ادامه از صفحه اول
چگونه يك رسانه نابود ميشود؟
اگر روزي خبري خارج از مجاري رسمي منتشر شد و آن خبر مهم باشد و در عين حال مجاري خبري مثل مطبوعات و راديو و تلويزيون آن را منعكس نكرده باشند، آنها مورد سوال واقع ميشوند و اعتبار خود را از دست خواهند داد. ولي مشكل مهمي كه در ايران وجود دارد، بياعتباري مجاري رسمي نشر خبر است. بهطور قطع ميتوان گفت كه هيچ مجراي رسمي خبري در ايران نداريم كه حداقلي از استقلال را براي انتشار خبر و تحليل داشته باشد. اين رسانهها يا فاقد استقلال سياسي هستند يا تحت تاثير فشارهاي سياسي قرار دارند.
اين وضع در كوتاهمدت براي ساختار سياسي نشاطآور و تخديركننده است. ولي واقعيت اين است كه هنگام مقاطع حساس و بحراني متوجه ميشوند كه مهمترين ابزار رسانهاي آنان، فاقد كارآيي و اثرگذاري است. نه تنها اثرگذاري ندارد، بلكه اثرات آن منفي نيز هست و از بس كه بياعتبار شده، اخبار راست آن نيز شنيده و پذيرفته نميشود. طبيعي است كه در چنين شرايطي، رسانههاي رقيب و غيررسمي اقدام به درج اخبار ميكنند. اخباري كه ميتواند درست و نادرست باشد و نادرستهايش هم پذيرفته ميشود؛ آنگاه برخي افراد ميكوشند كه خبررساني اين رسانهها را به دستهاي پليد خارجي ربط دهند، در حالي كه هيچگاه به اين فكر نميكنند كه خودشان و با دستهاي پاك خودشان، پيش از اين رسانههاي رسمي كشور را بياعتبار كردهاند؛ پس چرا انتظار دارند كه مردم در مواقع بحراني اخبار رسانههاي رسمي را بپذيرند و از اخبار رسانههاي غيررسمي چشمپوشي كنند؟ جالب اينكه برخي دستاندركاران همين رسانهها و ساير اصحاب قدرت نيز براي كسب خبر به رسانههاي غيررسمي مراجعه ميكنند و به رسانه خودشان اعتمادي ندارند. در واقع آنها بهجاي آنكه متوجه طبيعي بودن محصولي شوند كه خودشان آن را كاشتهاند، نگاهشان معطوف به دستهاي پشت پرده و توطئهگر خارجي ميشود كه حتي اگر همچنين دستاني باشد به دليل نابود شدن اعتبار رسانههاي رسمي در داخل است كه آنان ميتوانند تا اين حد در جريان خبرسازي قدرتمند شوند.
حدود 25 روز پيش در جريان يك خبرسازي از رسانه رسمي كشور مصاحبهاي را با خانواده آقاي هاشمي كه براي ملاقات فرزند و برادرشان به زندان اوين رفته بودند جلوي زندان ترتيب ميدهند كه همزمان بوده با انعكاس تظاهرات عدهاي ديگر در اعتراض به حمله به اردوگاه ليبرتي عراق؛ كه وجود چنين اعتراضي و انعكاس آن در راديو نيز از عجايب روزگار است، ولي مساله مهم تلفيق و نشر همزمان گزارش اين دو واقعه با يكديگر و القاي اين مطلب در ذهن شنونده خبر است كه آنان نيز براي همراهي با اين تظاهرات به جلوي زندان اوين آمدهاند. اگرچه اين خبرسازي چندان انعكاسي در جامعه پيدا نكرد و فقط دفتر آقاي هاشمي اعتراضي را انجام داد، ولي واقعا براي يك نفر كه ناظر بيروني است بسيار عجيب است كه چگونه ممكن است يك رسانه رسمي تا اين حد با اعتبار خود بازي كند و خبر و خبررساني را بازيچه اميال گروهي و سياسي قرار دهد آن هم به بدترين شكل ممكن و عليه شخصي با گذشته آقاي هاشمي.
خيلي صريح و روشن بايد گفت قدرت در جهان امروز در رسانه است و اقتصاد و تسليحات نظامي و ساير مولفههاي قدرت در مراحل بعدي هستند، تا وقتي كه رسانههاي رسمي در ايران به يك حداقلي از جايگاه واقعي رسانهاي نرسند، اميدي به اصلاح امور نميتوان داشت.
دانشگاه «آماده» است، شما چطور؟
كشمكشهاي چندي نيز در چند محفل دانشجويي ميرسيد اما بايد پذيرفت كه التهاب خود بخشي از حيات جنبش دانشجويي است كه در كنار انگيزش و شور و هيجان آن مفهوم مييابد. نبايد تلاش داشت كه تمامي رويدادها و اتفاقها در سپهر دانشگاه از اينكه چه كسي پشت تريبون ميرود تا چه شعاري سر داده ميشود را مديريت و مهندسي كرد و اجازه دادن به بروز اين هيجانها بدون ايجاد هزينه و برخوردهاي گاه غيرمنطقي، خود كمك شاياني به ايجاد يك فضاي آرام غيرامنيتي ميكند. دانشگاه را بايد به همين سان پذيرفت، شعارهاي آن را كه گهگاه خارج از چارچوب رسمي است تحمل كرد و به استقبال سخنرانيهاي چهرههاي سياسي با هر نام و نشان و گرايش سياسي، حتا آنها كه مجال ابرازنظر در تريبونهاي رسمي ندارند در دانشگاهها رفت. با اين رويكرد است كه دانشگاه ميتواند از غبار سكون و جمود رهايي يابد و دوباره بدل به همان پايگاه قدرتمندي شود كه پرچمدار انقلاب در دل دوران شاه بود، بازوي برناي مقاومت و پيروزي در جنگ تحميلي و پيشقراول تغيير و اصلاح در دهه 70. بيترديد بايد به پاگرفتن دوباره نهال دانشگاه پس از يك دوره سخت كمك كرد و با تنگنظريها و برخوردهاي سليقهاي و گاه غيرمسوولانه، راه را بر نسل جواني نبست كه با اندكي هراس اما به آرامي و صبورانه، ميكوشد راه از بيراهه برگيرد و دانشگاه را بار ديگر مسوولانه در سپهر سياست كشور پويا و اثربخش سازد. تاريخ ايران گواهي ميدهد كه هرگاه دانشگاه به حركت برخاسته و هر زمان كه منشااثر بوده، ما جهشي جدي در راه اصلاح امور و پيشرفت و توسعه كشور داشتهايم و از دل اين جنبش، رايها و انتخابهايي روييده كه ايران را از بزنگاهها و گردنههاي سخت با كمترين هزينه عبور داده است. حال كه بار ديگر در آستانه كارزار دو انتخابات سرنوشتساز كشور قرار داريم و از سوي ديگري به يمن تدبير دولت از لحظه پرمخاطره هستهاي گذر كردهايم و كشور آماده بهرهمندي از سودمنديهاي توافق هستهاي است، بيش از هر زمان ديگري بايد دست ياري به سوي دانشگاه بازگشاييم و دانشجويان را فرابخوانيم كه هم اميدوارانه راههاي گشايش و پيشرفت كشور را به تحصيل نشينند و هم مسوولانه در سرنوشت خود شريك شوند و آن را به تندباد چند راي و گردونه حادثه نسپارند. ديروز دانشگاه پيامي به تمامي تصميمسازان كشور داد؛ اينكه آماده ايفاي نقش دوگانه خود براي ايراني بهتر شده و ميخواهد كه شريك آينده اين كشور باشد، اكنون نوبت كارگزاران تصميمساز در نهادهاي مسوول و موثر و تاثيرگذاران امنيتي بر فضاي دانشگاه است كه به اين پيام، پاسخ مثبت دهند و درها را بيش از پيش بگشايند كه مسير تعالي جز اين نيست.