• 1404 جمعه 27 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3402 -
  • 1394 چهارشنبه 4 آذر

معرفت‌شناسي گواهي، گفتاري از حميد وحيد‌دستجردي، رييس پژوهشكده فلسفه تحليلي

فلسفه من را محتاط مي‌كند

   محسن آزموده/  مولانا جلال‌الدين بلخي در دفتر ششم مثنوي مي‌سرايد «آدمي فربه شود از راه گوش.» اما آيا به راستي همه آنچه انسان از راه گوش فرا مي‌گيرد او را فربه مي‌كند و بر معرفت او مي‌افزايد يا تنها تورمي بيمارگونه فراهم مي‌سازد و ذهنيت او را به باورهايي ناموجه و ناصحيح مشوب مي‌كند؟ اين روزها البته منابع اطلاعاتي انسان بارها فراتر از گوش است، به ويژه منابع اطلاعاتي كه اينترنت در اختيار بشر نو گذاشته موجب شده كه هر لحظه و در هر مكان در معرض بسته‌هاي متنوع اطلاعاتي قرار گيرد، اما آيا اين اخبار و داده‌هايي كه در شبكه‌هاي متنوع اجتماعي دست به دست مي‌شوند، تا چه ميزان صادقند و مي‌توانند جنبه معرفتي داشته باشند؟ بر‌چه اساسي مي‌توانيم به اين اطلاعات اعتماد كنيم و چه مبنايي براي اطمينان در دست داريم؟ اين پرسش مهم است، زيرا بيشترين چيزي كه انسان در طول زمان ياد مي‌گيرد، ناشي از همين اطلاعاتي است كه به صورت گواهي در اختيار او قرار گرفته است، مثل اطلاعاتي كه در اينترنت با آنها مواجه مي‌شويم، اخبار رسانه‌ها، مطالبي كه در بيلبوردهاي تبليغاتي مي‌بينيم و... به اين پرسش از منظر جامعه شناختي و حتي سياسي مي‌توان پاسخ داد، اما يك بار نيز مي‌توان اين مساله را به طريق فلسفي پرسيد. حميد وحيد دستجردي، رييس پژوهشكده فلسفه تحليلي در نشست معرفت‌شناسي گواهي به اين پرسش از منظر يك فيلسوف تحليلي پرداخت. وحيد، دانش‌آموخته دانشگاه صنعتي شريف، دانشگاه واريك و مدرسه اقتصادي لندن است. او از دانشگاه آكسفورد در رشته منطق فلسفي دكترا گرفته و مقالات مهمي در مجلات فلسفي بين‌المللي منتشر كرده كه در ادبيات فلسفه تحليلي رايج به آنها ارجاع مي‌دهند. آ‌شنايان به مباحث روشنفكري در ايران البته وحيد را بيشتر به خاطر انتقادهاي مكتوبش به نظريه قبض و بسط تئوريك شريعت عبدالكريم سروش مي‌شناسند و همچنين نقدهايي كه به روشنفكري ديني دارد، همچون مقاله‌اي كه سال گذشته با عنوان «دين؛ از حقيقت به كاربرد و دوباره حقيقت، ملاحظاتي روش شناختي درباره جريان‌هاي فكر ديني در ايران» نگاشت و واكنش‌هايي را برانگيخت. البته كار اصلي دكتر وحيد غير از اين حضور گاه و بيگاهش در عرصه روشنفكري، رياست پژوهشكده فلسفه تحليلي در پژوهشگاه دانش‌هاي بنيادين نياوران است كه به اذعان اهالي فلسفه يكي از تخصصي‌ترين و جدي‌ترين مراكز پژوهشي و آموزشي فلسفه در ايران است و از اين حيث بسيار قابل توجه و مهم است. آنچه در ادامه مي‌يابد، روايتي از سخنراني اين استاد فلسفه تحليلي درباره معرفت‌شناسي گواهي است كه در روز نخست همايش وضعيت فلسفه در ايران در تالار باستاني پاريزي دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران ايراد شده است. آشنايان به فلسفه تحليلي مي‌دانند كه در مباحث اين رشته فلسفي، هم به اقتضاي پيچيدگي مباحث و هم به دليل سياق مباحث عمدتا مثال‌ها و مصاديق متعددي ارايه مي‌شود. در بحث دكتر وحيد از معرفت‌شناسي گواهي نيز اين مثال‌ها وجود داشت، اما ناگزير شديم به دليل كمبود فضا در گزارش‌مان چارچوب كلي و اصل مباحث او را ارايه كنيم.

موضوع بحث من معرفت‌شناسي گواهي
(testimony) در فلسفه تحليلي است. ابتدا راجع به طبيعت گواهي صحبت مي‌كنم و بعد به پرسش اصلي بحث مي‌پردازم. اين پرسش اين است كه چرا باورهايي كه مبتني بر گواهي هستند، مي‌توانند به لحاظ معرفتي موجه باشند و چه شرايطي بايد احراز شود كه باورهايي كه مبتني بر گواهي هستند، از سنخ معرفت (knowledge) باشند؟ اما پيش از آن مي‌پردازيم به اينكه گواهي چيست؟ انسان منابع متفاوتي را براي اخذ معرفت دارد، ‌مثل ادراك حسي، حافظه، استدلال، شهود، استنتاج (inference) و... انسان از طريق اين فرآيندها مي‌تواند باورهاي جديدي پيرامون خودش و خودش اخذ كند. يكي از اين منابع معرفتي گواهي است. در اهميت اين منبع همين بس كه انسان بيشترين چيزي را كه طي زمان ياد مي‌گيرد، از طريق گواهي است كه شامل اطلاعاتي مي‌شود كه انسان روزانه از محيط اطراف اخذ كند، مثل معرفتي كه از خواندن روزنامه (در صورت معتبر بودن) حاصل مي‌شود يا آدرسي كه فرد در خيابان از ديگري مي‌پرسد و... بنابراين اين پرسش همچنان كه در باورهاي مبتني بر ساير منابع معرفتي مي‌تواند طرح شود، درباره گواهي نيز مي‌توان پرسيد كه چرا باور مبتني بر گواهي موجه است؟ به خصوص در مذهب و معرفت مذهبي بسياري از باورها مبتني بر گواهي است. بنابراين نيازمند چارچوبي براي ارزيابي باورهايي هستيم كه مبتني بر گواهي هستند.

   گواهي چيست؟
گواهي به دادن به p عبارت است از تصديق به p و اظهار آن. در اينجا اظهار به معناي وسيع به كار رفته و مراد تنها اظهار كلامي نيست. گواهي تنها از طريق لفظ و كتابت حاصل نمي‌شود. در نظريه‌گرايس در مساله معني، وقتي از اظهار (utterance) صحبت مي‌كند، منظورش اظهار به معناي كلي كلمه است كه مي‌تواند شامل شكل و نمودار نيز باشد و در مواردي مبناي گواهي و خبر مي‌شوند. اما در بحث فعلي به دليل ساده شدن بحث توجه را به اظهارات لفظي محدود مي‌كنيم. همچنين اظهارات لفظي همگي مستقيم (direct) نيستند. البته تا جايي كه به صوت مربوط مي‌شود، برخي اظهارات را نمي‌توان مبناي گواهي قرار داد و آنها را اظهار آوايي
(phonetic) خوانده‌اند. اينها مواردي هستند كه فرد كلمه يا جمله‌اي را تقليد كند، در جمله تقليد شده‌اي كه طوطي مي‌گويد، چيزي اظهار (assert) نشده است و تنها يك تقليد آوايي است. بنابراين در بحث فعلي به اظهارات لفظي مي‌پردازيم.
همچنين بايد ميان باورهاي مبتني بر گواهي و معرفت‌هاي مبتني بر گواهي تفاوت گذاشت. زيرا خود اين از مسائل معرفت‌شناسي گواهي است كه آيا باورهاي مبتني بر گواهي مي‌توانند از سنخ معرفت باشند يا خير؟ بنابراين در بحث فعلي به اين مي‌پردازيم كه آيا باورهاي مبتني بر گواهي از سنخ معرفت هستند يا خير؟ يا تحت چه شرايطي از جنس معرفت مي‌شوند؟

   سابقه بحث
اين بحث را در تاريخ فلسفه نزد هيوم نيز مي‌بينيم. اما به صورت يك مبحث نظام‌مند نخستين‌بار كوودي در كتابي به اسم گواهي به آن پرداخت. در گواهي دو سو هست، يك متكلم و يك شنونده. شنونده مي‌كوشد باورهايي را بر اساس آنچه متكلم اظهار مي‌كند، براي خودش اخذ كند. اما طبيعت گواهي چيست؟ كوودي سه شرط را براي آنكه اظهاري از جنس گواهي باشد، لازم مي‌داند: نخست اينكه اظهار p، دليل p باشد، مثل وقتي كه فرد ادعا مي‌كند گرسنه است؛ دوم اينكه متكلمي كه اظهاري را بيان مي‌كند، ذي‌صلاح باشد؛ سوم اينكه گزاره p از سوي متكلم زماني براي مخاطب بيان مي‌شود كه حس مي‌كند اين گزاره براي مخاطب مناقشه‌برانگيز است يا آن را نمي‌داند. بنابراين از نظر كوودي با احراز اين سه شرط، يك اظهار به گواهي بدل مي‌شود. اشكالي كه به آراي كوودي گرفتند اين است كه ميان متافيزيك گواهي و معرفت‌شناسي گواهي خلط كرده است. او اولا بر اراده و قصد متكلم براي القاي مطلب اشاره كرده و ثانيا مفروض گرفته كه متكلم بايد ذي‌صلاح باشد. اينجا به نظر مي‌رسد كه او از نخست قابليت اعتماد را در تعريف گواهي مفروض گرفته است. پاسخ معرفت‌شناسي را از متافيزيك نمي‌توان اخذ كرد و اين دو را نبايد خلط كرد. در حالي كه كوودي در طبيعت متافيزيك يك عنصر معرفت‌شناختي (قابليت اعتماد) را مفروض مي‌كند، يعني او گواهي خوب (good) را توضيح مي‌دهد نه گواهي به معناي كلي كلمه را. يعني با نظريه او ديگر نمي‌توان پرسيد كه باور مبتني بر گواهي چرا موجه است؟
نكته ديگر اين است كه گواهي حتي مي‌تواند منبعي براي باور براي مخاطب باشد، حتي اگر متكلم اراده نكرده باشد اين باور را در مخاطب القا كند. براي مثال خاطرات شخصي فردي درگذشته كه در آنها قصدي براي القاي باوري به ديگران نداشته، مي‌تواند براي ديگران باورهايي القا كند. شرط سوم كوودي نيز براي گواهي تلقي كردن يك اظهار نيز لازم نيست، يعني لازم نيست يك اظهار مناقشه‌برانگيز باشد. بر‌اساس اين انتقادها ناچاريم از نظريه كوودي كه گواهي تلقي كردن يك اظهار را دشوار مي‌كند، پرهيز كنيم و نظريه‌اي وسيع‌تر را در نظر بگيريم و بگوييم گواهي عبارت است از اينكه متكلمي اعتقاداتش را صرفا براي مخاطبي بگويد و شرط ديگري نگذارد. اين نظريه اگرچه اشكالات ديدگاه كوودي را ندارد، اما بيش از اندازه وسيع است، يعني بسياري از آنچه فرد اظهار مي‌كند، لزوما از جنس اطلاعات
(information) نيستند و هدف از بيان‌شان انتقال يك باور به ديگران نيستند. بنابراين ناچاريم از اين نظريه وسيع نيز عبور كنيم و نظريه‌اي معتدل ارايه كنيم. در اين نظريه معتدل بنا بر آن است كه نظريه كوودي از حالت عيني بودن (objective) خارج كند. آنجا گفته شده بود كه اظهار p، دليل p نيز باشد يا متكلم به‌طور عيني (objectively) صلاحيت لازم را داشته باشد. اما اينجا گفته مي‌شود كه همين اندازه كه متكلم اراده بكند كه مخاطب باور كند او صلاحيت لازم را دارد، كفايت مي‌كند. اين نظريه برخي اشكالات نظريه كوودي را ندارد، اما همچنان دچار اين مشكل است در بسياري موارد با وجود اينكه متكلم قصدي براي القاي باور در مخاطب ندارد، اظهار او از مصاديق گواهي محسوب مي‌شود.

   نظريه فصلي
نظريه بعدي درباره گواهي، نظريه فصلي است. در اين نظريه گفته مي‌شود نظريات پيشين ميان دو موضوع خلط كرده‌اند. نخست اينكه گواهي از اين جهت كه متكلم با قصد و اراده هدفش القاي باوري در مخاطب باشد با گواهي از ناحيه شنونده كه اظهار متكلم را به معناي بيان يك خبر از جانب متكلم تفسير كند، خلط شده است. بنابراين در نظريه فصلي گفته مي‌شود متكلم s، اظهار p را با انجام فعل ارتباطي    a(communicative)  بيان مي‌كند، اگر و فقط اگر يا متكلم قصد القاي p را با توجه به محتواي فعل a داشته باشد، يا شنونده بر اساس محتواي فعل a اطلاعات p را استخراج كند. اين بيان پيچيده مي‌خواهد بگويد در بحث گواهي دو فعل بايد از هم تفكيك شود: يكي وقتي متكلم اراده مي‌كند باوري را با اظهار p در شخص القا كند (speaker testimony) و ديگري شنونده با اظهار p، بتواند بر اساس محتوايش باوري را استخراج كند، حتي اگر متكلم قصدي در اين زمينه نداشته باشد (hearer testimony) .
نكته حايزاهميت اين است كه اين طور نيست كه هر‌چه از طريق گواهي حاصل شود، لزوما معرفت باشد. اگر قرار باشد يك باور مبتني بر گواهي قلمداد شود، اين باور بايد حتما مبتني بر محتواي اظهار p باشد. يعني مخاطب بايد باورش را حتما از محتواي اظهار متكلم اخذ كند و نه از ساير نشانه‌ها. به تعبير دقيق‌تر اظهار متكلم تنها نبايد نقش علي در القاي باور در مخاطب ايفا كند، بلكه باوري كه براي مخاطب حاصل مي‌شود حتما بايد نسبت به محتواي متكلم حساسيت داشته باشد. آشنايان به نظريه ‌گرايس در معناداري مي‌دانند كه قرابت‌هاي زيادي ميان بحث طبيعت گواهي و نظريه طبيعت معنا وجود دارد. يعني بحث اراده (intention) در هر دو مورد مهم است، زيرا در بحث او به اين پرسش پرداخته مي‌شود كه چه چيز يك اظهار را معنادار
(significance)  مي‌كند؟

  چگونه (تحت چه شرايطي) باورهاي حاصل از گواهي تبديل به معرفت مي‌شوند؟
در بحث گواهي چنان كه ذكر شد، دو طرف هست: متكلم و مخاطب. بنابراين براي احراز شرايط تبديل يك باور ناشي از گواهي به معرفت بايد هم به متكلم و هم به مخاطب توجه كرد. نخست به شنونده مي‌پردازيم. در اين جا دو رويكرد هست: ناتقليل‌گرايي (non reductionism) و تقليل‌گرايي (reductionism) . در رويكرد ناتقليل‌گرايي كه كساني چون كوودي، برج، مك داول، ويليامسون، سوزا و گولدمن به آن معتقدند گفته مي‌شود لازم نيست شنونده شرط خاصي را احراز كند. ايشان مي‌گويند گواهي مثل ساير منابع معرفتي اصلي ما مثل ادراك حسي و حافظه و عقل، يك منبع اصلي معرفتي است، مادامي كه ناقضي (defeater) وجود نداشته باشد. البته باورهاي حسي مستقيم هستند، اما بسياري از باورها استنتاجي و در نتيجه غيرمستقيم هستند. سخن تقليل‌گرايان اين است كه باور ناشي از گواهي نيز مستقيم است و مادامي كه ناقضي نباشد، مستقيم از خود منبع در مخاطب ايجاد معرفت مي‌كند.
 ناقض چيزي است كه اگر در اختيار شخص قرار بگيرد، حيثيت معرفتي او را مخدوش مي‌كند. ناقض‌ها معمولا چند دسته‌اند: ناقض‌هاي روان‌شناختي و ناقض‌هاي هنجاري
(normative) و ناقض‌هاي واقعي (factual) . ناقض‌هاي روان‌شناختي يا از جنس شك هستند يا از جنس باور. اگر اين ناقض‌ها در اختيار مخاطب (cognizer) قرار بگيرند، حيثيت معرفتي او را مخدوش مي‌كنند. مستقل از اينكه شك از چه جنسي باشند، صرف دسترسي مخاطب به آنها كفايت مي‌كند براي آنكه كيفيت معرفتي باور اوليه‌اش را از دست بدهد. ناقض‌هاي نورماتيو ناقض‌هايي هستند كه اگرچه در اختيار شخص هستند، اما به آنها توجه نمي‌كند، بلكه بايد به آنها توجه كند. ناقض‌هاي واقعي از جنس گزاره‌هاي صادق هستند، اما متكلم از آنها اطلاعي ندارد. البته اين جا بحث قابل مناقشه است كه آيا اين قبيل ناقض‌ها نيز مي‌توانند حيثيت معرفتي باورها را مخدوش سازند يا خير.
نقدهايي به ناتقليل‌گرايي هست كه به دو مورد از آنها اشاره مي‌كنم: نخست اينكه مي‌گويند گواهي شباهت چنداني به ادراك حسي ندارد، زيرا ادراك حسي شرايطي دارد كه گواهي ندارد. مثلا ادراك حسي ارادي نيست، اما در گواهي هم مخاطب و هم متكلم مي‌توانند از پذيرش و بيان باور سر باز بزنند. نقد دوم اين است كه فرآيند گواهي مبتني بر فرآيند ادراك حسي است، اما فرآيند ادراك حسي مبتني بر چيز ديگري نيست. اين اشكال دوم قوي نيست، زيرا اين اشكال به وابستگي عملياتي
(operational dependence) اشاره دارد  كه چندان در احراز معرفت دخيل نيست. درست است كه گواهي بر فرآيند ادراك حسي است، اما اين وابستگي از جنس ابتناي عملياتي است، يعني به نحو عملياتي لازم است كه اين وابستگي صورت بگيرد و اين وابستگي لزوما دخالتي در حيثيت معرفتي و نورماتيو بودن گواهي ندارد. اشكال مهم ناتقليل‌گرايي اين است كه اين نظريه منجر به تقليد مي‌شود. يعني اينكه افراد بدون آنكه هيچ اطلاعي از متكلم نداشته باشند، حرف او را قبول كنند و مطلقا انتقادي نباشند.
رويكرد دوم تقليل‌گرايي است كه با توجه به انتقادات وارد بر ناتقليل‌گرايي، سعي مي‌كند از آنها پرهيز كند و كساني چون هيوم و فليكر از اين نظريه پيروي مي‌كنند. حرف ايشان اين است كه فرد براي آنكه باورهاي مبتني بر گواهي‌اش موجه باشد و از جنس معرفت باشد، چيزي بيشتر از نبودن ناقض را نياز دارد، يعني نيازمند دليلي مثبت (دليلي كه خود مبتني بر گواهي نباشد) است كه گزارشي كه گرفته قابل‌اعتماد است. اين دلايل به‌طور طبيعي بر استقرا، حافظه، عقل و... مبتني هستند. به اين ترتيب كار تقليل‌گرايي اين است كه موجه بودن باورهاي مبتني بر گواهي را به بحث توجيه در استقرا، حافظه، استدلال و... تحليل مي‌كند. يعني اگر بتوان اثبات كرد كه باورهاي مبتني بر هر يك از اين طرق (استقرا، حافظه و...) موجه هستند، آن گاه ثابت شده كه باورهاي مبتني بر گواهي نيز موجه خواهند بود، زيرا گواهي منحل به بحث مربوط به اين طرق منحل شده است. اين دلايل مي‌توانند كلي يا جزيي باشند.

   تقليل‌گرايي كلي
به دو صورت مي‌توان تقليل‌گرايي كلي را تقرير كرد. در تقليل‌گرايي كلي گفته مي‌شود كه به صورت كلي دليل ارايه دهيم كه گواهي به صورت كلي قابل اعتماد است. كما اينكه فرد بتواند به‌طور كلي ثابت كند كه ادراك حسي يا حافظه قابل اعتماد است. اگر فرد بتواند به‌طور كلي ثابت كند كه گواهي به عنوان فرآيندي براي حصول باور قابل‌اعتماد است، طبيعي است كه فرد مي‌تواند به باورهايي كه از اتكاي بر اظهارات متكلم برايش اظهار شده است، اعتماد كند. براي توضيح اين دلايل كلي به دو صورت استدلال مي‌كنند، گاهي به اصل تسامح تمسك مي‌كنند كه به بحث معني داري ديويدسون ارتباط مي‌يابد كه فعلا به آن وارد نمي‌شوم. اما خلاصه مطلب اين است كه فرد براي آنكه بتواند اظهارات كسي را درك كند و براي آنكه آن اظهارات داراي معني باشند و اساسا براي آنكه متكلمي بتواند وجود داشته باشد، بايد فرض كرد باورهاي متكلم در مجموع صادق هستند. براي اصل تسامح اين يك برهان استعلايي است. اينجا گفته مي‌شود اگر اين فرض صورت نگيرد، نمي‌توان ادعا كرد كه ديگري را مي‌فهميم، يعني اساسا متكلمي وجود نخواهد داشت، زيرا كلامي وجود نخواهد داشت. صحت و سقم اين نظريه مورد بحث است، اما شايد بتوان به شكل ديگري از اصل تسامح اين نكته را اثبات كرد كه من در مقاله‌اي اين كار را كرده‌ام.
دليل دوم تقليل‌گرايي اين است باور ناشي از گواهي را به حافظه و استقرا و... تقليل داد. يعني بايد استقرا كرد و ديد كه مثلا باورهايي كه قبل از متكلم اخذ شده چه بوده و آيا اين حرف‌ها درست بوده يا خير. اين ديدگاه چند اشكال دارد: نخست اشكال محدوديت‌هاي داده‌هاي استقرايي. براي چنين استقرايي بايد داده‌هاي بي‌شماري از قبل تجربه شده باشد و دامنه اين داده‌ها معمولا محدود است. ثانيا تا چه ميزان مخاطب توانسته در گذشته باورهاي ناشي از گواهي را به نحو مستقيم اثبات كند؟ در بسياري از موارد چنين كاري امكان‌پذير نبوده است. ما حتي به لحاظ ساختار مفهومي آن قدر قدرتمند نيستيم كه ادعا كنيم نظريه‌هاي علمي واقعا مصداق عيني داشته‌اند و به لحاظ تجربي تاييد شده‌اند. بنابراين به نظر مي‌آيد نمي‌توانيم به لحاظ استقرايي به نحو كلي نشان دهيم كه گواهي يك فرآيند باور ساز قابل اعتماد است. اشكال ديگر تكثر و گونه‌گوني باورهاي مبتني بر گواهي است. اين تنوع به حدي است كه در باورهاي ناشي از گواهي به نظر نمي‌آيد با يك نوع معرفتي (epistemic kind) مواجه باشيم. بنابراين تقليل‌گرايي كلي پاسخگو نيست.
تقليل‌گرايي جزيي در برابر ادعا نمي‌كند كه گواهي به‌طور كلي قابل اعتماد است، بلكه مدعي است در هر مورد فرد وقتي مي‌تواند ادعا كند باور مبتني بر گواهي موجه است و از جنس معرفت است كه در آن مورد خاص دليل داشته باشد كه متكلم فرد قابل اعتمادي است. اين ديدگاه نيز چند اشكال دارد. اشكال معروف، اشكال قلت اطلاعات است. براي مثال كودكان زبان را از والدين‌شان ياد مي‌گيرند و هيچ‌وقت اين توانايي را ندارند كه دريابند متكلمي كه اين توانايي را به آنها ياد داده، قابل اعتماد است يا خير. بنابراين به نظر نمي‌آيد تقليل‌گرايي جزيي مشكل را حل كند.

    نظريه تلفيقي
اينجا يك نظريه تلفيقي طرح شده كه مي‌گويد هم متكلم بايد قابل اعتماد باشد و هم شنونده بايد دلايل خوب براي قابل اعتماد بودن داشته باشد. البته اين ديدگاه همچنان مشكل قلت اطلاعات را دارد. به همين دليل كساني كه اين مساله را مطرح كرده‌اند، گفته‌اند دلايل مثبت مخاطب تنها كافي است كه اين را براي او حاصل كند كه اتكاي به گزارشي كه از متكلم براي او حاصل مي‌شود، نامعقول نيست و بيش از اين لازم نيست، كاري صورت بگيرد.
تا اين جا به شرايط مخاطب براي معرفت تلقي شدن باور ناشي از گواهي او اشاره شد. مساله دوم اما شرايطي است كه متكلم بايد احراز كند تا آنچه اظهار مي‌كند براي مخاطب داراي حيثيت معرفتي باشد. فرض پيشين در اين بحث اين است كه متكلم خودش حتما بايد داراي باور موجه و معرفت باشد تا بتواند آن را به مخاطب انتقال دهد. اگر گفته شود اين فرض پيشين لازم نيست، در اين صورت مدعي شده‌ايم كه گواهي شبيه فرآيند حافظه است. حافظه معرفتي را توليد (generate) نمي‌كند و باور موجهي ايجاد نمي‌كند. درحالي كه ادراك حسي از هيچ، معرفتي را حاصل مي‌كند. بنابراين اگر كسي مدعي شود كه لازم نيست متكلم خودش معرفت داشته باشد، گويي گفته است كه فرآيند گواهي از جنس حافظه است. اما اگر بگويد اين پيش فرض لازم است، شرايط تغيير مي‌كند. بحث اين است كه آيا متكلم خودش بايد علم داشته باشد؟ برخي گفته‌اند كه خير. مثل معلمي كه قائل به نظريه خلق (creation) در برابر نظريه تكامل است اما در نظام آموزشي تكامل را تدريس مي‌كند، با وجود اينكه شخصا به آن باور ندارد، حال آنكه دانشجوياني كه نظريه تكامل را از زبان او مي‌شنوند، آن را باور مي‌كنند. اين مصداق بارزي از گواهي است و متكلمي كه به باوري معرفت و اعتقاد ندارد، آن را به مخاطب القا كرده است. به اين مثال مناقشاتي وارد شده كه مي‌توان به آنها پاسخ گفت. مثال نقض دوم اصرار يك فاعل شناسايي بر باورهايش است. بنابراين به نظر مي‌آيد، داشتن علم از سوي متكلم شرط لازم نيست. اما آيا شرط كافي هست يا خير؟ اينجا نيز گفته مي‌شود كه شرط كافي نيز نيست، مثلا شنونده ممكن است به فردي كاملا از سر بخت اعتماد كند و از قضا متكلم قابل اعتماد باشد.

   نظريه حكمي گواهي
اما به نظريه ديگري مي‌پردازم كه تا حدودي توضيح مي‌دهد حيثيت معرفتي باورهاي ناشي از گواهي از كجا ناشي مي‌شوند. اين نظريه حكمي گواهي است. در اين نظريه به جاي آنكه باور را مبتني بر گواهي متكلم كند و گواهي متكلم را معادل باورهاي او كند، تنها به حكم و اظهار يا گزاره‌اي
(statement) كه توسط متكلم و از او صادر شده است. اگر اين حكم قابل اعتماد بود، در آن صورت باوري كه در شنونده مبتني بر اين گواهي ايجاد مي‌شود، باور موجه و از جنس معرفت خواهد بود، البته در صورتي كه ناقضي در اختيار شنونده وجود نداشته باشد. قابل اعتماد بودن اين حكم را نيز مي‌توان به انحاي مختلف تصور كرد، مثل safe بودن يا sensitive بودن يا... كه در معرفت‌شناسي از آنها صحبت مي‌كنند. بنابراين مي‌توان جدولي كشيد كه در آن شرايط متكلم و شرايط مخاطب در نظر گرفته شده است، مثل اينكه متكلم قابل اعتماد است يا خير و آيا بايد معرفت داشته باشد يا خير؟ و در برابر براي مخاطب نيز مي‌توان شرايط متفاوتي را در نظر گرفت و از تلفيق آنها گزينه‌هاي متفاوتي به دست مي‌آيد. از هركدام از اين گزينه‌ها شماري از پژوهشگران معرفت‌شناسي دفاع كرده‌اند و براي اثبات ديدگاه خود استدلال‌هايي آورده‌اند كه در حوصله بحث فعلي نيست.

 

در حاشيه

 در پايان سخنراني وحيد دستجردي، بحثي ميان حضار درگرفت كه اشاره‌اي به آن خالي از لطف نيست. براي مثال يكي از حضار درباره گواهي معرفت تلقي شدن باورهاي ناشي از اينترنت سخن گفت كه وحيد تاكيد كرد: نسبت به اينترنت بايد محتاط بود. همچنين در بخش ديگري از پرسش و‌پاسخ حسين مصباحيان (و همراه او احسان شريعتي، هردو از  استادان  فلسفه قاره‌اي) از وحيد پرسيدند كه اين مباحث چه اهميتي مي‌تواند داشته باشد و چه تاثيري در زندگي مي‌تواند داشته باشد كه وحيد در پاسخ گفت: «فلسفه من را نسبت به محيط پيرامونم محتاط مي‌كند و باعث مي‌شود با احتياط بسيار چيزي را قبول كنم. اين بيشترين اهميتي است كه فلسفه براي من مي‌تواند داشته باشد، غير از اينكه ممكن است برخي پرسش‌هاي بنيادين مرا پاسخ دهد يا حداقل مرا متوجه كند كه بحث بسيار پيچيده‌تر از آن است.» اگرچه بعيد است كه اين پاسخ‌ها براي استادان فلسفه قاره‌اي قانع كننده باشد اما مي‌توان اين بحث كوتاه را به همان تفاوت انتظارات و نگاه‌هايي مرتبط دانست كه ميان علاقه‌مندان فلسفه تحليلي و فلسفه قاره‌اي وجود دارد و دست كم در ايران باعث شده ديالوگي مثبت و هم افزا ميان آنها  برقرار  نشود.

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون