• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3545 -
  • ۱۳۹۵ سه شنبه ۱۸ خرداد

گفت‌وگو با سام قريبيان، بازيگر نمايش «نگاه‌مان مي‌كنند» به كارگرداني محمدرضا اصلي

متن برايم در اولويت است

احمدرضا حجارزاده

اين‌روزها نمايش «نگاه‌مان مي‌كنند» به نويسندگي نغمه ثميني و كارگرداني محمدرضا اصلي در عمارت مسعوديه ميزبان علاقه‌مندان است. اين نمايش فوق‌العاده، با تركيبي از بهترين بازيگران تئاتر و سينما شامل مسعود كرامتي، فرشته صدرعرفايي، كاظم سياحي، نازنين فراهاني، شيدا خليق و سام قريبيان در سه اپيزود داستان‌هايي از جنس مردم و دغدغه‌هاي اجتماعي امروزشان بيان مي‌كند. به اين بهانه، شبي به پشت صحنه نمايش سرزديم و پاي حرف‌هاي فرشته صدرعرفايي و سام قريبيان نشستيم؛ دو بازيگر موفقي كه هر دو در سي‌وچهارمين جشنواره بين‌المللي فيلم نيز با فيلم‌هاي «هفت‌ماهگي» و «نيم‌رخ‌ها» حضور داشتند. عرفايي در تئاتر هم مانند سينما خيلي گزيده‌كار است و دست به عصا راه مي‌رود و براي بازي در يك نمايش، شرايط ويژه‌اي را در نظر مي‌گيرد اما او در شكل‌گيري اين نمايش، از ابتدا همراه گروه بوده است. سام قريبيان با اينكه خود را بازيگر تئاتر نمي‌داند، علاقه‌اش به بازي در اين عرصه را پنهان نمي‌كند. او با «نگاه‌مان...» سومين تجربه تئاتري خود را پشت سر مي‌گذارد و مثل هميشه بازي خوب و قابل‌قبولي ارايه كرده. اگر تشنه تماشاي يك تئاتر خوب به معناي واقعي هستيد، شبي خودتان را به عمارت مسعوديه برسانيد و «نگاه‌مان مي‌كنند» را نگاه بكنيد.

از همكاري شما با اين گروه شروع كنيم. چطور شد تصميم به بازي در اين نمايش گرفتيد؟
من هيچ شناختي از آقاي اصلي نداشتم. بيش از يك‌سال‌ونيم پيش با من تماس گرفتند و گفتند متني دارند كه مي‌خواهند به عنوان نخستين كارشان كارگرداني كنند. توضيحي در مورد خودشان دادند كه سال‌هاست در حوزه تئاتر فعال بوده‌اند. زماني كه ايشان با من تماس گرفتند، من تازه اجراي نمايش ديگري به نام «يك كليك كوچولو» را در تئاترشهر تمام كرده بودم. آن هم يك كار سه اپيزودي بود و آنجا هم در اپيزود سوم بازي داشتم. در «يك كليك...» من پنج روز پيش از شروع اجراها به گروه پيوستم و جايگزين بازيگر ديگري شدم.
اين سوال به اين دليل بود كه شما را بيشتر به عنوان بازيگر سينما مي‌شناسند. اين تئاتر چه ويژگي‌اي داشت كه بازي در آن را قبول كرديد؟
هميشه پرسش من هم از دوستان اين است كه چرا من؟ چون من نه تئاتري هستم و نه بازيگري را به صورت جدي دنبال مي‌كنم. ما بازيگران خوب و درجه يك تئاتري زياد داريم. من با خانم ثميني هم قبل از اين كار برخورد نداشتم اما دورادور ارادت داشتم به ايشان و برخي متن‌هاشان را خوانده بودم. متن را كه خواندم، فارغ از اينكه بازيگر كدام اپيزود هستم، آنقدر برايم گيرايي داشت كه نتوانستم رد كنم. هميشه متن برايم در اولويت است. البته به مجموعه‌اي از عوامل توجه دارم ولي نخستين چيزي كه جذبم مي‌كند متن است. وقتي مي‌گويم بازيگر نيستم، معني‌اش اين نيست كه بازي نمي‌كنم. بازي مي‌كنم اما كسي كه شغلش بازيگري است، فرمول‌هايش براي انتخاب يك‌سري نقش‌ها، شرايط ويژه‌اي مي‌خواهد.
 من معمولا آن شرايط را رعايت نمي‌كنم و دلي كار مي‌كنم؛ ضمن اينكه در يك پروژه بايد توابعي وجود داشته باشد تا بپذيرم، مثل متن، نقش پيشنهادي، بازيگران ديگر و بي‌تعارف بگويم مسائل مالي. به هرحال، اين نمايش قرار بود سال پيش همين‌جا اجرا شود كه به دلايلي اجرا نشد. ما هم آن را منتفي حساب كرديم. تا اينكه دوباره آقاي اصلي در تعطيلات نوروز سال94 تماس گرفت و گفت كه مي‌خواهم اين نمايش را اجرا كنم و نوبت سالن ما در بهمن‌ماه است.
گفتم تا آن موقع كي مرده است و كي زنده؟ سال پيش مي‌دانستم چون درگير ساخت سريال «عاليجناب» خواهم بود، فيلم سينمايي نخواهم ساخت و درگير حواشي جشنواره در بهمن‌ماه نخواهم بود اما گفتم اگر ايران باشم و اتفاق ديگري نيفتد، در نمايش‌تان بازي مي‌كنم، چون زودتر به من گفته بودند و به ايشان قول كلامي داده بودم؛ حتي گفتم اگر كار ديگري هم پيشنهاد شود، كنسل مي‌كنم كه همين هم شد. پس از اين نمايش، بازي در يك فيلم سينمايي را به من پيشنهاد دادند كه تست گريم و لباس هم شدم، ولي در آخرين لحظه دلم نيامد بروم. من مثل خيلي‌ها دوست ندارم هم‌زمان در دو يا سه
كار باشم.
با اين شرايط پس خودتان را بازيگر تئاتر نمي‌دانيد؟
تئاتر ايران را دنبال مي‌كردم اما هيچ‌وقت خودم را بازيگر تئاتر نمي‌دانم. حتي خودم را بازيگر سينما هم نمي‌دانم، با اين‌حال دليل نمي‌شود وقتي پيشنهاد خوب دارم، رد كنم، ولي بازي در تئاتر روياي من نبود. هرگز دنبالش نبودم. هدف اصلي من، فيلمسازي و نوشتن است. رشته تخصصي تحصيلي‌ام اين است. من بازيگري را به صورت آكادميك آموزش نديدم. هر كاري هم مي‌كنم، غريزي و آزمون و خطاست و چيزهايي كه در كتاب‌ها خوانده‌ايم. اصولا آدم آزمون و خطا هم هستم. وقتي مي‌گويم نمايشي را چهار روز مانده به اجرا مي‌روم براي بازي و دومين‌بار است كه تئاتر كار مي‌كنم، خب عقل سالم اين كار را نمي‌كند.
به بازي شما در نمايش «بوي قهوه و بلال وكباب» هم با همين ديد بايد نگاه كنيم؟ اين سوال را اين طور مطرح مي‌كنم كه ويژگي مشترك اين دو كار در تشويق شما براي بازي در آنها چه بود؟
 در واقع در تئاتر قبلي، شخص من تمرين كه نكرد. سي شب اجرا، سي شب تمرين براي من بود و احتمالا خانم ايزديار كه بازيگر مقابل و از دوستان بسيار خوب من است، از دست من هر شب حرص خورده اما از پيشنهادهاي جذاب، كارهاي خوب و كاركردن با افرادي كه دوست‌شان دارم استقبال مي‌كنم. در نمايش «بوي قهوه و بلال و كباب»، احسان كرمي نخستين تجربه كارگرداني‌اش بود و«نگاه‌مان مي‌كنند» هم كار اول محمدرضا اصلي است. خودم هنوز خيلي پير نشدم، ولي معتقدم نسل جوان بايد همه جا وارد شود؛ در سينما، تئاتر، ادبيات.
 هر كسي كه مي‌تواند به نوبه خود كمك كند يك نفر قدمي به سمت هدفش بردارد، بايد آن را انجام دهد. همكاري با نسل جوان، ريسك نيست، آقاي اصلي 13 سال در تئاتر دستياري كرده. كار اول به اين معنا نيست كه كسي بي‌تجربه است يا كارش را بلد نيست. براي مثال آقاي اصلي با كوله‌باري از تجربه همكاري با بهترين آدم‌ها سراغ كارگرداني آمده. اتفاقا آدم‌هاي جوان انگيزه بيشتري دارند و كساني كه در اين عرصه دستياري و بازيگري كرده‌اند، شناخت خوبي از اين حرفه دارند و ديدشان نسبت به افرادي كه ده سال است كارگرداني مي‌كنند، فرق مي‌كند. در سينما هم نگاه بكنيد، آثار كارگردانان فيلم‌اولي اغلب جذاب‌تر از فيلمسازان حرفه‌اي و باسابقه است. البته اين براي هنر ما خيلي بد است. در كشورهاي ديگر كارگردانان باتجربه هنوز حس نوجويي دارند و فكرشان جوان است.
با توجه به تجربه مشترك شما كه هم سابقه بازي در تئاتر را در پرونده داريد و هم سينما چه تفاوتي بين اين دو مي‌بينيد؟
در سه نمايشي كه تا امروز بازي كرده‌ام، متوجه شدم تعامل بين كارگردان و بازيگر در تئاتر با سينما خيلي فرق دارد. من هم فيلم كارگرداني كرده‌ام و هم بازي. فضاي كارهاي تصويري بايد كمي ديكتاتورمآبانه باشد. آدم‌ها با هم حرف مي‌زنند و مشورت مي‌كنند اما در نهايت حرف كارگردان اجرا مي‌شود. در نمايش‌هايي كه بازي كردم ولي به نظرم همه دموكرات‌تر بودند بنابراين همه‌چيز كارگاهي‌تر برگزار شد اما متن «نگاه‌مان مي‌كنند» آنقدر خوب نوشته شده كه جايي براي اختلاف نظر باقي نمي‌ماند. خانم ثميني هم در چند جلسه تمرين و روخواني حاضر شدند و اگر شبهه‌اي وجود داشت از ايشان پرسيديم. آقاي اصلي هم روي متن خيلي اشراف داشت، چون خودش مي‌گفت كه سه چهار سال براي اجراي آن زحمت كشيده بود. خواسته‌هايش را خيلي خوب بيان مي‌كرد و بازيگرانش را در ذهنش ديده بود. من و نازنين فراهاني نسبت به باقي بازيگران، تئاتري نيستيم. اينكه يك كارگردان در كار اولش ريسك كند و دو بازيگر تصويري را با بازيگران تئاتري تركيب كند، يعني شخصيت‌ها را در وجود آنها ديده و دقيق مي‌دانسته چه مي‌خواهد. براي مثال اگر من يك پرسوناي اين مدلي دارم، آقاي اصلي همين مدل را براي آن نقش مي‌خواستند و انتخاب بازيگران برايش روشن بود. اعتقادي به خط‌كشي بين حوزه‌ها ندارم. همانقدر كه بازيگران تئاتر مي‌توانند در فيلم و سينما باشند، بازيگران تصوير هم در صورت تمايل و داشتن توانايي مي‌توانند در تئاتر حضور پيدا كنند. اين بحث‌هاي تفكيكي ديگر كهنه و پوسيده شده و در تئاتر دنيا هم مي‌بينيد كه شخصي مثل نيكول كيدمن در برادوِي و وِست‌اَند مشغول بازي در تئاتر مي‌شود كه به هيچ‌وجه شوخي نيست.
كمي از تجربه‌هاي ديگرتان بگوييد.
من تقريبا در همه مديوم‌ها سرك مي‌كشم؛ از دوبله و بازيگري گرفته تا تهيه‌كنندگي و فيلمنامه‌نويسي و تدريس و كارگرداني. اين تنوع كاري به شناخته‌شدن آدم ربطي ندارد. وقتي كسي به حرفه‌اي، به خصوص از اين‌دست كارها، عشق و علاقه دارد، بايد در همه امور دستي بر آتش داشته باشد. مثالي مي‌زنم؛ جز يكي‌دو كارگردان، باقي كارگردان‌ها هر سال كه فيلم نمي‌سازند.
 هر دو سه سال يك‌بار فيلم مي‌سازند و اين باعث مي‌شود با امتحان ‌كردن حوزه‌هاي مختلف مثل توليد و بازيگري و نوشتن، هم خودشان را به‌روز نگه دارند، هم با آدم‌هاي مختلف اين حرفه آشنا بشوند و هم در اين عرصه تجربه كسب كنند. بنابراين فقط حضور افراد مهم است، البته نه به هر قيمتي. من اگر 10 سال به دليل تنبلي خودم فيلم نسازم، پس از 10 سال بي‌شك ديگر آدم به‌روز و باطراوتي نيستم. خودم و كارم كهنه خواهد بود اما من سراغ كارگرداني تئاتر نمي‌روم، چون خيلي تخصصي است، همان طور كه كارگرداني سينما هم تخصصي است. بازيگري هم همين‌طور است. دوستي هميشه به من مي‌گفت «اينقدر نگو آموزش نديدم. شما در محيطي بزرگ شديد كه سراسر آموزش و تجربه بوده.» خودم هم مي‌دانم اگر به خاطرات و سابقه پنجاه‌ساله پدرم گوش كرده باشم و دو چيز هم از ايشان آموخته باشم، حسن است ولي كارگرداني تئاتر در حيطه من نيست. حتي بازيگري تئاتر
 هم نيست.
 اين خوش‌شانسي من بود كه در سه سال گذشته، سه تئاتر كار كردم اما محيط تئاتر را خيلي دوست دارم چون نسبت به ديگر حوزه‌ها صميمي‌تر و دوستانه‌تر است؛ ضمن اينكه من فوبياي آلزايمر دارم. در سينما اگر ديالوگ را فراموش كنيد، كات مي‌دهند و دوباره مي‌گيرند، ولي در تئاتر ممكن نيست ديالوگ را فراموش كنيد. آبروريزي مي‌شود. به همين خاطر حضورم در تئاتر كمي هم جنبه درماني دارد! يعني تئاتردرماني مي‌كنم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون