• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3506 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۳۰ فروردين

نقدي بر آخرين برنده نخل طلاي كن؛ «ديپان»

اين بار بيگانه با مخاطب

 

 شهريار حنيفه/  اينكه بگرديم و بگرديم تا فيلمساز فرانسوي را در قرن حاضر بيابيم كه در خود فرانسه هم (با همه ويژگي‌هاي خاص هنري كه دارد) با نام فيلمساز برجسته بخوانندش، چرخشي است كه اگر در آن به امثال ژاك اوديار (و چند تن ديگر) برنمي‌خورديم، دوري باطل تلقي مي‌شد. اوديار كه فيلمسازي تواناست در استفاده از عناصري چون مرگ و فقر و گناه، پنهان‌شان مي‌كند در دل داستان‌هايي كه از ريشه به خودشان وابسته هستند؛ هم به آنها نزديك مي‌شود و هم از آنها دور و تلاش مي‌كند كه مخاطب را در اين فضاي تيره و تار به بازي بگيرد؛ سپس همراه‌مان مي‌كند با كاراكترهايي پرخاشگر (كه شايد در ابتدا هر چيزي به نظر برسند جز پرخاشگر)، تنها و از درون پوچ كه سواي از سرگشتگي‌هاي دروني‌شان، در دنياي اطراف‌شان هم سرگشته و بيگانه[1] محسوب مي‌شوند. چرايي جذب مخاطب به چنين دنياي تلخ و گزنده‌اي كه ميلي به تجربه‌اش وجود ندارد و همذات‌پنداري‌مان با كاراكترهايي كه بر ناهنجار بودن‌شان واقفيم، برمي‌گردد به فيلمنامه‌هاي قدرتمند اوديار با همه ريزه‌كاري‌هاي رئاليستي‌اش و تمهيدات سمبوليكش كه سعي بر گره‌افكني در يك شرايط حقير اجتماعي را دارند و مخاطب را كه در جايگاه بهتري از آن شرايط قرار دارد، نسبت به دنبال كردن فيلم كنجكاو مي‌كنند. اما خب اين جذب كردن، متاسفانه در اين سال‌ها به مرور كاهش يافته، آن هم نه به دليل ميل كمتر مخاطب به كنجكاوي، به اين دليل كه اوديار با ساخت هر اثر جديدش عناصر ذكرشده را به شيوه قدرتمندتر و مشهودتري ارايه داده اما جهان داستاني‌اش را فداي اين موضوع كرده است. تاسف بزرگ‌تر اينكه طريقه اُفت آخرين ساخته‌اش، «ديپان»، با طريقه اُفت آثار پيشين تفاوتي اساسي دارد؛ اُفت نامحسوس آثار قبلي، سببي نمي‌شد كه هر اثر را در ليست بهترين‌هاي سال قرار ندهيم اما سير نزولي آشكار «ديپان» به هيچ عنوان قابل چشم‌پوشي نيست و اينكه فيلم با دريافت نخل طلاي كن خود را در ليست بهترين‌هاي سال قرار داده است، كمي قضيه را تفكربرانگيز مي‌كند. لابد بايد گفت كه اوديار در اين فيلم به ميزان قابل‌توجهي از پختگي و دقت لازم در خلق دنياي شخصي‌اش و مهم‌تر، خلق عميق‌تر عناصري كه او را به مولفي نوپا تبديل كرده، رسيده است كه احتمالا درون روايتي ساده‌تر (حتي پيش‌پاافتاده‌تر) و متفاوت‌تر، مفهوم پيدا مي‌كنند و آسان‌تر و هنرمندانه‌تر رويت مي‌شود اما خب شخص بنده به عنوان يكي از طرفداران سينماي اوديار، نمي‌توانم چنين فرضي را قبول كنم (عجب از اين جايزه!)، چراكه آخرين ساخته اوديار (ضعيف‌ترين درواقع)، نه‌تنها آن عناصر را در اشكالي تقليل‌يافته‌تر به تصوير كشيده است، بلكه اساسا به مرحله خلق شدن هم نرساندن‌شان كه بگوييم اصلا تاليف هست يا نيست، بيشتر اطلاقي است و تقليد از روي دست خود محسوب مي‌شود؛ گويي به زور گمارده شده‌اند درون فيلمنامه‌اي ساده (سادگي قبل از پيچيدگي!) كه به دلايل متعددي نمي‌تواند ارتباط كافي را با بيننده برقرار كند. تعدادي از اين دلايل را با توضيحي كوتاه ذكر مي‌كنم.
در آثار پيشين مخاطب مي‌تواند تصور كند كه در حال حركت از نقطه «آ» به نقطه «ب» است، مهم نيست كه اين نقطه «ب» چه‌قدر دور از نقطه «آ» قرار دارد و مثلا يك نقطه عطف مياني است يا يك نقطه اوج پاياني، مهم اين است كه مخاطب يك مقصد فرضي (حتي فرض نادرست) در ذهن دارد و به همين سبب مي‌تواند با گره‌ها و موقعيت‌ها درگير شود[2]؛ اما در «ديپان» مخاطب هيچ تصوري از چنين مسيرهايي ندارد (مگر مقصد رستگاري نهايي كه در عموم آثار اوديار وجود دارد) و طبيعتا مخاطب در اين دنبال كردن ناآگاهانه (و اينكه قرار است چه ببيند)، نه مي‌تواند گره‌ها را تشخيص دهد و نه موقعيت‌ها را درك كند؛ مثلاً اينكه ما در حين تماشاي فيلم، نمي‌دانيم دعواي دختر نوجوان در مدرسه قرار است تغييري در روند داستان ايجاد بكند يا نه، اصلا موقعيتي بغرنج محسوب مي‌شود يا خيزشي انقلابي؟! البته كه اين شيوه داستان‌گويي به ‌نوبه خود بسيار هم شگفت‌انگيز است و چه بسيار شاهكارهايي كه تحت‌تاثير آن بوده‌اند، منتها در موارد موفق، نويسنده متوجه اين تاثير بوده و آگاهانه به سمت آن حركت كرده است، درحالي كه رويكرد «ديپان» اينگونه نيست و ناآگاهانه به سمت اين رويكرد پرتاب شده است؛ مگرنه جنس داستان‌گويي فيلم (آنچه نويسنده خواهان رسيدن به آن بوده است) از همان جنس «ضربان قلبم متوقف شده» و «يك پيامبر» و «زنگار و استخوان» است و شيوه متفاوت‌تري نسبت به آنها محسوب نمي‌شود اما با يك مقايسه كوچك، مي‌توان به اين نتيجه رسيد كه «ديپان» نسبت به آنها به‌قدري عريان‌تر و كسل‌كننده‌تر است كه همين مقايسه هم كم‌لطفي در حق آن آثار است!
ديگر اينكه كاراكتر ديپان هم با وجود آشوب‌هاي دروني‌اش، در ظاهر سرد و خشك است و هيچ اكت بيروني از خود نشان نمي‌دهد. البته در فيلم بيان مي‌شود كه گذشته تباه‌شده‌اي داشته و از دست دادن خانواده و آرمان‌هايش او را به اين روز درآورده اما خب اگر اين به معناي درونگرايي است، مقايسه‌اش كنيد با دو كاراكتر اصلي «بخوان
لبانم را» كه به همين اندازه مستاصل و چندلايه و پنهان‌كار بودند، اما تاثيرات عيني‌تر و فوق‌العاده‌اي را به نمايش مي‌گذاشتند. كاراكتر ديپان قرار است از كاراكترهاي پيشين فيلمساز مهم‌تر و تاثيرگذارتر باشد (استفاده از نام او براي نام فيلم) اما چنين نيست و در همراه كردن مخاطب با خود، عاجز مي‌ماند، مگر در چند جا كه صرفا هم موقعيتي داستاني‌اند كه ديپان در آنها گير افتاده (هنگامي كه به ياليني دل مي‌بندد و متوجه مي‌شود كه تركش كرده، پرخاش پاياني‌اش) و مخاطب را كمي به واكنش (واكنش‌هايي آشنا و كوتاه) وا مي‌دارد.
حرف آخر اينكه، ذكر شد «ديپان» ضعيف‌ترين اثر اوديار است اما بايد اضافه كرد كه به خودي خود فيلم آنچنان ضعيفي محسوب نمي‌شود و همچنان اثري است از اوديار كاربلد، كه البته اشكال هم در همينجا است، واقعا اين اثري است از اوديار كاربلد؟
توضيحات:
1- مي‌توان گفت كه مهم‌ترين شاكله آثار اوديار، همين بيگانگي است كه به سبب مفصل بودن از آن مي‌گذرم.
2- در اكثر اوقات از ميانه فيلم‌ها اين اتفاق مي‌افتد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون