سربهسر تاريخ؛ اگر ميشد يا نميشد، چه ميشد؟!
محمد دروديان
اشاره: توجه به مباحث معرفتشناسي و روششناسي در حوزه تاريخ و تاريخنگاري، موجب انتشار يادداشتهاي متفاوتي در سايت شده است. بحث درباره تاريخ با وجود استناد به دادههاي تاريخي و تاكيد بر وقايع عيني، در واقع ناظر بر يك بازي ذهني- معرفتي است كه موجب شناخت قطعي و منطبق با واقع نخواهد شد. هرگونه بحث درباره عبرت يا درسآموزي نيز تفسيري و در چارچوب پيشفرضها، به منظور پاسخ به نيازهاي حال است. در يادداشت حاضر به برخي از وجوه «بازي با تاريخ» اشاره شده است.هميشه در موارد مختلفي مثل زندگي شخصي يا در برابر رخدادهاي سياسي- تاريخي، با نظر به نتايجي كه حاصل ميشود، اين پرسش به وجود ميآيد كه اگر فلان واقعه رخ نميداد، يا به شكل ديگري واقع ميشد، چه ميشد؟ مطالعه گفتوگوي اميرحسين چهلتن با روزنامه اعتماد (3/5/94) درباره استفاده از تاريخ و تخيل براي نگارش داستان، موجب وام گرفتن عبارت «سر به سر تاريخ» به عنوان تيتر اين يادداشت شد. همچنين با مطالعه گفتوگوي فرخ نگهدار با سايت اخبار روز (4/2/94) و طرح بحث درباره اينكه «اگر بيژن جزني و حميد اشرف بودند، چه مواضعي داشتند؟»، موجب اهتمام به طرح بحث در اين مجال شد. ملاحظاتي در اين زمينه وجود دارد كه در ادامه به آن اشاره خواهم كرد:
الف) با نظر به استفاده از تخيل، براي بازي با تاريخ، ميتوان برخي پرسشهاي اساسي را در حوزه تاريخ چهار دهه اخير ايران به شكل زير طرح كرد:
- اگر انقلاب پيروز نميشد، يا پيروزي آن در يك روند طولاني حاصل ميشد، چه ميشد؟
- اگر آقايان مطهري و بهشتي شهيد نميشدند يا دكتر شريعتي زنده بود، چه ميشد؟
- اگر سران اوليه سازمان مجاهدين خلق دستگير و اعدام نميشدند يا مسعود رجوي پس از دستگيري اعدام ميشد، چه ميشد؟
- اگر جنگ واقع نميشد يا با شكست نظامي ايران همراه ميشد، چه ميشد؟
- اگر جنگ با فتح خرمشهر يا فتح فاو يا پس از تصويب قطعنامه 598 به پايان ميرسيد، چه ميشد؟
- اگر حادثه 11 سپتامبر در امريكا رخ نميداد و اين كشور به عراق و افغانستان حمله نميكرد، يا صدام و طالبان ساقط نشده بودند، وضعيت منطقه و موقعيت ايران چگونه بود؟
- اگر حمله نظامي امريكا و اسراييل به بهانه هستهاي به ايران صورت گرفته بود، چه ميشد؟
- اگر مذاكرات هستهاي شكست ميخورد و توافقي حاصل نميشد، چه ميشد؟
- ...
ب) طرح پرسش درباره وقايع بزرگ تاريخي، با «اگر»، بهمعناي بحث درباره «امكان در تاريخ» است، نه رخدادهاي تاريخي كه در زمان و مكان تعين يافته و محقق شده است. امكانهاي ظهور يافته در تاريخ گرچه بهصورت تدريجي بسط پيدا ميكند، اما با فرض اينكه تاريخ با بحث درباره «امر واقع شده در زمان و مكان» موضوعيت براي بحث و بررسي پيدا ميكند، به لحاظ تاريخي طرح پرسش درباره رخدادهاي تاريخي با «اگر»، موضوعيت تاريخي ندارد، بلكه بيشتر پرسش فلسفي و نوعي «تخيل و بازي ذهني» با تاريخ، از طريق طرح «بديلهاي احتمالي در تاريخ» است.
ج) طرح پرسش درباره وقايع تاريخي با واژه «اگر» و «چه ميشد؟»، حاوي ساختار پرسشگري است و بر اين فرض استوار است كه آنچه در تاريخ محقق شده، مطلوب نيست. مواجهه با تاريخ براساس نتايج نامطلوب، بهمعناي «نقد تاريخي» با امتناع از پذيرش آنچه رخ داده است. اين بحث در عين حال تاريخي است، زيرا نقطه عزيمت براي بررسي امر واقع شده است. در اين روش، معناي برآمده از تفسير و تاويل تاريخي، از طريق ساختار پرسشگري، بهجاي نقل و توصيف، مورد بهرهبرداري قرار ميگيرد و برداشتهاي پيشين بازبيني و تعليق ميشود. چنين مواجههاي با تاريخ و تعليق معاني رايج، مقدمه گشودگي افقهاي جديد، با آشكارسازي نيمه پنهان تاريخ است.
د) بررسي وقايع و مـــوضـوعات تاريخي از طريق «روش بديل تاريخي و تعليق معاني پيشين»، هرچند به نظر ميرسد با روشهاي مرسوم در مطالعات تاريخي تفاوت دارد، اما واقعيت اين است كه مورخين نيز در تاريخ نگاري وقايع، براي معنابخشي به اسناد و تكخبرها، از حدس و گمان و تخيل استفاده ميكنند. بهعبارت ديگر در لايههاي زيرين توصيف و روايت مرسوم از تاريخ، تخيل و حدس و گمان در حالي كه پنهان است، ولي نقش اساسي دارد، و به سادگي قابل مشاهده نيست. در استفاده از روش نقد و بررسي تاريخي، با استفاده از پرسشگري و «اگر»، نيز از اين روش بهصورت عريان و آشكار استفاده ميشود.
هـ) فارغ از اينكه چه نوع مباحثي به لحاظ موضوع و روش، تاريخي و غيرتاريخي است، مساله مهم اين است كه استفاده از پيشفرضها و تخيل در مشاهده، همچنين ساختار پرسشگري در برابر معاني رايج در تاريخ، موجب بازتوليد معناي جديدي ميشود كه به زعم ويتگنشتاين؛ «بازي زبان» است و به عنوان يك واقعيت خودش را در مناسبات زيست انساني، تحميل ميكند و به آن تداوم ميبخشد. گرچه وقايع تاريخي و عيني، بدليل تقسيم زمان به قبل و بعد از واقعه، نقش برجستهاي دارد، اما فراتر از رخدادها و تاثير تاريخي آن، اين بازي زبان است كه به عنوان يك واقعيت عيني، در زمان واقعه و پس از آن، به شكل متفاوتي شكل ميگيرد و تغيير ميكند. ز) بر پايه توضيحات ياد شده و با اين فرض كه واقعه تاريخي به اعتبار تحقق در زمان و مكان، امر گذشته است كه همچنان ادامه دارد، اين پرسش به وجود خواهد آمد كه؛ طرح پرسش با «اگر» درباره آنچه در گذشته واقع شده، چه نتيجهاي دارد؟ بنظر ميرسد بخشي از تداوم تاريخ و مناقشات تاريخي بر پايه «اگرها» بنا شده است. بنابراين بازي با تاريخ، بخشي از تاريخ و يكي از مهمترين عوامل تداوم تاريخ است. علاوه بر اين، تاريخ براي ما از درسها سخن نميگويد، بلكه آدمي با رجوع به تاريخ و با نظر به آينده، تاريخ گذشته را بازبيني و شالودههاي تاريخ آينده را بنا، و نقل از تاريخ، از درسهاي آن سخن ميگويد. در واقع مورخ به نمايندگي از مفهومي بنام تاريخ سخن ميگويد!
نتيجهگيري:
توضيح درباره صورت مساله نگرش به تاريخ و چند و چون درباره آن، ناظر بر اين معناست كه؛ همواره تاريخ، تاريخ معاصر است. بهمين دليل تداوم تاريخ را بايد در رفت و برگشتهاي ميان حال با گذشته، با نظر به آينده، جستوجو و درباره سازوكار و نتايج آن تامل كرد. به نظر ميرسد كه بدون خانه تكاني و نقل مكان از فهم موجود از تاريخ و روشهاي موجود تاريخ نگاري، افقهاي جديد از تاريخ در برابر ما گشوده نخواهد شد.