• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3545 -
  • ۱۳۹۵ سه شنبه ۱۸ خرداد

با فرشته صدرعرفايي بازيگر نمايش «نگاه‌مان مي‌كنند»

ترديدهاي خانم بازيگر

براي شروع از همان سوال هميشگي شروع كنيم، چطور شد كه بازي در اين نمايش و همكاري با محمدرضا اصلي را قبول كرديد؟
در اين گروه، آقاي كرامتي از دوستان قديمي من هستند كه با هم سابقه همكارى در سريال‌هاى عروسكى تلويزيون را داشتيم. با بازيگران ديگر براي نخستين‌بار همكاري مي‌كنم. محمدرضا اصلي را از هفت، هشت سال پيش و نمايش «خانواده تُت»- به كارگرداني مائده طهماسبي- مي‌شناسم. در آن كار من بازي داشتم و ايشان دستيار كارگردان بودند و نقش كوتاهي هم بازي مي‌كردند. البته خيلى خيلى هم جوان بودند، ولى در عين حال مسوول و پرتلاش. پس از آن تا مدتي ازشان بي‌خبر بودم تا اينكه تقريبا پنج سال پيش دوباره با هم در رابطه با تئاتر ارتباط‌مان شروع شد. آقاي اصلي طرحي داشت كه براي خودش اتفاق افتاده بود. براي من تعريف كرد و خيلي جالب بود؛ ماجراي يك تماس تلفني اشتباه كه موقعيت عجيبي بود و دوست داشت بر اساس آن نمايشى كار كند. شروع كرد به نوشتن و گاهى در جلساتى براى من مي‌خواند و راجع به آن حرف مي‌زديم. تا اينكه با خانم ثمينى راجع به آن صحبت كرد و از آنجا كه واقعا جوان با انگيزه و پشتكارى است، به من خبر داد خانم ثمينى قول همكارى به ايشان داده. متني را كه خانم ثميني نوشتند، خيلي دوست داشتم اما در قول‌دادن براي همكارى، برايم مهم بود بازيگران ديگر را هم انتخاب كند! ما از سه سال پيش مي‌خواستيم اين نمايش را كار كنيم. اول قرار بود در فضاي باز كار كنند كه به بهانه‌هاى مختلف، فضاى اجرا به ايشان ندادند. بعد آبان‌ماه پارسال سالن سمندريان براي اجرا قطعي شد كه متاسفانه بدقولي كردند و سالن ندادند. بچه‌هايي كه كار اول‌شان را كارگرداني مي‌كنند، خيلي مورد ظلم واقع مي‌شوند. حتي به متن و كيفيت كار و بازيگران‌شان هم توجهي نمي‌كنند. بالاخره آدم با يك اعتبار و پشتوانه‌اي همكاري با كسي را مي‌پذيرد. به هرحال، نوبت اجرا به بهمن‌ماه پارسال رسيد، گرچه قرار بود سالن سمندريان را داشته باشيم، ولي آخرين شوكي كه وارد كردند اين بود كه هم سالن ناظرزاده را دادند و هم نوبت اجرا را مصادف با برگزاري جشنواره تئاتر و سينما دادند. خوشبختانه حالا امسال دوباره براي اجرا به عمارت مسعوديه آمديم.
تركيب بازيگران نمايش هم از همان ابتدا مشخص شد؟
در ابتدا من، مسعود كرامتي و شيدا خليق براي همين نقش‌ها انتخاب شده بوديم. براي آن سه نقش ديگر، با بازيگران ديگري هم صحبت شد كه شرايط حضورشان جور نشد يا سر كارهاي ديگر بودند يا گرفتار بودند. زماني كه براي نخستين‌بار متن را خواندم، اپيزود يك را بيشتر دوست داشتم، آنجا زن و شوهري هستند كه درباره ناامنى درونى و بيرونى چالش دارند. اپيزود دوم اينگونه نيست. بيشتر برپايه شك و قضاوت فردى است. البته تاثيرى كه اين دو شخصيت بر هم مي‌گذارند و تفاوت دنياهاشان بسيار برايم جذاب و پركشش بود و اپيزود سوم هم بسيار قوى و چالش‌برانگيز و زيبا. هرچه تمرين‌ها جلوتر رفت، جذابيت‌هاى متن بيشتر آشكار و اجرايى شد و من مشتاق‌تر. با كارگردانى هوشمندانه محمدرضا اصلى، همكاري بازيگران خوب و بازيگر مقابلم شيدا خليق دوست‌داشتنى كه بازيگر بسيار خوب و بااستعدادى است كار برايم خيلى دلپذيرتر شده است.
نقش شما در اين تئاتر شباهتي با زندگي واقعي شما هم دارد، در نمايش شما نقش يك بازيگر را داريد. به اين مساله براي بازي در اين نقش توجه داشتيد؟
اين‌كه ژاله يك بازيگر است، بخش جنبي ماجرا در نمايش است. مساله اصلي، زن‌بودن و قرارگرفتن در آن شرايط است. حالا وقتي آن زن يك بازيگر شناخته‌شده است، چگونه بايد عكس‌العمل نشان بدهد؟ ژاله مي‌توانست يك زن محترم و درونگراي معمولي باشد كه دلش نمي‌خواهد ديگران مسائلش را بدانند اما ناچار شده اين كار را بكند.
يعني براي بازي در اين نقش به وجه بازيگر بودن شخصيت توجهي نداشتيد؟
نكته ديگر همين بود. ژاله بازيگر هم هست و شايد او را بشناسند ولي ديگر به مرزي رسيده كه بايد اين كار را مي‌كرده. يك جايي ژاله مي‌گويد كه «پول دادم ردش را بگيرند اما به جايي نرسيد»، به دليلي كه در اپيزود سوم مي‌بينيم، براي اينكه خودش را متقاعد كند و يك شب آرام بخوابد. الان بازيگربودن ژاله، بخشى از كاراكتر او را مي‌سازد ولي او هم آدمي است كه دوست ندارد اين كار را بكند يعني وارد خانه ديگري بشود و از نتيجه كاري كه مي‌كند هم هراس دارد. به دليل حرفه‌اش، هميشه در معرض ديد و قضاوت مردم است. پس بايد مراقب باشد. همين است كه در لحظه‌هاي سخت، خويشتنداري مي‌كند و مي‌خواهد زودتر برود كه جلوي آن دختر فرو نريزد.
شما سال گذشته با فيلم «هفت‌ماهگي» در جشنواره فيلم فجر حضور داشتيد، همزمان خبر رسيد كه تمرينات اين نمايش شروع شده است، چطور همزمان اين دو تجربه مختلف بازي را پيش برديد؟
سال گذشته با هاتف عليمردانى فيلم «كوچه بي‌نام» را در شرايط عجيبي كار كردم، چون براي فيلم ديگري با خانم ناهيد حسن‌زاده قرارداد بسته بودم اما از تست گريم كه برمي‌گشتم، سر خوردم و پايم شكست. از آن فيلم انصراف دادم. در دوره‌اى كه پايم در گچ بود، آقاى عليمردانى پيشنهاد بازى در فيلم «هفت‌ماهگي» را دادند. آن موقع چون فكر مي‌كرديم آبان‌ماه بايد نمايش را اجرا كنيم، با آقاي اصلي و شيدا خليق در خانه من تمرين مي‌كرديم. آقاي عليمرداني هم گروه خوبي تشكيل داده بودند؛ آقاي كلاري، آقاي فرهاد اصلاني، خانم پانته‌آ بهرام و باران كوثري ديگر بازيگران فيلم بودند.
براي‌مان از تجربه بازي در هفت‌ماهگي بگوييد.
درباره نقش خيلي حرف زديم. من چنين كاراكتري را نمي‌شناختم. كار خوبي كه ايشان براي همه بازيگران انجام دادند، اين بود كه مابه‌ازاي هر كدام‌مان را معرفي كردند؛ من را به مادر و آقاي اصلاني را به پدر وصل كردند. همين‌طور باران كوثري را به دختر. آن مادر به منزل ما آمد و معاشرت كرديم، با هم حرف زديم. يك‌سري صدا از او ضبط كردم. حتي با چوب زيربغل رفتيم مسجد و مراسم مذهبي. همچنين به خانه كساني رفتيم كه معلوليت جسماني داشتند. چون آن كاراكتر يك پا نداشت. پاي مصنوعي داشت. خلاصه نتيجه كار را كه ديدم، به نظرم خيلي بهتر از فيلمنامه شده بود. زياد پيش نمي‌آيد من با چنين اطميناني درباره نقش حرف بزنم اما با هدايت خوب آقاي عليمرداني، آن زن باورپذير شده بود. سال پيش هم كه «هفت‌ماهگي» را پيشنهاد دادند، وسوسه‌ام كردند يك نقش متفاوت با كار پارسالم بازي كنم. اكثر عوامل، همان گروه پارسال بودند. البته بايد بگويم خود آقاي عليمرداني بازي را خوب مي‌شناسد و خيلي انسان محترمي است. اميدوارم علاقه‌مندان به سينما، فيلم هفت‌ماهگى را هم به اندازه كوچه بي‌نام دوست بدارند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون