمرنگتري داشت. در سالهاي اخير او علاوه بر بازي در تئاتر به كار ترجمه هم مشغول بوده است. پلاك ۱۴، جنگ ۷۷، باجناقها، پشتكنكوريها و سه، پنج، دو و قهوه تلخ از جمله آثاري است كه او در آنها ايفاي نقش كرده است. حالا در تازهترين اثر نمايشياش در باغ آلبالو به كارگرداني آتيلا پسياني به صحنه رفته است. با او درباره اين تجربه نمايشي و البته ترجمهها و تلويزيون گپ و گفت كوتاهي انجام داديم.
از تجربه بازي در باغ آلبالو با بازنويسي محمد چرمشير و كارگرداني آتيلا پسياني بگوييد.
خب جالب است. در وهله اول اينكه يك بازيگر نمايشنامهاي از چخوف را كار كند جذاب است. جذابيتش ميتوانست مضاعف باشد چون چخوف به روايت آتيلا پسياني بود! سالهاي طولاني هست كه با آقاي پسياني دوست هستيم و يكي دوبار پيش آمده بود كه در كارهاي تصويري با هم كار كنيم. در تئاتر اما پيش نيامده بود. خب فرصت مغتنمي بود كه در پروژه باغ آلبالو با هم كار كنيم. نكته بعدي اينكه اين نمايش بازنويسي محمد چرمشير است. خب اين لازم است كه نمايشنامههايي كه در شرايط تاريخي، جغرافيايي ديگري نوشته ميشوند وقتي ميخواهيم آنها را اينجا كار كنيم، بايد تنظيم مجددي شود براي شرايط جغرافيايي و تاريخي ما. من اعتقاد دارم كه به طور عام لازم است. اگر همان متن را اجرا كنيم شكافهايي وجود خواهد داشت كه تماشاگر با يك چيزهايي ارتباط برقرار نخواهد كرد و در نهايت از كار فاصله ميگيرد. ضمن اينكه علاوه بر اين نويسنده و كارگردان بتوانند ديدگاه خودشان را هم به اثر اضافه كنند و چرمشير اين كار را به صورت بسيار وفادارانهاي انجام داده است. مجموعه اينها تجربه بسيار منحصر به فردي براي من ساخته است.
برگرديم به عقب! مردم شما را دهه 70 از طريق تلويزيون شناختند. بعد از تلويزيون فاصله گرفتيد. بيشتر كار تئاتر انجام داديد و حتي ترجمه كرديد.
خب من در اين سالهاي اخير كمتر در تلويزيون كار كردم اما تصميمي مبني بر اينكه بخواهم ديگر در تلويزيون نباشم دركار نبوده است. كمي شرايط خود تلويزيون عوض شده است. دهه 70 سه شبكه داشتيم، ماهواره نبود، تنها عامل سرگرمي مردم و قويترين وسيله ارتباط جمعي مردم بود. در طول اين سالها رسانههاي ديگري آمده كه اهميت تلويزيون به ذات كم شده و از طرف ديگر خود تلويزيون هم ضعيفتر شده است. به خاطر مسائل اقتصادي، توليد برنامههاي نمايشي كمتر شده است. بنابراين همه همكاران من حضورشان به نسبت سالهاي قبل در تلويزيون كمتر شده است. متاسفانه همان مقدار كم توليد هم كيفيتش بهشدت افت كرده است. به دليل اينكه وقتي پول نيست همهچيز بايد به سرعت با بودجه كمتر و كمي سردستيتر انجام شود و ناگزيريم سراغ كساني برويم كه كيفيت كارشان چندان مهم نيست و دستمزدشان كمتر است. متاسفانه به مرور، سال به سال هم بدتر شده است.
داستان اين ترجمههاي شما چيست؟ آن هم در حوزههاي مختلف و شايد به نوعي بيربط!
داستاني ندارد. مقوله زبان هميشه براي من جذاب بوده است. در هر مقطعي سراغ يك زبان رفتهام. برخيها به دلايل كاري نيمه مانده و برخي را توانستهام بيشتر پيش بروم مثل زبان اسپانيايي. هر زباني كه شما ياد ميگيريد دريچهاي به يك دنياي جديد است. اولين حسنش اين است كه شما ميتوانيد با آن با دنيا ارتباط برقرار كنيد. مواردي پيش ميآيد كه فكر ميكنم كتابي جذاب است و اگر ترجمه شود ميتواند خيلي جذاب باشد و مخاطب داشته باشد. با اين انگيزه هم به ترجمه دست ميزنم. براي همين اگر ترجمههاي من را كنار هم بگذاريد ممكن است هيچوجه شباهتي بينشان وجود نداشته باشد. تنها وجه مشتركشان اين است كه همهشان كتابهايي بودند كه مرا جذب كردند. در حوزههاي مختلفي هم هست.
حالا در تئاتر، تلويزيون يا حوزه نشر اثري داريد كه قرار باشد به صحنه بيايد، پخش شود يا چاپ شود؟
نمايشي را دو سال پيش در دوبي تمرين و اجرا كرده بوديم به كارگرداني بابك توسلي كه درباره زندگي مهاجران ايراني در دوبي است. تصميم گرفتند كه در اينجا هم اجرا كنند و احتمالا از پايان آذرماه در پرديس كوروش اجرا خواهد شد. در مورد كتاب هم در پنج سال گذشته كتابهاي زيادي به نظرم جذاب آمده بود كه ترجمه آنها نيمهكاره مانده بود. به نظرم رسيد كه حيف است و برخي حتي رو به اتمام بود. فكر كردم به جاي شروع كتاب جديد آنها را تمام كنم. چهار كتاب تمام شد و همزمان آنها را به ناشر دادم كه يكي از آنها چاپ شده كه مجموعهاي از ضربالمثلهاي كوبايي بود. يك مجموعه شعر از يكي از شاعران معروف سوري است كه انتشارات مرواريد چاپ خواهد كرد. يكي ديگر يك زندگينامه از يك خانم شاهزاده عماني است كه نشر ماهي منتشر خواهد كرد و بعدي هم يك نمايشنامه از آرابال است.