داستان همكاري «ساموئل بكت» و «باستر كيتون»
بهار سرلك/ سال 1964 دو مرد قدم در استوديوي فيلمسازي گذاشتند. يكي از آنها باستر كيتون، استاد فيلمهاي صامتِ فيزيكال كمدي و مرد ديگر ساموئل بكت، استاد ادبيات روشنفكرانه بود. آنها به اين استوديو رفته بودند تا با يكديگر فيلمي بسازند و حالا فيلم جديدي داستان همكاري عجيب اين دو را روايت ميكند.
عنوان پروژه بكت و كيتون «فيلم» بود و حالا فيلم گزارش اين همكاري «فيلم نيست»(NotFilm) ساخته شده است. «فيلم نيست» را «راس ليپمن»، مجموعهدار سابق دانشگاه كاليفرنياي لسآنجلس گردآوري كرده است. ليپمن از همكاري بكت و كيتون به وجد آمده است: «من عاشق داستانسرايي هستم و عاشق همه چهرههاي تاريخي كه در اين داستانها شركت دارند و دوست دارم گوشه و كنارِ عجيبوغريب تاريخ فرهنگي را دنبال كنم.»
خالق نمايشنامه «در انتظار گودو» اين فيلم را با همكاري نابغههاي سينماي صامت آلن اشنايدر و كيتون ساخت. ژانر اين فيلم كه در دسته فيلمهاي تعقيبوگريز است، اداي احترامي به سالهاي نخستين سينما نيز به شمار ميرود.
مطمئنا اثر بكت يكي از گوشههاي تاريخ فرهنگي است اما ساخت فيلمي درباره يك فيلم ديگر، ايجاد مشكل خواهد كرد. ابتداي «فيلم نيست» ليپمن ميگويد: «من هرگز به فيلمهايي كه درباره فيلمي ساخته ميشوند اعتماد نميكنم. به خودم ميگويم: هنر نبايد درباره هنر باشد؛ هنر بايد در مورد زندگي باشد و زندگي را مخاطبش قرار دهد، انگار يك جورهايي اين چيزها بايد متفاوت باشند.»
زماني كه ليپمن مجموعهدار اين دانشگاه بود، پروژههاي بسياري را از فيلمهاي صامت گرفته تا فيلمهايي درباره جان سيلس و جان كاساوتيس، بازسازي كرد. تحقيقات او روي پروژه بكت و كيتون او را به آپارتمان مردي هدايت كرد كه روي پروژه ساخت «فيلم» سرمايهگذاري كرده بود. او زير ظرفشويي خانه اين مرد، حلقههاي فيلم و پيشدرآمدي كه در نهايت استوديو آن را رد كرده بود پيدا كرد.
ليپمن ميگويد: «فيلمهاي زيادي كه دوربين فيلمبردار در اين خانه متروك، زهوار در رفته و خراب چرخيده بود. اين فيلمها بسيار خاطرهانگيز بودند... من اين فيلمهاي شگفتآور را كه از زاويه تاريخي و روشنفكرانه با من صحبت ميكردند، پيدا كردم، اما در واقع اين فيلمها من را به درجه احساسي رساندند كه همين باعث شد كه جلو بروم.»
فيلم ليپمن به مقالهاي سينمايي درباره معني تصاوير، خودمان را چطور روي پرده سينما ميبينيم و بقيه چطور ما را ميبينند، تبديل شد. ليپمن ميگويد: «فيلم بكت درباره مردي است كه ميترسد ديگران به او نگاه كنند و دوربين بكت استعارهاي است از اين نگاهها و كيتون يكي از آن آدمهايي بود كه اين بيزاري را به مردم نشان داد. كيتون در زندگي خصوصياش، اصلا دوست نداشت مغلوب اين توجه عموم شود. بنابراين در سطح فيزيكي، او بيزاري از ديدن را كه بكت موضوع فيلمش قرار داده بود، درك كرد.»
اما كيتون نخستين انتخاب بكت نبود. جيمز كارن بازيگري كه در «فيلم» نيز حضور دارد، ميگويد: «بكت اين نقش را براي جك مكگوران در نظر گرفته بود اما مكگوران نميتوانست در اين فيلم بازي كند بنابراين من كيتون را پيشنهاد كردم.»
كارن در برادوي، تلويزيون و سينما بازي كرده بود. او دوست صميمي كيتون بود اما ميگويد مجبور بود او را متقاعد كند كه در پروژه فيلم بكت حضور داشته باشد. كارن ميگويد: «وقتي كيتون در صحنه فيلمبرداري حاضر شد، اين ستاره باتجربه فيلمهاي صامت فكر نميكرد بكت يا آلن اشنايدر، كارگردان تازهكار آن زمان، بدانند دارند چه كار ميكنند.»
كارن در ادامه ميگويد: «بكت و اشنايدر در تئاتر غوغا ميكردند اما از ساخت فيلم چيزي سر درنميآوردند. آنها چيزهايي ميخواستند كه هيچ بازيگري توانايي انجامش را نداشت. يادم است كه بكت يك بار به او گفت: «آقاي كيتون، ميتوانيد براي سه فريم ديگر پلك بزنيد؟» باستر به من نگاهي كرد و گفت: «حتما!» من همان موقع به كيتون گفتم: «به حرف من اعتماد كن، اينها آدمهاي محترمي هستند و او گفت: «خب، ميدانم كه بكت آثار زيادي دارد اما مردم واقعا از كارهاي او خوششان ميآيد؟»
بكت براساس «فيلم نيست» خودش فكر ميكرد نخستين (و البته آخرين) حضورش در سينما يك شكست است اما بروس كاوين، مورخ فيلم ميگويد اين نمايشنامهنويس اشتباه فكر ميكرد. كاوين فكر ميكند اثر بكت، فيلم خوبي است، داستان سادهاش درباره مردي است كه نميخواهد ديده شود.
كاوين ميگويد: «بايد به اين فكر كرد كه تجربههاي بزرگ و مدرن شبيه به چه چيزي هستند و چطور بيشتر آنها سرگرمكنندهاند. به طور مثال رمان «اوليس» بسيار خوب است اگر از آن خوشتان بيايد و اگر خوشتان نيايد داستان برايتان طولاني ميشود. ميدانيد منظورم چيست؟ و بكت شستهرفتهتر، سريعتر و سادهتر بود. درباره سادگي، نبوغ و شفافيت حرف ميزنم، ويژگيهايي كه بكت و كيتون داشتند. آنها هنرمندان شگفتآوري بودند.»