از ترس بياعتمادي به نامطمئنها پناه نبريم
سعيد معيدفر
فردي با يك سلامو عليك ساده در خيايان، تاكسي، ايستگاه مترو، شبكههاي مجازي مثل فيسبوك، وايبر، تلگرام و... تحتتاثير حرفهاي يك نفر قرار ميگيرد؛ حرفهايي كه شايد با هدف فريبدادن او شروع شده باشد، اما او تحتتاثير قرار ميگيرد و بيتوجه به آينده، ارتباطي ناامن و نامطمئن را شروع ميكند؛ ارتباطهايي كه گسترش پيدا ميكنند و ميرسند به نقطهاي كه غريبه ديروز و آشناي امروز، كلاهبردار از آب درميآيد.
چنين ارتباطها و اتفاقهايي كه در جامعه ما كم هم نيست، نشان ميدهد افراد جامعه آمادگي فريبخوردن دارند و ممكناست بدون هيچ دليل خاصي به يك آدم سودجو يا كلاهبردار اعتماد كنند. بعضي از اخباري كهاين روزها منتشر ميشود، نشان ميدهد تنها دليلي كه در بسياري از فريبكاريها و كلاهبرداريهاي اينترنتي و مجازي، مشترك شناخته شده، ميل به اعتماد در افراد است، اعتمادهايي كه مبناي درستي ندارند و باعث دردسر ميشوند. اينروزها با گسترش شبكههاي اجتماعي زيست مردم هم تغيير كرده. افراد دوست دارند همه خواستههاي خود را با كمك شبكههاي اجتماعي برآورده كنند، مثلا خريدهاي مجازي ميكنند، دوستهاي مجازي پيدا كنند يا حتي بعضي بيماريهاي خود را با كمك گرفتن از پزشكان مجازي حل كنند.
در حالي كه بايد دانست فريبكاران و افراد سودجويي كه زماني با روشهاي قديمي كلاهبرداري ميكردند، مانند ديگران و در اين روزها پيشرفته شدهاند و از ابزارهاي جديدي براي فريب ديگران استفاده ميكنند. شبكههاي اجتماعي يكي از همين ابزارهاست كه فضاي مستعدي براي جلب اعتماد ديگران دارد. در همه مراودات و دادوستدهاي مالي كه در شبكههاي اجتماعي انجام ميشود، كمي تحقيق و بررسي بهتر از اعتمادهاي بيپايه و اساسي است كه فقط بر مبناي يك ميل دروني در افراد شكل ميگيرد.
انسان يك موجود اجتماعياست و قطعا حيات و بقاي او تا حد زيادي بعد از عوامل زيستي بهجامعه متصل است. اگر جامعه نباشد انسان عملا پژمرده ميشود و ميميرد. جامعهشناسانزيادي اين موضوع را در روند تحولات دنياي معاصر بررسي كردهاند، مثلا دوركيم درباره روند افزايش خودكشي بررسيكرده و بيان ميكند كه يكي از دلايل آنسستي پيوندهاي اجتماعياست. بسياري از مشكلات حتي افسردگي و گرايش بهمرگ تا حد زيادي به خلأ پيوندهاي اجتماعي برميگردد. شايد انسانها در گذشته اين خلأ را احساس نميكردند و هرجايي كه بودند با جامعه پيوستگي داشتندو زندگي در كنار اقوام و قبايل اين پيوستگي را رقم ميزد. اما انسان امروزي اين خلأ را بيشتر احساس ميكند، چون جامعه مدرنتر شده، زندگيها شلوغتر و پردردسرتر و دوري آدمها از يكديگر بيشتر و بيشتر.
بنابراين بايد به فكر بود كه چگونه ميتوان زمينه را براي ايجاد پيوندهاي اجتماعي تقويت كرد؟ خصوصا در حال حاضر ما ارتباطهاي فاميلي و اجتماعي پيشين را نداريم و گاهي اين دليل افسردگي ميشود. هميناست كه اعتماد ميشود تنها عامل پيوند فرد با جامعه؛ انگار افراد اعتماد ميكنند كه احساس موجوديت كنند و با يكديگر تبادل داشته باشند.
اصليترين عامل يك دادوستد اعتماد است، يعني اول بايد اعتماد كرد و بعد تبادل مالي داشت. اين اعتماد لازمه زيست اجتماعي است. حالا مشكل اينجاست كه در خلأ اجتماعات پايدار، خلأ اعتماد در مردم شكل ميگيرد. اجتماع پايدار به جامعهاي گفته ميشود كه افراد در آن با تمام وجود بهديگران پيوند ميخورند و ميتوانند اطلاعات دقيق و كاملي از زندگيخود به ديگران بدهند و اطلاعات كاملي هم از ديگران دريافت كنند، مثل يك خانواده؛ خانواده نمونه يك اجتماع پايدار است چون مبناي روابط افراد با خانوادهشان اعتماد است، اعتمادي كه باعث پيوند آنها به هم و آرامش درونيشان شده. اما در دنياي امروز غير از خانواده، اجتماع پايدار ديگري را نميتوان مثال زد. هر كدام از ما وقتي از خانه بيرون ميرويم و وارد جامعه ميشويم، با بياعتمادي نسبت به ديگران مواجه هستيم، در حالي كه ميل به اعتماد هميشه و همه جا همراه ما است.
ميلي كه اين كشش را در ما ايجاد ميكند كه گاهي بهراحتي تن به اعتماد دهيم و بخواهيم نشانهاي از زنده بودن و زندگي را در جامعه پيدا كنيم. يعني در شرايطي كه عناصر حياتي ميل به اعتماد در درون افراد وجود دارد، نياز به بسترهاي بيروني هم در آنها شكل ميگيرد و زمانيكه اين بسترها در پيشروي آنها نباشد، ممكن است افرادي كه از ظرفيت تجزيه و تحليل كمتري برخوردار هستند، رفتارهاي سادهانگارانهاي از خود بروز دهند و بهراحتي بهديگران اعتماد كنند. اعتمادهايي كه گاهي دردسرساز ميشود.
در يك جامعه پايدار افراد از طريق فعاليتهاي اجتماعي، حزبي و انجمنها با ديگران در ارتباط هستند و از اين راه اعتماد دروني خود را اقناع ميكنند. در جوامعي كه پايههاي اصلي اعتماد سست است و مردم نميتوانند نيازهاي واقعي و اجتماعي خود را تامين كنند، اين فشارهاي دروني، ضعفها و كمبودهايي در آنها ايجاد ميكند كه باعث ميشود اعتماد را از روشهاي نامطلوبي به دست آورند كه سادهانگارانه است و دردسرآفرين ميشود. اتفاقي كه در حال حاضر در جامعه ما زياد ديده ميشود و چاره آن هم درمان ناامني و بياعتمادي مردم به يكديگر و آگاهيرساني به جامعه درباره راه و روشهاي زندگي سالم اجتماعي است.